او در پروراندن زندگی حرفهای بسیاری از برندگان نوبل ادبیات ازجمله گابریل گارسیا مارکز، نادین گوردیمر و دوریس لسینگ نقش مهمی داشت.
آقای مشلر، یک یهودی مهاجر از وین تحت اشغال آلمان نازی، جایی که پدرش در آن ناشر بود، وقتی در سال ۱۹۶۰ به عنوان مدیر ادبی موسسه چاپ و نشر برجسته لندن، جاناتان کِیپ، معرفی شد، ۲۶ سال سن داشت.
او با خرید حق نشر انگلیسی اولین رمان جوزف هلر، «کچ-۲۲» به مبلغ ۲۵۰ پوند در سال ۱۹۶۱ (معادل حدود ۷۰۰ دلار آن روز و حدود ۶۵۰۰ دلار امروز) شهرت زودهنگامی کسب کرد و سال بعد کمی بعد از خودکشی ارنست همینگوی به آیداهو کوچ کرد تا در آمادهسازی کتاب خاطرات این رماننویس با عنوان «جشن متغییر» به همسرش ماری کمک کند.
آقای مشلر در کشف، پرورش و انتشار بسیاری از نویسندگان برنده نوبل ادبیات نقش اساسی داشت که از میان آنها میتوان به گابریل گارسیا مارکز (که یک بار از او به عنوان بزرگترین نویسندهای که آثارش را چاپ کرده یاد کرد)، نادین گوردیمر، دوریس لسینگ، ماریو وارگاس یوسا و وی. اس. نایپل اشاره کرد.
او همچنین آثار مارتین امیس، جفری ارچر، جولین بارنز، بروس چَتوین، رولد دال، جان فاولز، کلایو جیمز، ایان مکایوان، ادنا اوبرین، توماس پینچون، فیلیپ راث و کورت ونهگت را منتشر کرد و به آنها بال و پر داد.
نه خود و نه منتقدانش او را شخصیتی علمی نمیدانستند. درخواستش برای ورود به دانشگاه آکسفورد در رشته انگلیسی رد شد. مشلر خود را یک نویسنده زحمتکش میدانست. کتاب خاطرات او با عنوان «ناشر» در سال ۲۰۰۵ مورد تمسخر گسترده منتقدان قرار گرفت.
اما هیچکس در این موضوع بحثی نداشت که آقای مشلر که از ۱۲ سالگی عمدتا روی پای خود ایستاده بود، فضای بسته دنیای نشر انگلیسی را با نگاه ظریفش به داستان و نبوغ تبلیغاتیاش تکان داد.
او مجموعهای از نوشتهها و خطخطیهای جان لنون را به دست آورد و آنها را در دو جلد منتشر کرد: «در نوشتههای خودش» (۱۹۶۴) و «یک اسپانیایی در کارها» (۱۹۶۵). در سال ۱۹۸۳ مشلر یکی از اولین کتابها با تصاویر برجسته از جاناتان میلر را منتشر کرد.
پس از آنکه یک نقاشی از کیت ویلیامز در گالری مِیفِیر چشمان آقای مشلر را گرفت، او کتاب داستان تصویری آقای ویلیامز با عنوان «بالماسکه» را در سال ۱۹۷۹ منتشر کرد که حاوی سرنخهای پنهان برای یافتن یک خرگوش صحرایی جواهرنشان بود. این کتاب منبع الهام ژانری بود که امروز به نام جستوجوی گنج شناخته میشود.
او تصمیم به انتشار نسخه اولیهای منتسب به ویرجینیا استفان گرفت، پیش از آنکه بداند این نام دوشیزگی ویرجینیا وولف است. و پس از شنیدن حرفهای دزموند موریس جانورشناس در یک مهمانی سفارش نوشتن «میمون برهنه» (۱۹۶۷) را به دکتر موریس داد که دیدگاهی بیولوژیکی در مورد رفتار انسان بود و به اثری پرفروش تبدیل شد. او بعدها اشاره کرد که به دکتر موریس گفته بود «اگر این را به کتاب تبدیل کنی آنقدر موفق خواهد شد که دیگر هرگز توسط دانشمندان جدی گرفته نمیشوی، اما بسیار ثروتمند خواهی شد.»
بزرگترین دستاورد او احتمالا در سال ۱۹۶۹ حاصل شد، وقتی شرکت بازرگانی شکر بوکر-مککانل را ترغیب به راهاندازی یک جایزه ادبی کرد تا با جایزه فرانسوی گنکور به رقابت بپردازد. این جایزه سالانه که بعدا جایزه منبوکر نام گرفت حالا به عنوان جایزه بوکر شناخته میشود.
آقای مشلر در سال ۲۰۰۵ در مصاحبه با گاردین گفت: «بوکر شاید مهمترین کاری باشد که تا کنون انجام دادهام. قطعا تاثیرگذار بود و اگر به این معنی باشد که مردم فکر کنند گاهی باید یک رمان خوب بخوانند، این چیزی است که بسیار به آن افتخار میکنم.»
توماس میشل مشلر در ۱۶ آگوست ۱۹۳۳ در برلین متولد شد. خانواده او در سال ۱۹۳۸ پس از کشتار یهودیها در «شب بلورین» به وین گریخت، اما نازیهای خیلی زود به دنبالشان رفتند. وقتی نازیها برای دستگیری پدرش، کرت مشلر، یک سوسیالیست یهودی به خانه آنها رفتند او به سفر کاری رفته بود. آنها اشیا قیمتی او را مصادره کردند اما به تام اجازه دادند تا یکی از وسایل اتاق کار پدرش را به یادگار بردارد که او مداد رنگی آبیاش را انتخاب کرد.
آقای مشلر که در بزرگسالی تحت درمان افسردگی شیدایی قرار گرفت، درمان را بیفایده یافت. او به گاردین گفته بود: «آنها همواره به این ایده میپرداختند که وقتی پنج ساله بودم نازیها به منزلمان آمدند. این موضوع واقعا رویم تاثیر نگذاشته بود، اما تراپیستها این چیزها را دوست دارند.» (اگرچه بعد از جنگ او فهمید سه تا از پدربزرگ و مادربزرگهایش در هولوکاست کشته شدند.)
تام و مادرش (که تا آن زمان از پدرش جدا شده بود) ناامید از یافتن راهی به سوئد که امیدوار بودند از آنجا بتوانند به امریکا بروند، سرانجام به انگلیس نقل مکان کردند. او در ۱۲ سالگی برای یادگیری زبان فرانسه به بریتانیای صغیر فرستاده شد. آقای مشلر برای تحصیل در رشتههای فلسفه، سیاست و اقتصاد (و نه انگلیسی) در دانشگاه آکسفورد پذیرفته شد. اما پس از آنکه فهمید به دلیل مهارت در تنیس پذیرفته شده، این پیشنهاد را رد کرد.
در عوض به ایالات متحده سفر کرد، جایی که در یک کارخانه تولید کنسرو ماهی تن کار میکرد، برای اتواستاپ زدن بازداشت شد و مقالات سفری برای لس انجلس تایمز و نیویورک تایمز نوشت.
او به اروپا بازگشت و پس از موفقیت به عنوان راهنمای تور در انگلیس و ناکامی در کارگردانی فیلم در ایتالیا، در سال ۱۹۵۵ به عنوان دستیار تولید اندره دوچ وارد صنعت نشر شد. او به مکگیبون اند کی، پنگوئن و سرانجام کِیپ نقل مکان کرد که از ۱۹۷۰ تا زمانی که این شرکت در ۱۹۹۱ توسط رندوم هاوس خریداری شود رئیس آن بود.
آقای مشلر که بین خانههایش در لندن، ولز، فرانسه و مکزیک در رفت و آمد بود بیش از آنکه مورد پسند واقع شود مورد تحسین همگان بود. او در سال ۲۰۰۸ در پاسخ به این سوال ژاپن تایمز که آیا به خودش باورد دارد گفت: «بله، به خودم ایمان دارم. لزوما بهتر از بقیه مردم نیستم، اما میدانم با آنها فرق دارم. درست است؟» و بعد با خنده اضافه کرد: «هرچند فکر میکنم من بهترم.»
نظر شما