چهارشنبه ۲۱ آبان ۱۳۹۹ - ۰۹:۱۰
از شهره تا نسیم/ نگاهی به دو رمان مریم جهانی

حامد حسینی‌پناه‌کرمانی، نویسنده و منتقد ادبی در یادداشتی که در اختیار ایبنا قرار داده است، نگاهی به دو رمان مریم جهانی به نام‌های «این خیابان سرعت­‌گیر ندارد» و «سنگ یشم» داشته است.

خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، حامد حسینی‌پناه‌کرمانی: به رغم شباهت­‌هایی که ممکن است بین دو رمان «این خیابان سرعت‌­گیر ندارد» و «سنگ یشم» نوشته مریم جهانی به چشم بخورد؛ اما درونمایه‌ مبتنی بر عصیان شخصیت‌های محوری این دو رمان به شکلی متفاوت توسط نویسنده ترسیم شده است.

شرح رفتارهای متفاوت شخصیت اصلی رمان «این خیابان سرعت‌گیر ندارد» از همان خطوط اول رمان با تصویرسازی از زنی در حال زدن بنزین آغاز می­‌شود و این چنین ادامه پیدا می­‌کند: «در کلان شهر ما زنی پیدا نمی­‌شود که دنده­‌های دوزاری را مثل من با لذت عوض کند یا دخلش که پر می­‌شود خوشی بزند زیر دلش و ویرش بگیرد آینه­‌ی بنز پارک شده بغل خیابان را ببوسد و ویق‌­ویق دزدگیرش را در بیاورد. یا سر ظهر که راهی می­‌شود خانه، شیشه‌­های تاکسی­‌اش را بالا بکشد و ولوم استریو را تا اند سرسام بلند کند تا کوفتگی کت و کولش در برود.»

در رمان  «این خیابان سرعت‌گیر ندارد» با شخصیتی مواجه هستیم که از کودکی حمایت همه جانبه پدرش را داشته؛ پدری که همیشه به او می‌گفته: ‌«کاریه که می‌دانی درسته بکن.»  و آرزوی راننده شدن در دل دختر مش­عباس صافکار همیشه شعله می‌­کشید و این شوق را از انشایی که در مدرسه خواند به خوبی می‌­شد دریافت. او دختر بچه­‌ای عصیانگر هم بود: «هیچکدام از بچه­‌های محل جرات رفتن در خانه­‌شان را نداشتند. همه می­‌دانستند بابک چقدر خروس را دوست داشت. من اما تندتند می‌­رفتم خانه­‌شان.»

شهره از پشت پا زدن به سنت­‌ها  ابایی ندارد و از ایستادن مقابل دایی‌­نعمت که بزرگ خانواده محسوب می­‌شود نیز پروا ندارد.

راوی در جایی سر به عصیان برداشته که جامعه مردسالار تحمل هر رفتاری را از زنان نداشته و ندارد. خودِ راوی در توصیف شهرش می­‌گوید: «شهر من دهکده‌­ای است محصور در رشته کوه‌­های برف­‌گرفته و مردانی دارد کوهستانی مزاج.» مردانی که سال‌ها نشستن روی صندلی جلوی تاکسی را حق خود می‌دانستند حالا از دیدن زنی پشت فرمان تاکسی بهت­‌زده سر تکان می‌­دهند.
اما شهره توانسته با عصیانِ خود منش متفاوت خود در زندگی را پیش گیرد.
اما آن­چه در رمان «سنگ یشم» به چشم می‌­خورد این است که دغدغه‌­های شخصیت این داستان متفاوت از دغدغه‌های شخصیت «این خیابان سرعت‌­گیر ندارد» در حد یک دختر مدرسه‌­ای و رفتارهای او و هم‌سالانش پررنگ ترسیم شده است: «دارم فکر می‌­کنم از شانس بد غیر از تزئین کلاس و مسابقه و جلسه­‌ی اولیا و مربیان حالا مراسم قرار الناز هم افتاده فردا...»

برای دختری که تقلب‌­های امتحانی را روی ران شلوار خود نوشته دغدغه‌­ آنی سر به نیست کردن تقلب‌­هاست: «خودکار را پرت می‌­کنم زمین و خم می‌­شوم لوله را برمی‌­دارم. خط چشم است. درش را باز می­‌کنم. بوی سرب و عطر پخش می­‌شود تو هوا. صدای قدم‌­های معیری نزدیک می­‌شود. سر لوله را رو ران شلوار فشار می­‌دهم. پقی صدا می‌­دهد و مایع سیاه و غلیظی شره می­‌کند رو شلوارم. با کف دست آن را پخش می­‌کنم روی نوشته­‌ها. تمام می‌­شود.»

هر قدر شخصیت رمان «این خیابان سرعت‌­گیر ندارد» مورد حمایت پدر بوده است، ولی نسیم فرحبخش که عاشق والیبال است، باید علاقه­ خود به والیبال را از پدر مخفی کند. برای مسابقه­ در پیش­رو نسیم کفش مناسب ندارد و «اگر به دو ماه نکشیده به پدر بگویم پول بدهد برای کفش، جمله­‌ی همیشگی را تکرار می‌­کند.
-کره‌­خر تو مگه با این کفشا می­‌ری فعله­‌گی؟»
پدری که به­‌دلیل ممانعت پدرش از علاقه ورزشی خود یعنی کشتی در جوانی بازمانده، حال مانع نسیم برای دنبال کردن والیبال است: «پدر دوباره داد می‌­زند: می­گم آمده یا نه؟ نکنه دوباره چسبیده به ای والیبال کوفتی؟»

جامعه­‌ خانواده و در مرحله بعد جامعه­‌ بزر‌‌‌گ‌تر مدرسه و غالب اولیای مدرسه اهمیتی به علاقه­‌ دختران دانش‌­آموز نمی‌دهند و سعی می­‌کنند آن­ها را در مسیری از پیش تعیین­ شده به سوی اهدافی که غالبا مورد علاقه دانش‌­آموزان نیست هدایت کنند و نویسنده به خوبی توانسته با جمع کردن اولیا و مربیان در یک جلسه زیر یک سقف از اتحاد نانوشته‌ای بگوید که مانع رشد واقعی و همه جانبه­ دانش‌­آموزان است: «صدای خانی اکو دارد و از سالن اجتماعات پخش می‌­شود توی حیاط و کلاس و راهروهای خالی.
-اما آن­چه که ما امروز به عنوان والدین نوجوانان باید مدنظر داشته باشیم حفظ و گسترش ارزش­‌ها در این برهه‌­ی خاص از...»
و همین تفاوتِ ارزش‌­های مورد نظر اولیا و مربیان از یک سو با ارزش­‌های نوجوانان و جوانان از طرف دیگر است که پدر نسیم کفش­‌های ورزشی پاره­ دختر خود را نمی‌­بیند ولی برای خرید کتاب کمک آموزشی حاضر است هزینه زیادی بپردازد.
تفاوت شخصیت اصلی دو رمان تفاوت شخصیتی است که نسبت به ارزش‌­های جامعه بی­‌تفاوت و یک طاغی واقعی است که برای دفاع از حقش ناگهان در خیابان قفل فرمان می‌­کشد و از اینکه نگاه متعجب یا به قول راوی «وق زده‌­ی شاگرد مکانیک و اوساش وقت بردن ماشین روی چاله تعویض روغن» را می­‌بیند حس غرور می­‌کند، با شخصیت دختری که سعی در مخفی کردن کوک­‌های کتانی خود دارد.
هرقدر عصیان شخصیت رمان  «این خیابان سرعت­‌گیر ندارد» به دلیل آگاهی مورد تحسین نویسنده است در طرف مقابل مریم جهانی عصیان دختر مدرسه‌­ای رمان «سنگ یشم» را به دلیل عدم شناخت از حقوق و عدم آگاهی به وضعیت خود و جامعه کافی نمی‌­داند.
همانطور که آلبر کامو می‌­گوید: «عصیان واقعیتی است متعلق به انسان آگاهی که به حقوق خود واقف است.» و این آگاهی و بعد عصیان همان سنگ یشمی است که باید منتظر زمان مناسب برای ظهور و بروز باشد همانطور که در سنت و فلسفه چین می‌­خوانیم:
«زیگانگ گفت: قطعه یشمی داریم بی­‌نقص و نفیس؛ بایدش در گنجه گذاشت یا به قیمت خوب فروخت؟
شیخ گفت: بفروشیدش! خواهش می‌کنم بفروشیدش! منتظر قیمت مناسبش هستم.»
در تفاسیر متداول این حکایت، قطعه­ یشم نماد فضیلت‌­هایی است که جهان هنوز مهیای آن­ها نیست و باید منتظر ماند تا شرایط مهیا شود و از زیگانگ می­‌خواهد مترصد قیمت مناسب شیء گران­‌بهایش بماند.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها