«هادی نورمحمدی کمال» نویسنده کتاب «زاستر (آنسوتر از مرگ)» متولد 1369 در روستای خوشاب علیا از توابع شهرستان بهار استان همدان است. وی دانش آموخته رشته زبان و ادبیات فارسی است. دوره لیسانس را در دانشگاه بوعلیسینا و مقاطع کارشناسی ارشد و دکتری را در دانشگاه علامه طباطبایی در تهران، گذرانده است. «نورمحمدی کمال» 5 سال است که در دبیرستانهای همدان و شهر گلتپه، ادبیات فارسی و نگارش را به دانشآموزان میآموزد. گفتوگوی ما با نویسنده کتاب «زاستر (آنسوتر از مرگ)» و برگزیده نخستین دوره «جایزه قلم هگمتانه» در ادامه از نظر مخاطبان میگذرد.
از عنوان کتاب آغاز کنیم. این عنوان به چه معناست و چه شد که این نام را بر کتاب گذاشتید؟
«زاستَر» یک اصطلاح ادبی قدیمی به معنای «از آنسوتر» است. این اصطلاح اکنون منسوخ شده است. چون این اسم ناآشنا بود زیرعنوان کتاب را «آنسوتر از مرگ» قید کردم.
این کتاب یک رمان فانتزی درباره جهان پس از مرگ است. ادبیات فانتزی و رمان فانتزی در ایران زیاد مطرح نیست و جایگاه خود را فعلا نتوانسته است پیدا کند. رمانهایی که در ژانر فانتزی نوشته میشوند بیشتر در حوزه ادبیات کودک و نوجوان هستند و رمان جدی که شبیه رمانهای فانتزی مشهور دنیا مثل «کیمیاگر» اثر پائولو کوئیلو یا شبیه شازده کوچولو باشد، در ایران نداریم. با توجه به این پیشزمینه ذهنی که داشتم، نوشتن را آغاز کردم؛ حدود سه سال برای نوشتن این رمان زمان گذاشتم. اکنون در حال نوشتن زاستَر 2 با زیرعنوان «مرد خدایان» هستم.
فکر میکنید رمان فانتزی در ایران چقدر مخاطب دارد؟ آیا آینده روشنی را برای این ژانر از داستاننویسی متصور هستید؟
من روی این کار خیلی جدی کار کردم. همیشه ادبای بزرگ گفتهاند که اصل ادبیات این است که خودش بجوشد؛ چه شعر باشد و چه داستان. محتوا و مفاهیمی که در این رمان مطرح شده است، جوشیده و آمده است و من با محاسبه منطقی به سراغ این ژانر نرفتم. این محتوا به ذهن من خطور کرده و آن را نوشتم و به شکل رمان حاضر درآمده است اما فکر نمیکنم ژانر رمان فانتزی در ایران جایگاه ویژهای داشته باشد. این ژانر بیشتر در حاشیه قرار دارد. در میان رمانهای عامهپسند، بیشتر رمانهای عاشقانه مطرح هستند و در بخش رمانهای جدیتر، رمانهای اجتماعی و رمانهای مدرن و پستمدرن خیلی طرفدار دارند و به آن پرداخته میشود. در ایران رمان فانتزی جایگاه آنچنانی ندارد درحالیکه در دنیا چندسالی است که رمان فانتزی جلوتر از سایر ژانرهای داستانی و پرطرفدارترین ژانر است. امیدوارم که این اثر بهگونهای باشد که توجه منتقدان و اهالی ادبیات را جمع کند و منتقدان به رمان فانتزی هم توجه داشته باشند.
من به آینده رمان فانتزی در ایران بسیار امیدوار هستم زیرا معمولا چیزهایی که در غرب مُد میشود، مقداری با تاخیر به کشورهای مثل ایران میرسد وقتی این ژانر در دنیا مطرح است؛ قطعا به مرور تاثیر خود را میگذارد و نوجوانهایی که ارتباط خوبی با فانتزی جهان پیدا کردهاند، اگر کارهای خوبی در ایران ببینند، میتوانند بهخوبی به طرف آن حرکت کنند. هر کسی در هر زمینهای فعالیت میکند، بررسی میکند و آیندهاش را روی آن میگذارد، امیدوار است که بازدهی خوبی داشته باشد و من بسیار امیدوارم. از طرفی دیگر فکر میکنم شاید لازم باشد در سطح کلان سیاستگذاری شود. وقتی میبینید که نوجوانان و جوانان بهسمت بازیهای کامپیوتری میروند، تنها راه برای حفظ فرهنگ این است که از اساطیر و قهرمانان و فضا و زمان و مکان و جامعه و فرهنگ خودت استفاده کنید. در زمینه ادبیات داستانی نیز این مسئله مطرح است اگر بهمرور شاهد این باشیم که نوجوانان و جوانان ما به ادبیات فانتزی گرایش پیدا کنند باید آماده باشیم و نویسندگانی باشند که در این زمینه کارهای خوبی ارائه کنند اگر این کار را نکنیم، بهناچار جوانان ما مجبورند آثار غربی را بخوانند.
هر چقدر هم آثار غربی موفق باشند، احساس لذت حقیقی و کامل را به آنها نمیدهد؛ زیرا حس میکنند مربوط به یک جامعه و فرهنگ دیگر است. فضا آشنا نیست و فکر میکنم مقداری در این زمینه غفلت شده است حتی اگر ما این را در نظر بگیریم و حتی بدبینانه در نظر بگیریم و بگوییم از ادبیات فانتزی استقبال چندانی نخواهد شد و عادی خواهد بود، باز هم با یک عرصه خالی مواجه هستیم. نویسندگان قدَری نداریم که بهطور جدی روی بحث فانتزی کار کنند و عدهای هم که تمایل دارند بتوانند توجهشان را جلب کنند. فکر میکنم قطعا رمان فانتزی آینده خوبی خواهد داشت؛ البته اگر مقداری سیاستگذاری شود و نویسندگان بیشتری به آن توجه کنند.
تعریف شما از داستان فانتزی و تمایز آن با سایر گونههای ادبی از جمله علمی و تخیلی چیست؟
رمانهای اجتماعی بهنوعی بهعنوان رمان جدی و مسلط به جامعه، مطرح میشوند. اکثر مکتبهای ادبی مثل رئالیسم، مدرنیسم و مانند اینها، بیشتر بهدنبال این هستند که تعبیری از واقعیتهای اجتماعی را داشته باشند. و با طرز بیان خودشان واقعیتهای اجتماعی را بازتاب دهند؛ اما در بحث رمان علمی تخیلی و رمان فانتزی بحث واقعیتهای اجتماعی که جامعه با آن درگیر است و دست و پنجه نرم میکند، بهطور مستقیم مطرح نیست و بیش از هر چیز تخیل و آینده و اینکه چه اتفاقاتی ممکن است در آینده رخ دهد، مطرح است.
اگر بخواهیم به تفاوت رمان علمی تخیلی و فانتزی بپردازیم؛ رمان علمی تخیلی بیشتر به جلوههایی از پیشرفت علم و صنعت و تکنولوژی و چنین مسائلی پرداخته میشود. مرکزیت این داستانها بحث پیشرفت علمی و رشد علمی انسان در آینده است. اما در ژانر فانتزی در بسیاری از اوقات ممکن است داستان به گذشته بازگردد، به اساطیر بازگردد و ممکن است دنیایی را متصور شود که نهتنها در رمانهای واقعگرا که در رمانهای تخیلی هم شاید نتوانیم با آن ارتباط برقرار کنیم؛ مثلا شخصیتهای اساطیری یا انسان خدایان یا موجودات عظیمالجثه و عجیب و غریب، اینها عناصری هستند که در رمان فانتزی مطرح هستند و به آن پرداخته میشود در حالیکه در رمانهای واقعگرا و حتی تخیلی ممکن است اینگونه مسائل مطرح نباشد.
در رمان «ترانه یخ و آتش» یا سریال پُسرطرفدار «بازی تاج و تخت» بیش از اینکه بخواهند از اساطیر واقعی استفاده کنند، بیشتر از ساختههای ذهن استفاده میکردند و تکیه آنها بر اساطیر نداشته هالیوود و آمریکا بود؛ درحالیکه اگر بخواهیم مقایسه کنیم، تاریخ و فرهنگ و اساطیر ایران بسیار غنی است. اگر ما توجه ویژهای به جهان فانتزی داشته باشیم، در ایران مطمئنا اثرهای قوی و بزرگی میتواند ایجاد و خلق شود که با آثار مهم جهانی بتوانند رقابت داشته باشند.
من در این رمان از شخصیتهای اساطیری استفاده کردم و آن فضایی که خلق کردم و آن جهانی که متصور شدم، در این رمان فانتزی به من خیلی راحت اجازه داد که بتوانم شخصیتهای اساطیری مثل رستم، اسفندیار، بهمن، کیکاووس و کیخسرو و خیلی از شخصیتهای مطرح در اساطیر ایرانی را وارد روایت داستانی کنم و در مورد آنها حرف بزنم و جزو شخصیتهایم قرار دهم. این یک ظرفیت بسیار بسیار بزرگ است که هر کشور و فرهنگی از آن برخواردار نیست و یک امتیاز بزرگ برای نویسندگان ایرانی است. در نهایت تمثیلی از عرفان هم به این کار راه دادهام و شخصیت اصلی در نهایت سلوکی عرفانی پیدا کرده است.
درست است که از شخصیتهای اساطیری استفاده کردهام اما جنبههای فردی را هم در نظر داشتهام. شخصیت اصلی به قولی در روایت داستانی و در کنار شخصیتهای دیگر به دنبال تکامل است و این را به شکل یک سلوک عرفانی به نمایش گذاشتهام و باز این هم به این موضوع بازمیگردد که عرفان ما بسیار غنی است و ما میتوانیم بهخوبی از آن استفاده کنیم.
درست است که گفتم این فضا به من اجازه داده است تا از شخصیتهای اساطیری استفاده کنم اما قبل از اینکه من به این آسانی برسم و فضا به من اجازه دهد که از شخصیتهای اساطیری استفاده کنم، طراحی طرح اولیه بسیار دشوار بود زیرا جهان پس از مرگ، جهانی است که کسی حرف ثابت شدهای درباره آن نزده است. اگر یک نفر بخواهد خیلی جدی درباره جهان پس از مرگ حرف بزند، دست و بالش بسیار بسته خواهد بود. در مرحله نخست مثلا وقتی نویسنده رئالیست نوشتن را شروع میکند، مکان را دارد و میتواند از شهر و روستا یا خانهای داستان را آغاز کند، زمان را دارد و میتواند از یک دوره تاریخی استفاده کند، فضا را دارد میتواند از اجسام و افراد استفاده کند؛ اما کار من یک دشواری بسیار بزرگی داشت در مرحله نخست من نه فضایی داشتم و نه مکان و زمانی. خلق اینها در مرحله اول بسیار بسیار دشوار بود. اما زمانی که طرح آماده شد، خیلی خوب توانستم از آن استفاده کنم و مطمئنم اگر مخاطب آن را بخواند. نظرش جلب خواهد شد. چون در این رمان به جهان پس از مرگ میپردازیم از برخی از شخصیتهای غربی استفاده کردم زیرا دوست داشتم مقداری حالت جهانی داشته باشد اما بیش از اینها به اساطیر ایران توجه داشتم.
یعنی با دیدی جهانی و تاکید بر اساطیر و افسانههای ایرانی «زاستَر» را نوشتید؟
بله، دقیقا. در کلیت دیدگاه جهانی بود و شخصیت با فرهنگهای مختلف برخورد دارد اما از اساطیر ایرانی بیشتر استفاده کردم. در قسمتهای پایانی داستان هم درگیری و تقابلی بین اسطورهگرایی و قهرمانگرایی وجود دارد. به هر حال برداشتهایی متفاوتتری در این رمان وجود دارد. در بحث فرمالیسم سعی کردم بحث آشناییزدایی هم در آن مطرح باشد. اینطور نباشد که بیایم از شخصیتی مثل رستم تعریف و تمجید کنم. این کتاب به من اجازه داد برای بار دیگری به این شخصیتها بپردازم و آنها را دوباره معرفی کنم تا اگر این کتاب به زبانهای دیگر ترجمه شود و مردم سایر کشورها آن را خواندند، این امکان وجود داشته باشد که آنها باری دیگر با اساطیر ما آشنا شوند. «زاستَر» این فرصت را میدهد که نگاه دوبارهای به اساطیر ما بشود. اما این نگاه جانبدارانه هم نیست که بخواهم در این کتاب این موضوع را اثبات کنم که اساطیر ما تنها قهرمانان ما هستند و حرف حرف اینها بوده و باقی به خطا رفتهاند.
بخشهایی از شاهنامه از جمله هفتخوان رستم را از مصادیق فانتزینویسی میدانند. نظر شما در این باره چیست؟
بله، خُب. البته باز در مورد شخصیتی که فردوسی از رستم ساخته و پرداخته و شخصیتپردازی که کرده، بحث کنم، مقداری تخصصی میشود و ممکن است نیاز به ارجاع به منابع داشته باشد. اما به هر حال فردوسی در بسیاری از موارد از قدرت تخیل خود استفاده کرده است. هرچند بحث اساطیر و افسانهها ذاتا با بحث تخیل و فانتزی ارتباط مستقیمی دارند، یعنی چون آمیخته با تخیل است و به نوعی میتوان آن را خواب دسته جمعی نامید، با تخیل و فانتزی ارتباط خیلی مستقیمی دارد. فردوسی از این ظرفیت بسیار بسیار خوب استفاده کرده و در بسیاری از داستانها با استفاده از تخیل داستان بسیار پُرهیجانی به نمایش گذاشته است.
مسئله اصلی من بهعنوان کسی که در زمینه ادبیات سنتی هم پژوهشهایی داشتم و تخصص و مدرک دانشگاهی آن را دارم و چند سال درباره آن پژوهش کردهام این است که در بسیاری از مجامع ادبی از فردوسی به بزرگی یاد میشود و خیلی درباره ایشان حرف زده میشود اما حقیقت این است که داستانهای شاهنامه آنطور که باید، در ایران مطرح نشده است. چطور باید مطرح شود؟ صرف گفتن اینکه شاهنامه اثری در سطح جهانی است و چند بیت از آن را در کتابها ذکر کنیم و از آن حرف بزنیم، حق شاهنامهشناسی و فردوسی شناسی را ادا نمیکند؛ به این میماند که بگوییم فردوسی در گذشته یک شاعر جهانی بوده است. ما باید قدر فردوسی را اینطور بدانیم که الان هم بهعنوان شاعر جهانی شناخته شود. وقتی دربارهاش حرفی زده نمیشود و فیلمی ساخته نمیشود و در داستانهای مهم و در حوزههای مختلف فرهنگ و هنر ردّی از شاهنامه نمییابیم، در اصل ما حق مطلب را ادا نکردهایم. احساس میکنم که یکی از روشهایی که اساطیر خودمان را و فرهنگ غنی گذشته را به نمایش بگذاریم، این است که در داستانها، رمانها و شعرهایمان دربارهاش حرف بزنیم و آن را بازپروری کنیم.
تخصصتان و تحصیلتان در ادبیات چقدر به نوشتن این رمان کمک کرده است؟ اگر ادبیات نمیخواندید، ممکن بود این کتاب را بنویسید؟ آیا این موضوع به شجاعتتان در نوشتن کمک کرده است؟
این بحث در چند دهه اخیر خیلی مطرح است که چرا متخصصان ادبی و دانشآموختگان مقاطع مختلف از جمله دکتری و اساتید دانشگاه، معمولا آفرینش ادبی خاصی ندارند. شاید خیلی کم و استثنا باشد که در زمینه شعر و داستان، استاد دانشگاه مطرحی را داشته باشیم که کتاب داستانیاش هم مطرح باشد. در این چند دهه بارها سوال شده که چرا چنین است؟ حتی برخی از دانشجویان این موضوع را به شوخی و به جد میگویند که اگر فردی دارای ذوق ادبی در زمینه شعر و داستان باشد، اگر وارد دانشگاه شود و رشته ادبیات بخواند قطعا ذوقش کور میشود. چند نفر از دوستان شاعرم این موضوع را با جدیت میگفتند و تحصیل در رشته ادبیات را کنار گذاشتند. از طرف دیگر مشاهده میکنیم تقریبا تمامی این شخصیتهای ادبی ما که خالق اثر ادبی هستند، چه نویسنده و چه شاعر تقریبا همگی متخصص ادبیات نبودند و در رشتههای دیگر تحصیل میکردند و از روی ذوق به سراغ داستان و ادبیات رفتند.
من بهعنوان یک دانشجو قبلا بارها هم شعر گفتم و هم داستان نوشتم اما شاید متخصص بودن این جرئت نوشتن و سرودن را از من گرفته بود. زمانی که میخواستم شعری بسرایم یا داستانی بنویسم، خیلی میترسیدم زیرا مولوی، هدایت و حافظ را میدیدم و جرئت ابراز درونیات ادبی خود را نداشتم چون در درون خودم را خیلی پایین میدیدم. اما این جوششی بود در من و حدود سه سال چیزهایی که به ذهنم میرسید و تراوشات ذهنی خودم را نوشتم. حتی تا حدود 5 تا 6 ماه بدون هیچ هدفی مینوشتم بدون اینکه به تبدیل شدن آن به رمان، فکر کنم تا چیزی را که به ذهنم میآمد، روی کاغذ پیاده میکردم. بهمرور به خودم مطمئنتر شدم و به خودم اعتماد بیشتری پیدا کردم و تصمیم گرفتم آن را به صورت رمان مفصل بنویسم.
تا حدودی رشته دانشگاهیام مانع پیشرفت من میشد در حوزه ذوق ادبی. اما به محض اینکه توانستم ترس را کنار بگذارم، توانستم از آن استفاده کنم. اکنون میتوانم بگویم شاید من اگر ادبیات نخوانده بودم، این رمان را مینوشتم ولی قطعا بدون تحصیل در رشته ادبیات به شکل کنونی بیرون نمیآمد. نمیتوانستم از شخصیتهای اساطیری بهره گیرم یا از مفاهیم عرفانی در سطح بالا بهره بگیرم و در رمانم بازتاب دهم. فکر میکنم برای عده کمی اتفاق بیفتد که هم بتوانند رشته تخصصیشان را بهعنوان ادبیات استفاده کنند و هم ذوق ادبی خود را حفظ کنند. امیدوارم که این آغاز خوبی باشد. حس میکنم که این ذوق را دارم و در کنار آن دانش ادبی و دانشگاهی که دارم بتوانم از آن استفاده کنم تا کارهای بعدیام قویتر و بهتر از آب در بیاید. گرچه این رمان اولین اثر من است؛ اما در زمینههای مختلف ادبیات عرفانی، ادبیات داستانی و ... پژوهش و مقالاتی داشتهام.
اگر بخواهم به صورت فشرده درباره این کتاب سخن بگویم، در کتاب شخصیتی وجود دارد که به جهان مردگان راه مییابد و با شخصیتهای مختلف و بیشتری آشنا میشود، در قسمتی از روایت با شخصیتهای اساطیری ایران مواجه میشود. درنهایت در ارتباط با این شخصیتها و آشنایی با جهان مرگ، او را سوق دهد به سمت اینکه به آن هدف والای خود برسد. یعنی آن چیزی که در زندگی شاید ناتمام بوده است، به آن کمال انسانی رسیدن. اگر در زندگی ناتمام بوده در این جهان مرگ بتواند به کمال و آن هدف والای خود برسد.
کمی هم درباره زاستَر 2 به ما بگویید.
من از یک عنصر تخیلی در طرح این داستان استفاده کردم؛ اینکه این شخصیت انگار که در زمان گم شده است، بُعدی از این شخصیت در کنار پیرمردی است و بعد دیگر در تالاری است و بُعد دیگرش در کنار شخصیتهای اساطیری. چیزی مثل جهان موازی. اینها به دنبال سلوکی هستند تا به یک جهان و سرزمین موعود برسند. وقتی طرح کتاب کامل شد. طرح این جهان که جهان مرگ آنرا مینامند در ذهنم بود. آن مسیری که طی میکنند تا برسند به سرزمینی که به آن سرزمین موعود میگویند. چون دیدم زمان در جهان مرگ با زمان در جهان ما بسیار متفاوت است و مسیری که آنها طی میکنند حدود هزاران سال طول میکشد. به این نتیجه رسیدم که میتوانم آن را بیشتر گسترش دهم مثلا در طول این هزاران سالی که آنها در مسیر هستند، میتوانند با سرزمینهای مختلفی آشنا شوند. حال یکی از این سرزمینها سرزمینی است که مربوط به اقوام باستانی ایرانی است و درگیریهایی که با اقوام دیگری مثل نئاندرتالها دارند. این طرح کلی زاستَر 2 (مرد خدایان) است. در اینجا بحث ارتباط این شخصیتها با خداگونههایی از شاهان مطرح است به گونهای که انگار به جهان اسطورهها بازگشتهایم و جهان انسانهای اولیهای که تصور میکنند، انسانهای قدرتمندی که شاه یا جادوگر هستند؛ خدایان هستند. اینها فکر میکنند واقعا خدایانی وجود دارند که با هم در دنیای مردگان و زندگان بر سر این سرزمینها درگیرند و اینها خود نمایندگانی دارند که ممکن است خود نیز از خدایان باشند مثلا کیخسرو شاه فرهمند ایرانی یکی از این خداگونهها است.
طرح زاستَر 3 را هم آغاز کردم هرچند به قطعیت و کلیت نرسیدم. عنوان این کتاب زاستَر 3 (دهکده گرگها و شُبانان) است. فکر کنم ظرفیت خوبی برای تبدیل شدن به یک اثر خوب را داشته باشد. در طرح کلی آن، این شخصیت وارد دهکدهای در یک سرزمین میشود که دو مدل شخصیت آنجا هستند. گروهی شخصیتهای شیطانی و منفی دارند که از آنها به عنوان گرگها یاد میکند و گروه دیگر شخصیت مثبت دارند با نام شُبانان از آنها یاد میشود. انگار شُبانان پیامبر جهان زندگان هستند. این شخصیتهای مثبت و منفی پیامهایی از سرزمینهای مختلف میآورند و بحثهای در مورد سرزمینهای مختلف در جهان مردگان دارند و گروههایی که فعالیت میکنند و مسیرهایی که این گروهها میروند. جدالهایی بر سر این مسائل در این جلد از رمان مطرح میشود.
«نغمه یخ و آتش» نمونهای از رمانهای فانتزی موفق دنیا است که با ظهور در قامت فیلم «بازی تاج و تخت» مخاطبان بسیاری را تحت تاثیر قرار داد. در اکثر داستانهای فانتزی به ویژه ادبیات غرب از عنصر گرگ بسیار استفاده میشود. شما برای نوشتن این بخش از اثری (چه داستان و چه فیلم) الهام گرفتهاید؟ چه کسی و یا چه چیزی در نوشتن الهامبخش شما بوده است؟ چه چیزی یا چه کسی شما را به فانتزی علاقمند کرد؟
اگر بخواهیم کمی تخصصی به این مقوله نگاه کنیم، بحث بینامتنیت پیش میآید. هیچ ادیب، نویسنده و شاعری را نداریم که بگوید تمام آنچه که نوشتم، برآمده از ذهنم است. قطعا زمانی که یک متن ادبی خلق میشود، در ارتباط با متون ادبی است که قبلا نوشته شده است؛ اما به طور مستقیم از کتابی تاثیر نگرفتم، اگر هم بوده، یک کتاب نبوده است؛ مثلا در بحث سلوک به میزان بسیار کمی از کیمیاگر الهام گرفتم یا گرگ (در جلد اول زاستَر هم گرگ وجود دارد) را از شازده کوچولو الهام گرفتم. همانطور که گفته شد، بخش اعظمی از شخصیتهای اساطیری را از شاهنامه الهام گرفتم و بخش عرفانی و سلوک را بیشتر از ادبیات عرفانی ایران الهام گرفتم.
فیلمها هم بیتاثیر نبودند، شاید قبلا فرصت فیلم دیدن نداشتم اما فیلمهای مطرح روز تاثیر داشتند مثلا فیلم «بازی تاج و تخت» در برخی از تصویرسازیها و قسمتهای ترسناک و دلهرهآور در نوشتن و الهام برخی از تصویر سازیها تاثیر داشته است. همینطور گرگینهها تا حدود بسیار کمی از نظر ایده در این اثر تاثیر داشته است. اما در حد بینا متنیت بوده است چون مولف نمیتواند از یک ذهن خالی مفاهیمی را بیان کند قطعا با متون ادبی پیش از خودش ارتباط دارد.
ورودم به دنیای فانتزی به شخصیت فردیام بازمیگردد که تخیل پُرکاری دارم. در حال نوشتن چند داستان کوتاه به سبک علمی تخیلی هستم. از طرف دیگر در حال نوشتن یک رمان اجتماعی هستم که در حال کامل شدن است. ابتدا رمان اجتماعی را به سبک رئالیسم اجتماعی طرح و آغاز به نوشتن کردم اما باز ذهنم به سمت فانتزی رفت و فصل آخر آن متاثر از «چنین گفت زرتشت» نیچه شد. این موارد نشانگر این است که ذهنم تخیلی و فانتزی است یعنی حتی اگر بخواهم در سبک رئالیسم بنویسم؛ شاید نتوانم و دوباره به سمت فانتزی و رئالیسم جادویی بازگردم. یعنی فانتزی نوشتن در روحیات من وجود داشته و دارد. از اول زندگیام انسانی بودم که اهل تفکر عمیق و انسان درونگرایی بودم و به مقدار زیادی اهل تخیل بودم و بسیار خیالپردازی میکردم. آن زمان نمیدانستم که میخواهم نویسنده شوم یا رمانی بنویسم اما خیلی خیلی تخیل پرکاری داشتم که به نظرم این عامل اصلی بود که چرا من سبک رمان فانتزی را انتخاب کردم. هرچند دلایل دیگری هم وجود دارد عرصه رمان فانتزی در ایران بسیار خالی است و کارهای بسیار زیادی میتوان انجام داد. دوست دارم در این زمینه مطرح شوم و کارهای قابل ستایشی ارائه کنم که توجهها را جلب کند.
علاوه بر دروس دانشگاهی در کلاسهای دیگری مربوط به نوشتن شرکت کردهاید؟
نه، متاسفانه از کلاس و استادی بهره نگرفتم البته در بحث تحصیلات دانشگاهی بهره گرفتهام. رساله دکتریام درباره ادبیات داستانی است و در این مقطع تحصیلی زمان زیادی را با مفاهیم داستان نویسی و نقد داستان و انواع ادبی گذاشتهام و در دوره دکتری مکتبهای ادبی را با دکتر حسین پاینده گذراندم که یکی از اساتید بزرگ ادبیات داستانی هستند و کتابهای متعددی در این زمینه دارند. حضورم در کلاس ایشان بسیار تاثیر داشته است. به اجبار هم که شده در این مقطع تحصیلی داستانها و رمانهای زیادی خواندم، نقد رمان و رمان و داستانهای زیادی را هم خواندهام که فکر میکنم تا حدود زیادی جای کلاس داستان نرفتن را برایم پُر کرده باشد.
چه بازخوردی پس از چاپ کتاب گرفتید؟
من بهعنوان فردی که بسیار علاقه و استعداد دارم و مهمتر از اینها سه سال از عمرم را صرف نوشتن این رمان کردم، انتظار داشتم که از «زاستَر» استقبال شود و عدهای به این کار توجه کنند. متاسفانه از بد اقبالی امسال نمایشگاه کتاب برگزار نشد و تبلیغات آنچنانی از دستم ساخته نبود چراکه برای چاپ کتاب هزینه کرده بودم. متاسفانه استقبال چندانی از کتاب نشد و فقط عده کمی از دوستان و آشنایان و عدهخیلی کمی از علاقمندان این کتاب را تهیه کردند. متاسفانه شرایط اقتصادی و کرونا هم مزید بر علت شد تا این کتاب مورد توجه قرار نگیرد امیدوارم پس از دریافت این جایزه (جایزه قلم هگمتانه) به این کتاب توجه بیشتری شود.
قصد دارید برای کودکان و نوجوانان هم رمان فانتزی بنویسید؟
با توجه به نگاه عمیقی که به مسائل دارم فکر نمیکنم برای کودکان و نوجوانان بنویسم زیرا بیشتر جنبه فلسفی و نگاه عمیق به مسائل دارم و فکر نمیکنم این نوع نگاه به من این اجازه را بدهد. احساس میکنم که شخصیتم جوری است که اگر هم بخواهم برای کودک و نوجوان بنویسم نمیتوانم موفق باشم.
نظر شما