بلندترین شب سال از حدود هفت هزار سال قبل که حکایت این دو بر سر زبانها افتاده و نیاکان ما شب عروسی ماه و خورشید را جشن گرفتهاند و به شگون این پیوند کهن، هندوانه گرد را به دو نیم کردند تا نمادی باشد از گردی و سرخی خورشید در زمین و آن شب را یلدا نام نهادند.
در کتاب:
دادخواه، دکتر محمدعلی؛ نوروز و فلسفه هفتسین، 292 صفحه رقعی، انتشارات دُرّ نویسا، چاپ هفدهم، 1394، تهران.
نویسنده در طلیعه «یلدا، مهری بیپایان» با استقبال از شعر توران شهریاری، درباره سابقه و صبغه و باورهای نیاکانمان چنین نوشته است:
لفظِ یلدا اگر چه سُریانی است
شبِ مهر آفرین ایرانی است
به دَری معنیاش بود زادن
زندگانی به یکدگر دادن
... یکی از شگفتیهای اسطورههای کهن این سرزمین آن است که خورشید هیچگاه نمیمیرد و همواره طربناک و شاد و مهرورز است... در افسانههای کهن چنان آمده که ماه را مرد پنداشته و خورشید را زن. ماه دل به خورشید میدهد و عاشقانه در پی او روان میشود، اما خورشید هیچگاه حواسش به این عاشقِ دنبالهروی خود نبود، تا این که بالاخره ماه ناگزیر میشود که به نزد زُهره رود و داستان دلدادگی خودش را به خورشید برای زهره باز گوید. زهره به ماه دلداری میدهد که حتماً به مراد خودخواهی رسید و خورشید هم چند روزی است دل و دماغ کارکردن ندارد. بدان سان که زودتر از همیشه به خانه رَوَد و پیشنهاد میکند که شب (یلدا) به خواستگاری خورشید رَوَد و ماه به همین گونه اقدام میکند. خورشید به ماه پاسخ آری میدهد، و آن شب ماه و خورشید عروسی میکنند و خورشید روز بعد دیرتر از همه زمانهای سال به سرکار میآید، زیرا شب عروسی او بود، در ادبیات ما بارها به این نکته اشاره شده، گاهی گفتهاند که خورشید یک ماه به آرایش خود پردازد. نظامی گنجوی، در این باره، چنین سروده است:
چو زد ز آرایش خورشید راهی
در آرایش بُدی خورشید ماهی
مه و خورشید را دیدند نازان
قران کرده به برج عشق بازان
بلندترین شب سال از حدود هفت هزار سال قبل که حکایت این دو بر سر زبانها افتاده و نیاکان ما شب عروسی ماه و خورشید را جشن گرفتهاند و به شگون این پیوند کهن، هندوانه گرد را به دو نیم کردند تا نمادی باشد از گردی و سرخی خورشید در زمین و آن شب را یلدا نام نهادند...» (ص 4 ـ 133).
چه افسانه یلدا را باور داشته باشیم و یا نه، برای ایرانیان، در طول تاریخ، هر روز و هفته و ماه، بهانهای بوده است تا به برپایی جشن و سرور، برخاسته و زندگی را با شادی پیوند بزنند. جشن تیرگان، جشن مهرگان، جشن آبریزگان، جشن سده، جشن سوری، جشن نوروز، و یلدا آغازی بود بر پایان غلبه سیاهی بر سفیدی و نیاکان ما باور داشتند از نخستین لحظه اولین روز زمستان، همراه با زایش خورشید باید به استقبال نوروز برود و به امید سبزشدن زمین و گرمای هوا، بنشینند تا گیاهان از زمین رُسته و با تعلیف حیوانات پرسود، همچون گاو، گوسفند، میش و بز، آماده شوند تا زمین را که مدتی «آیش» نکرده بودند با «خیش» کاشت کنند تا دانهای که برافشاندهاند، صد دانه دهد و رزق و روزی فرآهم آید و اسباب شکر به درگان الهی، صد چندان شود.
زمستان «سیاه» بود و به همین دلیل در مناطق سردسیر ایران جشن یلدا با شکوه برگزار میشد و «نوروزخوانی» وجود داشت، چرا که میوهها بعد از یلدا پایان میگرفتند و تا آمدن میوههای نوبرانه، باید چهار پنج ماهی صبر میکردند. در تهران میوه با چاغاله بادام آغاز و با زالزالک پایان میافت و هنر نگاهداری میوهجات برای نوروز، به راستی بدیع و جالب توجه بود.
مخفی نمودن سیب شمرانی (شمیرانی) در لابهلای ماسه بادی خشک، برای سفره هفتسین، آویختن انگور شاهرودی و یا «مهدیخانی» از سقف زیرزمینها و در کیسه متقال قرار دادن و تغذیه آن، با حبهای از انگور همان خوشه، که در قسمت بریده شده خوشه قرار میدادند، از جمله این هنرها بود و بماند قرمه کردن گوشت، خشک کردن سبزیها، کوزه کردن پنیر، خیک نمودن پنیر و کره، تهیه اقسام مرباها و انواع رُبها و «هوسانههای شبهای بلند زمستان» که هر کدبانویی باید آنها را میدانست، تا زمستانها دستش خالی نماند از ترشی زالزالک، تا ترشی ازگیل کال.
زمستانهای سخت، صعب و یخبندانهای طولانی باعث میشد تا «برفی کردن» خرک انداختن، رشکی و ماسی، و امثالهم در روستاها رواج یابد و سرمای زمستان را تبدیل به روزهای قابل تأمل سازد و چه زیبا زندهیاد، سید ابوالقاسم انجوی شیرازی در:
جشنها و آداب و معتقدات زمستان؛ جلد اول 232 صفحه، جلد دوم 340 صفحه وزیری، چاپ سوم، انتشارات امیرکبیر، 1389، تهران.
تمام آداب و رسوم زمستان را ثبت و ضبط کرده و اگر چنین نمیکرد، به یقین این آداب و رسوم زیبا، در چرخه زندگی پرشتاب امروزی ما از خاطرهها زدوده میشد و شب یلدا و دیگر شبهای ایرانی، به بوته فراموشی سپرده میشدند.
شب یلدا، شب شادمانی و سخنِ خوش بود و کسانی که به دور کُرسی جمع میشدند، حق غیبت کردن نداشتند، برای همه آرزوی سلامتی میکردند، دست به دعا برمیداشتند و به امید روزهای بهتر شب را صبح میکردند.
یکی از زیباترین طنزها درباره شب یلدا، سروده مرحوم غلامرضا روحانی متخلص به «اجنه» است. شاعر ترانههای معروفی همچون «ماشین مشتی مَمَدلی» و «یکی یه پوله خروس» که با صدای مرحوم سیدجواد بدیعزاده، از جمله خاطرههای جالب مردم ما در این شب و ایام نوروز است. به عنوان حُسن ختام، ضمن معرفی کتاب:
کلیات اشعار و فکاهیات روحانی (اجنه) با مقدمه سیدمحمدعلی جمالزاده، 344صفحه وزیری، انتشارات سنایی، سال چاپ؟، تهران.
شعر «جشن شب یلدا» او را با هم بخوانیم:
از شب یلدا فقیری بیخبر
خانهاش را نیمه شب میکوفت در
همسرش از خواب خوش بیدار شد
وز غضب چون گرگ آدمخوار شد
با دو صد غُرغُر ، پسِ در گفت: کیست؟
شوی گفتا: بازکن مشدی زکی است
گفت: تا این وقت شب بودی کجا؟
هرکجا بودی، برو ای بیوفا!
مثل تو هرگز نخواهم شوهری
خشکمغزی، خودسری، بدگوهری
بارها گفتم که هستم بدخیال
میکنم تا نیمه شب سیصد خیال!
گاه گویم رفته زیر کامیون
یا شده در قعر چاهی سرنگون
گاه گویم گشته دیواری خراب
یا فُتاده در میان منجلاب
گاه گویم ای دریغا کان مردِ ملنگ
در کجا آیا سرش خورده به سنگ؟
گاه گویم جلب کرد او را پلیس
گشته با زندانیان امشب جلیس
کس نداند چاره کار تو چیست
از سر شب تا سحر یار تو کیست
سر تو را با غیر، گرم عیش و نوش
دل مرا از آتش غیرت به جوش
شوی گفتا: در به رویم بازکن
با من آنگه درد دل آغاز کن
ابر میبارَد به رویم شُروشُر
و زتو میآید به گوشم غُروغُر
یک طرف این شروشر، سازد تَرم
یک طرف این غروغر سازد کَرَم
تا آن که آن زن شوی را رسوا نکرد
عاقبت در راه به رویش وانکرد
در چو وا شد شو، ز بین انتقام
سر فرود آورد و گفت: السلام
زن به گفتا: کای سلامت زهرِمار
آمدی این وقت شب بهر چه کار؟
میوه و آجیل آچار تو کو
پسته ترش و نمکدار تو کو؟
هندوانه کو، چه شد سیب و انار
کو گلابی و مویز شهریار؟
پرتقالت کو، چه شد نارنگیات
حال حق دارم کنم اردنگیات؟
شو، تعجب کرد از گفتار وی
مات و حیران گشت از اظهار وی
گفت: گویی میهمان در خانه است؟
یا مگر جشنی در این کاشانه است؟
زن چو این بشنید، رو در هم کشید
همچو شیر شرزه بر شوهر پرید!
گفت: اگر داری شعور ای بیهنر
چون نداری از شب یلدا خبر
امشب است، آن شب که از بهر مزه
هندوانه میخورند و خربزه
امشب است آن شب که در هر رهگذر
هست بس سیب و گلابی، بارِ خر
امشب است آن شب که مرد خانهدار
روی کرسی چیده ازگیل و انار
هرکه امشب را چو ما باطل کند
لک دلش در فصل تابستان زَنَد
مرد سرگردان به روی پله بود
زن ملول از بهر جشن چله بود
عاقبت شو گفت: بس کن گفتوگو
آب رفته باز میآید به جو
جشن یلدا را شب دیگر بگیر
هر شب این هنگامه را از سر بگیر
ضمن تبریک زادروز خجسته شیرزن دشت کربلا حضرت زینب (س) و تبریک روز پرستار ضمن خسته نباشید به همه عزیزانی که طی 10 ماه گذشته با جانفشانی جان صدها هزار بیمار مبتلا به کرونا را نجات دادهاند و با امید به آینده، یلدای امسال را «دور هم نمیگیریم» باشد که در طلیعه قرن آتی، شب یلدایی داشته باشیم، به نورانیت و گرمی خورشید و جا دارد یادی کنیم از هنرمند فقید زندهیاد مرتضی احمدی نازنین که روح بلندش در شب یلدای سال 1393 پرکشید. او که یادآور جشنها، سرورها و ترانههای این شب و دیگر شبهای ایرانی است.
نظر شما