یکشنبه ۳۰ آذر ۱۳۹۹ - ۱۳:۴۱
حافظ‌خوانی و شاهنامه‌خوانی در شب چلّه سابقه طولانی ندارد

«علی اصغر عزیزپور» شاعر، مترجم و طنزپرداز تبریزی تاکید کرد: قدیم‌ها سطح سواد مردم آنقدر نبود که بتوانند کتاب بخوانند، چه برسد به حافظ‌خوانی و شاهنامه‌خوانی در شب چلّه!

به گزارش خبرنگار خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) در آذربایجان‌شرقی، در رابطه با شب چلّه، ریشه‌های تاریخی، وجه تسمیه و آداب و رسوم آن، صحبت فراوان است؛ برخی ریشه کلمه «چلّه» را به اتمام 40 روز سرد پاییزی نسبت می‌دهند، برخی دیگر شامگاه سی‌ام آذرماه و بامداد یكم دی‌ماه را برابر با انقلاب زمستانی می‌دانند، عده‌ای نیز به شب چله مفهومی دینی داده‌اند. برای اطلاع از جایگاه شب چلّه یا همان «چیلله گئجه‌سی» در منطقه آذربایجان و اینکه چرا به این عنوان نامیده شده است، پای صحبت‌های علی‌اصغر عزیزپور، شاعر، مترجم و طنز‌پرداز تبریزی نشستیم.
 
در ابتدا در مورد وجه تسمیه «چیلله گئجه‌سی» توضیح بدهید.

ببینید! حدود ۲۰۰ سال قبل کسی نمی‌دانست چندم ماه شمسی است که تاریخ دقیق شب چلّه را به خاطر داشته باشد، نهایتاً برخی از افراد از طریق تماشای ستاره‌ها یا هلال ماه تاریخ قمری را تخمین می‌زدند.
 
چلّه از نظر عرفا نیز به شرایطی اطلاق می‌شود که فرد به منظور توبه از کاری اشتباه یا رهایی از یک خصلت بد، چلّه نگه می‌دارد تا تمام پلیدی‌ها از ذهنش خارج شوند. مدت زمان این چلّه می‌تواند از یک روز تا حتی چندین سال طول بکشد و زمان دقیقی مدّ نظر نیست.
 
برخلاف تصور عموم که چلّه را به عدد ۴۰ ربط می‌دهند باید بگویم چلّه در لغت به معنی کِش کمان است. در تیر کمان‌ها کشِ‌های مخصوص از جنس روده یا چرم وجود داشت که نشان‌دهنده نهایت کشیدگی کمان بود. از این رو وقتی گفته می­‌شود «قیشین چیلله­ سی» (چلّه­ زمستان) به معنای کشیدگی نهایی سرما یا طولانی‌ترین شب سال است. همچنین «یایین چیلله­ سی» (چلّه­ تابستان) تداعی کننده­ اوج کشیدگی تابستان یا گرم‌ترین روز سال یا طولانی ترین روز سال است. اگر چلّه را به معنی سرما بگیریم، آیا می‌توان گفت در شهرهای گرمسیری مانند اهواز یا آبادان که سرمای آنچنانی ندارد، شب چلّه، سردترین شب سال است؟ درحقیقت چلّه مختص منطقه شمال ایران است و بین شهر‌ها و کشور‌های موجود در مسیر «ایپک یولی» یا همان جاده ابریشم مرسوم بوده است که بعدها به سایر نقاط کشور تسرّی یافته است و حتی شب «یلدا» هم برگرفته از واژه سریانی به‌ معنای زایش است که بعدها وارد فرهنگ لغات در ایران شده است.
 
در فرهنگ منطقه آذربایجان، شاهد تقابل چلّه بزرگ و چلّه کوچک با هم هستیم، ریشه این جرّوبحث بین دو چلّه در کجاست؟

بله. ما در آذربایجان دو نوع چلّه داریم؛ چلّه بزرگ و چلّه کوچک که هر کدام داستان خاص خودشان را دارند و اکثر بزرگان فامیل در شب چلّه مناظره این دو چلّه را با هم، برای جمع تعریف می‌کردند. به عنوان مثال چلّه کوچک خطاب به چلّه بزرگ می‌گوید: «گلدین نئیله­دین! گلین­لرین الین خمیرده، قاری لارین الین هیزه­ده قوُروتدون»؛ به این معنی که « مگر آمدی چکار کردی! مگه تونستی دست عروس‌­ها را در هنگام خمیرگیری، دست پیر زن­ها را در داخل خمره بخشکانی» و این گفته­‌ها را به‌صورت سوال مطرح نمی­‌کند، بلکه به این مضمون طعنه می­‌زند که «تو نتوانستی! پس بایست و تماشا کن که من چگونه این کارها را انجام خواهم داد». در مقابل چلّه بزرگ هم رو به چلّه کوچک چنین می‌گوید: «گئت کی عؤمرون آز اولار، سنین دالین یاز اوْلار» به این معنی که «برو که عمرت کوتاه است و پشت سرت هم بهاره» یعنی عمر تو و شرایط به تو اجازه­ این حرف­ها را نخواهد داد.
 
گفته می‌شود، شاهنامه‌خوانی و گرفتن فال حافظ بخش جدایی‌ناپذیر مراسم شب چلّه است. شما با این تفکر موافق هستید؟

اینکه برخی افراد می‌گویند در شب چلّه مراسم حافظ خوانی، شاهنامه‌خوانی یا سعدی خوانی به‌عنوان یکی از رسوم ایرانی انجام می‌شد، برای من قابل قبول نیست. همانطور که می‌دانید تحصیل در مدرسه و دانشگاه مربوط به عصر حاضر است و در زمان گذشته حتی اگر کسی به تحصیل مشغول بود، طبیعتاً در سال‌های اولیه آموزش نمی‌توانست دیوان حافظ یا سایر شاعران را بخواند. به‌عنوان نمونه خودِ پدر من نمی‌توانست دیوان حافظ را بخواند، چه برسد به پدرِ پدرم. در حقیقت قدیم‌ها سطح سواد مردم آنقدر نبود که بتوانند کتاب بخوانند. شاید بین 55 و حداکثر 70 سال می‌شود که حافظ‌خوانی و قبل از آن گلستان سعدی مطرح شده است. اما اینکه بگویند قدیمی‌ها در شب چلّه فلان کتاب توسط بزرگان جمع خوانده  و شرح داده می‌شد، محال است و منطق اجازه پذیرش این قضیه را نمی‌دهد. البته ممکن است بین خواص چنین رسمی وجود داشته باشد اما زمانی که صحبت از کرسی می‌کنیم، درواقع مخاطب ما پدربزرگ‌ها و مادربزرگ‌های ساده خودمان است که اکثراً سواد خواندن و نوشتن نداشتند. حتی اگر این فرض را بپذیریم که کتاب، ادبیات یا شعری خوانده و شرح داده می‌شد، مطمئنا حوصله بچه‌ها سر می‌رفت و خیلی از افراد خانواده چیزی از آن نمی‌فهمیدند.
 
با این وصف آیا ادبیات جایی در رسوم فرهنگی شب چلّه در منطقه آذربایجان داشت؟

اگر بخواهم رسوم شب چلّه در منطقه آذربایجان را به طور خلاصه مطرح کنم، باید بگویم در این شب همه نزد بزرگ فامیل جمع می‌شدند و دور کرسی می‌نشستند. بزرگترها حرف می‌زدند و کوچکترها گوش می‌دادند. در این شب بیشتر داستان‌ها و قصه‌هایی مطرح می‌شد که سینه به سینه به نسل‌های بعدی منتقل شده بود. حتی برخی از قصه‌ها آنقدر طولانی بودند که سه الی چهار شب طول می‌کشید تا کل داستان روایت شود. بزرگترها بین داستانگویی برای اینکه خواب از سر بچه‌ها بپرد، برایشان «تاپماجا» که حکم تست هوش امروزی را دارد، مطرح می‌کردند تا ذهن آنها را به چالش بکشند.
 
در تبریز و شهرهای ترک زبان خواندن «بایاتی»؛ اشعار فولکوریک و ادبیات شفاهی مردم آذربایجان به عنوان یکی از رسوم قدیمی در شب‌های چلّه به شمار می‌رود. آن زمان از تشریفات امروزی خبری نبود و اکثراً در این شب با نخود، کشمش و شاهدانه از میهمامان پذیرایی می‌شد. همه دور هم جمع می‌شدند. در منطقه آذربایجان هر شب داستان خاص خودش را دارد، به‌خصوص شب‌های زمستان که طولانی هستند، فرصتی برای نقل داستان‌های قدیمی بودند؛ داستان‌هایی از قبیل «اصلی ایله کرم» «کور اوغلی»، «جیتدان» و بسیاری از داستان‌های غنایی و حتی داستان‌هایی حماسی مثل«دده قورقود» که سینه به سینه نقل شده بودند، با هدف شناساندن فرهنگ آذربایجان روایت می‌شدند.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها