دعوتی خاضعانه از سینماگران ارجمند
بحث سینمای اقتباسی، بحثی کهنه و قدیمی است که بسیار مطرح شده است. ولی هیچگاه به نتیجهای نرسیده و نمیدانم چرا؟ زمانی در مجله «هنر پارسی»، در زمان حیات بزرگمرد سینمای ایران زندهیاد زاون قوکاسیان، عاشق سینمای ایران و شیفته و کوشا در ایجاد حرکتی در راستای اشاعه و بهبود آن، در واکنش به صحبت جناب آقای پرویز پرستویی در مورد معضل فیلمنامهنویسی در سینمای ایران، اینجانب نیز که از دوستداران سینما هستم و از کودکی تا کنون، در میانسالی، تماشاگر شاهکارهای سینمایی جهان و ایران بودهام و گاهی قلمی هم در مورد آثار سینمای ایران داشتهام، که مورد توجه فیلمسازان محترمی چون زندهیاد سینایی، آقایان جناب میرکریمی، و کمال تبریزی و کاهانی و سرکار خانم پروانه معصومی و غیره قرار گرفته، مطلبی در این مجله، که رویکرد سینمایی و داستانی بسیار قوی داشت، نوشتم. با توجه به اینکه تخصص اصلی من ادبیات انگلیس و آمریکاست و سالهاست به تحلیل و بررسی آثار ادبی معاصر ایران نیز رو آوردهام، نه به خاطر قلمفرسایی و اظهار فضل بهعنوان صاحب نظر، بلکه به خاطر عرق ملی و عشق شخصی خودم به عالم هنر، بهعنوان مخاطب و شهروندی معمولی، پیشنهادهایی مبنی بر استفاده از منابع غنی ادبی بومی-ملی خودمان مطرح کردم. در همین راستا، برخی از دوستداران و اهل فن هم در این زمینه پیگیری نمودند که همواره با طرح محدودیتها و خط قرمزها و عدم حمایت مادی و معنوی از این مهم، بازماندیم.
در ادامه عادت و علاقه شخصی خود، در چند سال گذشته تا کنون، تماشاگر تعداد بیشماری فیلم، بهویژههای ایرانی بودهام. برخی از این فیلمها را بسیار قابل تحسین یافتم که همه میدانیم به خیلی از جشنوارههای جهانی نیز راه یافتند. فیلمهایی هم هستند که به رغم بازیگری فوق العاده چهرههای شناخته شده و جذابیت داستان فیلم در آغاز و میانه فیلم، با پایانبندی بلاتکلیف، پا در هوا و غیر قابل هضم، دچار اُفت چشمگیری میشوند؛ نقیصهای که در سریالهای طولانی ما چشمگیر است که همه چیز عالی شروع میشود، خوب پیش میرود ولی بد تمام میشود. منظور این نیست که فیلم باید الزاماً پایان خوش داشته باشد، ولی روشن و باورپذیر و محتمل باشد؛ آن همه زحمت و استعداد و هزینه صرف آن شده ولی در پایان حتا صدای تماشاگران عام را هم، که الزاماً متخصص نیستند، درمیآورد.
گاه به نظر میرسد آثار سینمایی برای بازیگرهای خاصی که استعداد خود را در ایفای برخی نقشها و شخصیتها به ثبوت رساندهاند، نوشته و ساخته شده است. این امر میدانیم که سبب میشود بازیگری همواره یک تیپ خاص را به نمایش گذارد که نه برای بازیگر و نه برای تماشاگر جذاب است، چون روند داستان را قابل پیش بینی میکند و تواناییهای دیگرِ بازیگر را نیز محدود میکند. در مواردی، تعقیب و مهار داستان از دست فیلمنامهنویس خارج شده و پایان فیلم توی ذوق میزند. البته «پایان باز» و آزاد گذاشتن مخاطب در تکمیل و اتمام فیلم و پُر کردن جاهای خالی همیشه مطرح بوده است، ولی برای همان هم باید دلیل و منطق و باورپذیری در نظر گرفته شود. البته برخی آنقدر بر تکنیکهای سینمایی تأکیدمی ورزند - البته قابل درک است - که فیلمنامه تحتالشعاع قرار میگیرد. ولی باید دو چیز را به یاد داشته باشیم.
اولاً ما از کمپانیهای سینمایی مثل هالیوود با آخرین ابزار و تکنیکهای سینمایی و میلیاردها میلیارد هزینه برخوردار نیستیم و جذابیت فیلمهایمان، بهویژه آنها که در جشنوارههای بینالمللی مطرح میشوند، همچنان موضوعات و مضمونهای متفاوت است که برای مخاطب آن سوی آب، بکر و بدیع و به خصوص انسانمدار است. پس بخش داستانی فیلم از اهمیت خاصی در سینمای ما برخوردار است. ثانیاً همانگونه که ذکر شد، فیلم خوب ابتدا داستان خوب میطلبد و نمیتوان فقط به تکنولوژی پیشرفته فیلم بسنده کرد. امروزه شاهد رویکرد حتا کمپانیها فیلمسازی هالیوودی به سوی داستانهای فولکلوریک و اساطیری با نمایشی نو بودهایم. این بدان معنی است که در آن خطه نیز به ارزش و اهمیت ادبیات داستانی موجود برای فیلمسازی پی برده و قدر شناختهاند. برخی مدعی هستند که ادبیات کلاسیک ما دیگر برای مخاطب امروزی آن جاذبه را ندارد! یا اینکه در زیر تیغ سانسور، مثله میشود.
اما آنچه سبب دغدغه نگارنده شده، این است که سینمای ما بهکلی از آثار خوب و برجسته معاصر نیز غافل شده است. در جشنوارههای ادبی - داستانی متعدد به عنوان داور شرکت و همکاری داشتهام و این سبب میشود تقریباً تمام آثار ادبی یک سال را خوانده و داوری کنم. اینجانب بهتنهایی در دوره قبل جایزه ادبی مهرگان 160 رمان و مجموعه داستان کوتاه را تماماً خوانده و داوری کردم و در دوره جدید در همین ابتدای کار بیش از چهل اثر خواندهام؛ این روندِ دریافت آثار تا اردیبهشتماه سال آینده ادامه خواهد داشت و ما با گروه و هیئتی از داوران باید به خوانش، داوری و دادن امتیاز به این آثار که به هزاران عنوان میرسد، بپردازیم. در دوره قبل این روند دو سال به طول انجامید.
هدف نگارنده از این توضیحات آن است که آثار برگزیده، از نظر دهها داور که سالها در عرصه داستانی کار کرده و تخصص داشتهاند، میگذرد. بنابراین، ارزش ادبی آنها از نظر آنان که داوری نمودهاند، تصویب و تأیید شده است. من خود میدانم که بهتنهایی صدها و حتا هزارها ساعت وقت شبانهروزی، به این آثار معطوف داشتهام و همچنین سایر داوران؛ شاید به همین دلیل تضمین ارزش ادبی است که در فیلمهای هالیوودی شاهد بودهایم که اکثراً اقتباسی از شاهکارهای ادبی بودهاند و همین تضمین کننده ارزش و اعتبار داستان فیلمها بوده است.
در تمام مدت خوانش آثار خوبی، که در میان این عناوین بیشمار کم نیستند، با اکران و تجسم این داستانها بر پرده ذهن و خیال، با خود فکر میکنم از این آثار چه شاهکارهای سینمایی درمیآید. اخیراً، بههمت جایزه ادبی مهرگان، حتا چاپ آثار نویسندگانی از اقوام ایرانی که دربرگیرنده تمامی آداب و سُنن (خوب و بد) و باورهای بومی آنان است، سبب میشود در معرض ادبیاتی قرار گیریم که برایمان کاملاً بیگانه مانده، چون به آنان دسترسی نداشتیم. در میان رمانها به منظور تلخیص و ایجاز، میتوان بخشهایی را به صورت فیلمنامه تنظیم نمود و با ذکر منبع به نمایش درآورد، مانند تنگسیر و جامهدران و چهل سالگی و غیره. اینگونه میتوان با ادبیات بسیار غنی کُرد و تُرک و لُر و ترکمن و بلوچ و عرب و جنوب و شمال آشنا شد؛ سننی که در آنها نشانههایی از مرام و منش ایرانی - انسانی است، میتواند الگویی فرهنگی باشد؛ و سنن مخربی چون خرافات و خرافهپرستی و باورهای ویرانگر، میتواند خوانندگان را از خواب غفلت بیدار کرده و به اجتناب و حتا تصحیح آنها در اندیشه کودکان و نسل آتی بپردازند. اگر این یک رسالت فرهنگی نیست و اگر این نمیتواند به روشنگری و بالندگی فرهنگی ختم شود، پس رسالت فرهنگی چیست؟ پس نقش ادبیات و هنر هفتم چیست؟
بسیاری از این آثار، چون برخاسته از تجارب و مشاهدات نویسندگان و کل جامعه امروز ما هستند، به حق و به درستی با تیزبینی چون تاریخ عمل میکنند، یا دست کم به آسیبشناسی موشکافانه بسیاری از معضلات فرهنگی، که امروزه با آنها دست به گریبان هستیم، میپردازند. مگر میلیاردها هزینه گردهمایی و کنفرانسها نمیکنیم تا به «گرهگشایی» و این آسیب شناسیهایی بپردازیم که در همان نشستها هم با خودسانسوری و ترس از بیان حقیقت، در عمل ناکام میمانند. ولی داستانها با توسل به تخیل، حقایقی را نهتنها در مورد جامعه، بلکه در مورد خودِ ما و درون تاریک و ناشناخته انسان، مینمایانند. منظور البته این نیست که فیلمنامههای فعلی چنین نمیکنند، ولی آنچه با هزار رنج نوشته و چاپ میشود، به بازار میآید و توسط بسیاری خوانده و داوری ادبی میشوند، در زمره ادبیات داستانی ما منظور و لحاظ میشوند و از معلولیتها و گسستهای داستانی به دور هستند، شایسته توجه و کاربرد عملی هستند؛ آنگاه دیگر خیالمان راحت است آنچه بر پرده ظاهر میشود، از نظر ادبیات فیلمنامهنویسی مورد تأیید و تضمین است. از نظر خط قرمزها هم که این آثار از همه صافیها و غربالها گذشته وسپس به زیر چاپ رفتهاند. با ساختن آثار سینمایی مبتنی بر آثار ادبی معاصر نویسندگان خوبمان، هم به ثبت تصویری آفرینشهای تخیلی میپردازیم و هم کارهای سینمایی جذابی را ارائه خواهیم داد.
در پایان، از سینماگران ارجمند تقاضا دارم به پیشنهاد فوق به طور جدی بیاندیشند تا انسجامی نیز میان هنر نویسندگی و هنر هفتم در کشورمان ایجاد کرده و این سنت مبارک را تثبیت کنیم و بر زمینی محکم و مطمئن گام نهیم!
نظر شما