کتاب «آن هنگام که رخت از شهر سوزان میبستیم»، اثر چسلاو میلوش با ترجمه علیرضا عامری و سیاوش سعدلو از سوی انتشارات حرفه هنرمند راهی بازار نشر شده است.
چسلاو میلوش (۲۰۰۴ - ۱۹۱۱) شاعر لهستانی لیتوانی تبار است. شاعر، نویسنده، دیپلمات، استاد دانشگاه، مهاجر، پناهنده، شبه متأله، وکسی که در پی جنگهای جهانی در فضایی چنان تیره و عصیان زده و پرکشمکش بالید چندان که گویی چارهای به جز شاعر شدن نداشت.
چسلاو میلوش به لحاظ فرمی، معرقی از ژانرهای ادبی متنوع از شعر، داستان، زیستنامه، جستار، خطابه و تک سرایی و همسرایی است و به لحاظ مضمونی، جُنگی از سطرهای حماسی تا سوگ و شیدایی دستچین کرده است. او که فرم را برای توضیح معنا به خدمت میگیرد، نگارنده اوضاع آخرالزمانی اروپای آغشته به جنگ و عقاید افراطی است و از تشکیک و دوگانگی جوهر آدمی نقاب برمیگیرد.
میلوش که سخنرانی ضیافت نوبلش به یک مانیفست سیاسی برای روشن سازی ماضی و روشنگری آینده میمانست پیشتر از آن جوایز دیگری از جمله جایزه انجمن نویسندگان لهستان برای ترجمه (1974)، نیوستادت، جایزه بین المللی ادبیات (1989)، مدال ملی هنر (ایالات متحده، 1989)، جایزه رابرت کرش(1990)، و نشان عقاب سفید (لهستان، 1994) را ربوده بود گرچه بازگمنام بود.
در بخش از مقدمه مترجمان این اثر آمده است: «باید اقرار کرد که ترجمه شعر میلوش آسان نیست؛ از چند منظر: یکی آنکه ترجمهی شعر او ترجمهی سطر نیست، ترجمهی فضا است - متن بعد دارد و نمیتوان با برگردان واژهها و جملهها به ترجمه اکتفا کرد، بلکه باید کل چشمانداز پهناور متن را ترجمه کرد. دیگر آنکه رفت وبرگشتهای ذهن میلوش، انقطاع تاریخی ما از زمانهی او، تصاویر بکر و نامانوس، همنشینی غریب واژهها و نیز ترکیبات بدیعی که ما را به واژهسازی سوق میداد تلاشی مضاعف میطلبید. باید پذیرفت که جواز شاعری در کف شاعر ابزاری برای حدوث انواع غرابتهای شعری میتواند بود. این میان، مترجم در یک دیالوگ پنهان با شاعر (که حتی در قید حیات نیست) دست به برگردان میزند، و باید دانست که ترجمه شعر یک فن ابزارمند نیست که صرفاً به مدد فرهنگ لغات شدنی باشد. گاه حتی برای حضور بهتر در متن مجبور به پژوهش هستیم: این برما نیز گذشت.
یکی از اضلاع آشنایی و دوستی ما (دو مترجم این کار) همواره شعرخوانی و برگردان شعر بوده است و این بار این اقبال را یافتیم که در پی آشنایی با رابرت هَس (ملک الشعرای آمریکا و مترجم اشعار چسلاو میلوش از لهستانی به انگلیسی) به فکر ترجمه این اشعار بیفتیم. گرچه بیشک ترجمه شعر، آن هم دو یا چند نفره؛ تلفیقی از کلوخ زار و گلزار است. به ویژه که خود شعرهم همیشه یک امر لطیف نیست؛ گاه خشن است، خاصه اگر بازتابندهی خشونتهایی چون جنگ باشد. اما از این فرآیند و فرجام خوشحالیم تا چه قبول افتد و چه در نظر آید.»
در یکی از اشعار این کتاب میخوانیم:
«عشق یعنی آن گونه به خود بنگری
که به دوردستها
چراکه
تو تنها قطرهای هستی در دریا.
و هر کس اين گونه به دنیا بنگرد
بیآنکه خود بداند
قلبش را از گزندهای بسیار التیام میبخشد.
درخت و پرنده او را دوست خطاب می کنند.
آنگاه به مدد دیگران و خود
زیر فروغ بلوغ می ایستد
مهم نیست ازآنچه پیشکش می کند آگاه است يا نه
آنان که برترین خدمتگزاراناند خود از آن بیخبرند.»
کتاب «آن هنگام که رخت از شهر سوزان میبستیم»، اثر چسلاو میلوش با ترجمه علیرضا عامری و سیاوش سعدلو در 128 صفحه، شمارگان 1000 نسخه و بهبهای 39 هزار تومان از سوی انتشارات حرفه هنرمند منتشر شده است.
نظر شما