رمان «به فردا فکر نمیکنم» حاصل دو روایت در هم تنیده از زندگی زنی به نام شیوا در جوانی و دوره دانشجویی و زمان اکنون او در زندان زنان است.
خانم کسروی آیا فکر میکردید که کتابتان نامزد جایزه شود؟
اگر منظور از سؤال شما دارابودن حدی از شایستگی برای برگزیدهشدن از نگاه داوران جشنواره است، بله. من «به فردا فکر نمیکنم» را شایسته انتخاب داوران جشنواره و حق کتاب میدانم.
رمان شما سه ویژگی برجسته دارد؛ موضوع نو، شروع جذاب و پایان غافلگیرکننده و نیز شخصیتپردازی موفق. شما کدامیک را عامل موفقیت کتابتان میدانید؟
آنچه که ساختار کلی یک رمان موفق را شکل می دهد، مجموعهای از ویژگیهایی است که شما برشمردید به اضافه عوامل مهم دیگر از جمله پرداختن به فضاهای روایتساز و قطع و وصلهای درست و بهجا و موارد دیگر. به نظرم نویسنده تا وقتی که به همه این چیزها به اندازه ی کافی و لازم نپردازد، از عهده ساخت اثری موفق برنخواهد آمد.
با اینکه شخصیتهای رمان زیادند، همگی خوب پرداخت شدهاند. خصوصاً شخصیتهای زنان در زندان. آیا برای نوشتن این رمان به تحقیق در فضای زندان زنان پرداختید؟
بیش از یک سال مشغول تحقیق درباره زندان زنان و صحبت و گفتوگو و ملاقات با افرادی بودم که هرکدام جایی در رمان تجلی می کنند. بسیاری از خردهروایتهای رمان و بعضی از شخصیتها هم صرفاً ساخته و پرداخته تخیلم هستند.
ایده اولیه رمان چطور به ذهنتان رسید؟ مثلا خواندن خبری یا مواجهشدن با مسألهای اجتماعی یا تجربهای زیسته؟
راستش ایده این رمان نه با خبر و نه مواجهه با اتفاقی واقعی در ذهنم شکل گرفته است. شیوا و سودابه دو روی یک سکهاند، دو نیمه وجود زن و اینکه چرا آن بستر را برای بهتصویرکشیدنشان انتخاب کردهام، برمیگردد به فضای ذهنی خودم و تجربههای زیستهام. حالا اینکه چطور اینها در کارخانه ذهن بازتولید میشوند و حاصل اینها میشود رمان، بحثی است که به نظرم مربوط به حوزه نقد میشود و کار منتقد است که دربارهاش بحث و موشکافی کند.
رمان شما دو بخش دارد. آیا برای پرداختن بیشتر به زمان گذشته دلایل خاصی مدنظر داشتید؟
شیوا در حال گذراندن آخرین روزهای زندگیاش در زندان است. اکنون تنها چیزی که برای شیوا باقی مانده، زمان است و او با دوباره زیستن زندگی گذشتهاش به دنبال رسیدن به درکی تازه از زندگی است. به نظرم به هر دو بخش داستان به قدر کافی پرداختهام و سنگینی بخش گذشته مربوط به چینش کلی داستان است.
نظر شما