یدالله شهرجو ادامه داد: روایتی که شراره جمشید در شعرش پیش میکشد روایت رنجی است غریب: «کسی ندانست وقتی آویخته بودم بر پلهای رنج / صدایم از آفتابگردان میگذشت / صدایم در سینههایی فراتر از قلب یک معبد / از کنار خوشههای انگور فصل تازهای میگذشت / از زیر پیشبندهای آویخته / دهان شکافتهی باد / دستی که خنجر بهصورت میکشید...»
وی درباره ویژگیهای دیگر شعرهای جمشید توضیح داد: او در روایت سیال شعرهایش برخی از تعابیر مانند مرگ را همواره مانند سایهای در پی دارد اما مرگ در شعرِ شراره جمشید نه از جنس و نگاه تعریفشدهای است که انتظارش را میکشیم مرگ در شعرهای او با تمام تلخیاش، روایت دیگرگونهای از زندگی است:
«به خوابیدهاش نگاه کن / و بازوانی که دراز گشت / به سری که روی شانهات لغزید و ماند / به خوابیدهام چشم بینداز و دارکوبی کز باد پرید / نگاهی که تسخیر لهجهام را خواند و دستهای ناگهان منظره / هزینهی گورم را پرداخت / نگاه کن / چشیده بود ساعت سبز سیب را / و اقاقیای پرپر عصر مرموز / از چشم پرچین دور افتاد نزدیکای گلسنگ مزار ...»
شهرجو در پایان یادآور شد: شراره جمشید شاعری با توان بالا است که قطعاً برتریهای نهفته در شعرش جای درنگ و تأمل دارد.
یادآوری میشود، شراره جمشید از شاعران جوان تبریزی است که پیشازاین نیز مجموعه «غشای کاغذی» را به همت انتشارات سمت روشن کلمه در سال جاری چاپ و منتشرشده بود و بهتازگی «سرفههای تماموقت» را با یاری همین نشر در 164 صفحه با صفحهآرایی و طراحی جلد اعظم حسینزاده به قیمت 40 هزار تومان در شمارگان 500 نسخه چاپ و منتشر کرده است.
نظر شما