نگاهی به کتاب «نامههای خاموشان» به مناسبت 18 اسفند سالروز درگذشت ایرج افشار
مهدی آذریزدی در نامههایش به ایرج افشار چه نوشت؟
بیگمان ایرج افشار از حیث وسعت مکاتبات پیوسته با ایرانی و غیرایرانی یک استثنا بود و نامههایی که در کتاب «نامههای خاموشان» آمده است نشان میدهد اين نامهها نمودار نوع روابط نويسندگانشان با ايرج افشار است.
«نامههای خاموشان»، عنوانی که ايرج افشار برای اين کتاب برگزيد، از جنبههای گوناگونی مهم است: حالات شخصی نويسندگان آنها را- که اغلب اشخاص سرشناسی هستند – در بعضی از گوشههای زندگی شان باز میکند. گاه بيانگر کيفيت فضای فرهنگی ـ اجتماعی و تا حدی سياسی روزگاری است که نامهها در آن به رشتهی تحرير درآمدهاند. نظر نويسندگان را دربارهی بعضی کتابها، مجلات، اشخاص و يا حوادثی که روی داده، منعکس می کند. از طرفی اين نامهها نمودار نوع روابط نويسندگانشان با ايرج افشار هم هست.
بیگمان ایرج افشار از حیث وسعت مکاتبات پیوسته با ایرانی و غیرایرانی یک استثنا بود. همواره ناگزیر بود برای اداره روابط گستردهای با دیگران در هر کجای دنیا که حضور داشت نامهنگاری منظمی داشته باشد. فهرست مفصل اشخاصی را که به او نامه نوشتهاند یا به تعبیر بهتر، آنان را که نامههایی از ایشان در دست مانده است به پیشنهاد خود او در این کتاب آمده است. تنوعی که در میان مخاطبان نامههای افشار دیده میشود گویای وسعت بینظیر روابط اوست؛ اشخاصی با گرایشهای مختلف فرهنگی، مذهبی، سیاسی و... که طبعا هر کدام دیدگاههای متفاوت خود را دارند و البته روابطشان با افشار، بیشتر فرهنگی و گاه هم به سبب دوستی یا آشنایی قدیم بوده که همان هم در نهایت به روابط فرهنگی انجامیده است؛ سخن یکسره از کتاب است و نسخه از کتابخانه است و کتابداری؛ از مجله است و مقاله.
از نامههای بسیار خواندنی این کتاب نامههایی است مهدی آذریزدی، نویسنده متخصص ادبیات کودکان و پایهگذار مکتب نوین داستاننویسی برای کودکان و صاحب اثر معروف قصههای خوب برای بچههای خوب برای زندهیاد ایرج افشار نوشته است. در این گزارش به چند نامه وی میپردازیم: «سلام، و بعد الحمد والصلوه عرض میشود در این هیچ شکی نیست که شما ایرج افشار بیش از تمام کسانی که دست به قلم دارند و در زمینه کتابشناسی و مقالهشناسی و نقد و بررسی کتاب به مردم این مملکت آگاهی دادهاید و ما متاسفیم که در این دوره اخیر درست برعکس آنچه حق و عدل است درباره جنابعالی رفتار شده ولی مردمی که قدری از کار کتاب خبر دارند قدر شما را میدانند. به همین دلیل بنده ناقابل نیز امروز فکر کردم وقتی خبری در عالم کتاب پیدا میشود که خیلی بد یا خیلی خوب است اولین کسی که باید از آن خبردار شود شما هستید. این است که آنچه را تازه به آن برخوردهان به استحضار میرسانم. البته بنده مقالهنویس و نقدنویس نیستم و دلم هم نمیخواهد اسم خود را سر زبان بیندازم ولی حق این است که اگر صلاح دانستید این موضوع را به وسیله کسی که بلد است نقد خوب و قابل چاپ بنویسد به گوش اهل کتاب برسانید تا دیگران کمتر در چالهای که بنده افتادم بیفتند و از آینده هم مثل همیشه ممنون باشند.
آقا شما به وضع عجیبا غریبایی خوب هستید که در عین بینیازی مانند کسی که به یک تلاش جانفرسا مجبور است برای همه مردم آن همه کار میکنید؛ مارهایی که اگر نبود کسانی که عشقشان کتاب است از دسترس نداشتن به بسیاری از مراجع دچار حرمان میشدند و حالا در لحظه لحظه ایام حضور آثار شما دم دستشان حلال بسیاری مشکلات است و علاوه بر آن یک نوع مرهبانی در ذاتتان نهفته است که کمنظیر است؛ مثل نامه نوشتن از آن راه دور با همه اشتغال ذهنها که در این گونه سفرها است. البته بنده از حرام کردم اوقات شما که باید به کارهای ارجمند مصروف شود پرهیز داشتم و دارم.... راستی هم ما و همه شما را همیشه همین طور میشناسیم و اشتباه هم نمیکنیم که گواه عاشق صداق در آستین خودتان است. جای قدری حسرت و تاسف است که محیط فرهنگی ما قدرشناسی را تجربه نمیکند و گرنه آینده تعطیل نمیشد و رونق کار کتاب و کتابخانهها با حضور شما بر سر کارها صدبار افزونتر می شد که حیف.
این احساس برخورد خوب و مهربان شما با دیگران تنها برداشت شخصی من هم نیست و حالا که یان طور شد مثالی یادم آمد که گفتنش بیضرر نیست. در سالی که آقای یارشاطر آن مرد دانشمند و خوش سلیقه و فارسینویس خوب اما قدری تشریفاتی و عرفی به سفر رفته و شما را مسئول بنگاه ترجمه قرار داده بودند روزی آقای اسماعیل سعادت را که در همانجا آشنا شده بودیم در خیابان دیدم و پرسیدم حالا وضع چطوری است؟ گفتند هیچی همه چیز همانطور است اما این افشار بچه نازینین است. سابق بایستی هر کسی جلو میز مقامات بایستد تا اجازه نشستن حاصل شود ولی این مرد بی صدا و بیخبر وارد سالن میشود و وقتی تو سرت توی کتاب است و از آمد و رفتها بیخبری ناگهان میآید روی میز در کنارت مینشیند و دست به بازویت میزند و میپرسد «چطوری؟» این است که آدم خود را کارمند دستگاه نمیبیند و رفیق و همکار میبیند. این روش بسیار عالی است و شوقانگیز است.
اگر شما صلاح خودتان و آینده نمیدانید که یکی از دوستان اهل قلمتان این دوره کتاب را با دقت بیشتر ببینند و حق آن را ادا کنند عیبی ندارد. صلاح شما صلاح ما هم هست و ما به هر حال آینده را و ایرج افشار را دوست میداریم زیرا نوشتهها و تالیفات و تحقیقات شماست که ما را به دقت کردن و درست شناختن آشنا کرده و منتظر جلد پنجم فهرست مقالات هستیم و ای کاش دوستان شما دنباله کار کتابشناسی را هم از سال 49 به بعد که تنظیم نشده میگرفتند. اما این روزها کار خوب کردن مشکلتر است و دل و دماغ هم برای کسی باقی نگذاشتهاند. قدر خودتان را بدانید که هر کس دیگر درست در جای شما بو خیلی غرور میفروخت و شما چنان مهربانید که شاید خودتان هم حد آن را نمیدانید و این است که همیشه در یاد همه هستید.»
نظر شما