گفتوگو با علیرضا محمودی ایرانمهر درباره تحولات داستاننویسی در قرن اخیر
ادبیات بازتاب جهان پیرامون در درون نویسنده است
در ادبیات معاصر ما نویسندگانی بودند که آثار زیبای آنها در زمان خود دیده نشده و حتی امروز نیز بهدرستی شناخته نمیشوند که برخی از آنها شاید میتوانستند نقطه عطفی در تاریخ ادبیات معاصر ایران باشند.
چگونه تحولات تاریخی و فرهنگی، مضمونهای اساسی و شیوه پرداخت رمانها و داستانها را تغییر میدهند؟
ادبیات با وجود آنکه پدیدهای بسیار شخصی و درونی است و در خلوت و انزوای نویسنده پدیدار میشود و در عین حال ماهیتی کاملاً اجتماعی نیز دارد. به عبارت دیگر ادبیات بازتاب جهان پیرامون در درون نویسنده است. بنابراین امکان ندارد سریع خلق شود و به شکلی بازتابی از جهان پیرامون نویسنده نباشد. ادبیات معاصر ایران نیز از این ماهیت گوهریِ ادبیات جدا نیست. بنابراین بهروشنی میتوان تمام تحولات تاریخی و جریانهای اجتماعی را در آثار نویسندگان معاصر ایران ردیابی کرد.
آثار پدیدآمده در صدسال گذشته را میتوان در چند جریان اساسی طبقهبندی کرد؟ خصوصیات بنیادی آنها چیست؟
به گمان من دو ابرجریان کلی همواره در ادبیات معاصر ایران حضور داشته است. نخست جریانی درونگرا و متمایل به دنیای ذهنی با روایتهایی معمولاً پیچیده و به شدت درگیرِ بازیهای زبانی. دوم جریان داستانهای سیاسی با رویکردی کاملاً انتقادی و معمولاً با نگاهی تلخ و مأیوسانه به تاریخ. به گمانم این دو جریان همواره درتاریخ ادبیات معاصر ایران حضور داشتهاند؛ اما در کنار آن موجهای کوچکتر و گرایشهای متنوعِ دیگری نیز پدید آمده و فرونشستهاند. فصل موج گرایش به ادبیات رئالیسم جادویی و ادبیات آمریکای لاتین یا جریان سیال ذهن. موج داستانهای روستایی و بومی یا موج نوشتن داستانهای آپارتمانی و شهری با محوریت روابط زن و مرد. اما تمام اینها امواجی موقتی بودند و در دل همان دو جریان اصلی پدید آمدهاند.
طرز تلقی نویسندگان و آثار هر دوره تاریخی، بیشتر از چه چیزهایی الگو گرفتهاند؟
خب این تاثیرها و الگوها معمولاً از نویسندگانِ خارجی بوده است. مثلاً زمانی که آثار ریموند کارور و دیگر نویسندگانِ نیمه دوم قرنِ بیستم در آمریکا به فارسی ترجمه شدند، الگوی بسیار رایجی میان نویسندگان ایرانی شکل گرفت که آن را ادبیات مینیمالیستی نامیدند.
آیا در مبحث ادبیات ملی، آثار نویسندگان کوچک نیز تاثیر داشتهاند یا به کتابهای معروف باید اکتفا کرد؟
نویسندگان به کوچک و بزرگ تقسیم نمیشوند. نویسنده یا اثری خوب و تاثیرگذار میآفریند و یا کممایه و بیفروغ است. حال ممکن است نویسنده قدرتمند با آثاری زیبا وجود داشته باشد که به دلیل جریانهای سیاسی و اجتماعی آثارش بهعمد نادیده گرفته شده باشند که البته کار پژوهشگر و منتقد باانصاف یافتن و نشاندادن ارزشمندی چنین آثاری است. در ادبیات معاصر ما نیز نویسندگانی بودند که آثار زیبای آنها در زمان خود دیده نشده و حتی امروز نیز بهدرستی شناخته نمیشوند که برخی از آنها شاید میتوانستند نقطه عطفی در تاریخ ادبیات معاصر ایران باشند.
بیشتر نویسندگان نام آشنا، تاثیر عمیقی بر ادبیات معاصر فارسی گذاشتند؛ اما این تاثیر، گاه در جهتهایی مختلف و حتی متضاد بوده است.
به غیر از زمینههای اجتماعی، زبانی و جهان بینی، چه عوامل دیگری، جزو عوامل شکلدهنده آثار ادبی بودهاند؟
تجربههای شخصی و شیوه زندگی نویسنده. اینها عواملی هستند که حتی شاید فراتر از تاثیر های اجتماعی و بیرونی مسیر خلاقیت نویسنده را مشخص کنند.
با توجه به اینکه شما، به عنوان مدرس داستاننویسی، در جامعه ادبی ایران، چهره شناخته شدهای هستید، کدامیک از آثارتان را در این جریانسازی موثرتر میدانید؟
هرچند که انسان در نهایت آخرین و بزرگترین قاضی خود است؛ اما این فقط به وجدان انسان برمیگردد. ولی وقتی درباره پدیدهای ترکیبی مثل ادبیات که هم از دنیای درونی و وجدانی نویسنده و هم بازتاب اجتماعی آن تاثیر پذیرفته است صحبت میکنیم، دیگر خود فرد نمیتواند قاضی منصفی برای تعیین جایگاه خود باشد؛ اما تصور خودم این است که من نتوانستم هیچکدام از آن تاثیراتی که میخواستم بر ادبیات معاصر فارسی بگذارم را عملی کنم. شاید هنوز آن چیزی را که باید مینوشتم، ننوشتهام یا چنان که انتظار داشتهاند، نوشتههایم شناخته نشدهاند.
نظر شما