«موشه شالو» قصد دارد تاجر یهودی را در جریان نقشه نابودی مسجدالاقصی به وسیله ماهواره نظامی در جشن سال نو یهودیان قرار دهد. اما سفیر نمیداند آدریل عوادیا، همان بنجامین راحیلِ افسانهای و فرمانده بخش سایبری جنبش آزادیبخش قدس است؛ مردی که بیست سال است توسط مهمترین سرویسهای امنیتی جهان تحت تعقیب قرار دارد و آنها را به ستوه آورده است. او شخصا برای نابودی این عملیات وارد فلسطین میشود.
در بخشی از این رمان می خوانیم:
رکسانا بعد از وقفهای که بر اثر احساسات حضار پیش آمده بود، گفت: «امشب میخوام ترانه وسوسه نیرنگ رو بخونم؛ اونم فقط به افتخار دوست عزیزم ادریل عُوادیا. آهنگ اونو از یه ملودی قدیمی عبری برداشتم.»
نورهای خیره کننده روی سن چرخید و رکسانا و گروه نوازندهاش را در مرکز توجه خود قرار داد. رکسانا با آن لباس پولک دوزی قرمز و گوشوارههای حلقهای پر از الماسش، بسیار فریبنده و جذاب به نظر میآمد. اما من قدرت این را نداشتم که از نمایشگر بزرگی که فقط تصویر چهره هراسان بنجامین راحیل را نشان میداد، چشم بردارم. به نظر من، آن شب او ستاره میوزیکهال بود. چه کسی فکر میکرد روزی آن مرد، در مجللترین هتل تلآویو، مجبور به باج دادن به یک هرزه لسآنجلسی کابالیست شود.
رمان «چشمهایم در اورشلیم» در 300 صفحه و با قیمت 55 هزار تومان از سوی نشر معارف در قم به چاپ رسیده است.
نظر شما