نویسنده کتاب، در بخشی از مقدمه درباره علت نوشتن خاطرات خود آورده است: «از آنجا که روزگاری با مردان مرد و عاشقان حق که بسیاری از آنها به وصالش رسیدهاند، همنفس بودم، قلم بر کاغذ نهادم تا کمی از حالاتشان را به رشته تحریر درآورم».
وی در بخش دیگری از مقدمه با مقایسه نسل حاضر با جوانان زمان خود، نوشته است: «با معضلات فرهنگی که امروزه دور و بر خودمان میبینیم، معتقدم که امتحان جوانان نسل حاضر، از ما جوانان زمان دفاع مقدس، بسیار سختتر و با پیروی از حق، ارادههایشان استوارتر است، چراکه تلاشگران در جهاد اصغر زودتر به جانب معبود شتافته، به وصال حق میرسیدند و ما که ماندهایم، شرمنده و سرافکندهایم. اما برگزیدگانی از جوانان مؤمن نسل کنونی که در این بازار آشفته راه را پیداکردهاند، چه زیبا و با بصیرت، حق را شناختهاند و پیروی میکنند.»
نویسنده در فصل نخست کتاب به بیان خاطراتی از تولد تا عضویتش در بسیج پرداخته و در فصل دوم خاطرات بسیج و پشتجبهه را نقل کرده است.
فصل دوم به خاطرات جبهه و عملیاتها میپردازد و در فصلی دیگر خاطراتی از مجروحیت و بستری شدنش در بیمارستان را بیان میکند؛ در فصل آخر کتاب نیز خاطرات خود را در قالب ریزشها و رویشها بیان میکند. صفحات پایانی این اثر در قالب ضمیمه به مشخصات عملیاتها، فهرست منابع و آلبوم تصاویر اختصاص دارد.
نویسنده در بخشی از خاطرات خود به نقل ماجرای دیدار با امام خمینی(ره) پرداخته است: «حدود چند کیلو طلا از کمکهای مردمی را جمعآوری کردیم. قصد داشتیم طلاها را بهعنوان پیشبرد اهداف انقلاب اسلامی، تقدیم امام عزیز کنیم. طلاها که آماده شد، همراه حاجآقا بهشتینژاد و عدهای دیگر به ملاقات امام(ره) رفتیم. به قم که رسیدیم، از داخل جمعیت جلو رفتیم و بعد از اینکه امام(ره) آمدند و با مردم ملاقات کردند، رفتیم داخل منزل و طلاها را تقدیمشان کردیم و گفتیم: «این طلاها از طرف مردم است که تقدیم شما میشود؛ هر کجا که صلاح میدانید، مصرف کنید.»
آن روز، حاجآقا بهشتینژاد برای امام خمینی(ره) شرح دادند: «این طلاها را حاجآقا بدر جمع کرده و برای هر قطعهاش کلی داد زده و اشک ریخته است.»
امام عزیز انگشت اشارهشان را به طرف من آوردند و فرمودند: «تا زمانی که دست حرام در بیتالمال نبردی، نه فریاد بزن و نه اشک بریز و اطمینان داشته باش که به دل مردم برات میشود و خودشان کمک میکنند. ولی بدان هرگاه دست حرام در بیتالمال بردی، اگر فریادهای دنیا را بکشی و اشکهای دنیا را بریزی، کسی کمک نخواهد کرد.» این سخن امام(ره) آویزه گوشم شد و با رعایت کردن حقوق بیتالمال، روزبهروز کار کمکرسانی رونق بیشتری گرفت».
وی در بخش دیگری از خاطرات خود با عنوان یک تاکتیک تبلیغی با تابوت مینویسد: «برای انجام یک عملیات تاکتیکی به ما گفتند که پنج هزار تابوت به کردستان ببریم. پنج هزار تابوت کم نبود. بلافاصله کار تابوتسازی را شروع کردیم و به نجارهای اصفهان سفارش دادیم. برای هزینه ساختن تابوت هم مبلغی را در نظر گرفتیم. بعضیها میگفتند: ما برای رضای خدا تابوت میسازیم. عدهای هم مبلغ ناچیزی دستمزد گرفتند. پنج هزار تابوت که آماده شد، روی تریلیها گذاشتیم و به کردستان بردیم. مردمی که تابوتها را میدیدند، با وحشت از همدیگر میپرسیدند: «این همه تابوت را برای چه میخواهند؟» غافل از اینکه این یک تاکتیک بود... خلاصه، آن روز در کردستان پیچیده بود که تعداد زیادی تابوت برای افراد کومله، دموکرات و منافقین آوردهاند. بعد از این حرکت تبلیغی، تعداد زیادی از منافقین و کوملهها تسلیم شدند و اماننامه دریافت کردند».
کتاب «شرمنده» برای دومینبار از سوی انتشارات خط مقدم در شمارگان دو هزار و 500 نسخه و قیمت 33 هزار تومان منتشر شده است.
نظر شما