قراملکی در آیین رونمایی از کتاب «حقیقت مرگ»:
مؤلف از فضای متنپژوهی برای گفتوگو با رویکردهای دیگر استفاده کند/ تاکید بر استفاده از فضاهای معرفتی
قراملکی گفت: در این کتاب از فضاهای معرفتی دیگر استفاده نشده است. البته خلط واژهها در این کتاب رخ نداده و حسن آن است ولی اگر مؤلف بتواند در فضای متنپژوهی با رویکردهای دیگر از جمله وجودنگرها گفتوگو کند و این مقایسه را به سهضلعی بکشاند ممکن است که ضلع سوم پرتوی برای کشف لایههای درونی سخنان ابن سینا و ملاصدرا باشد.
یثربی در این نشست با بیان اینکه از روزی که بشر قدرت تفکر داشته مسئله مرگ برایش مطرح بوده است گفت: به همین دلیل میتوان گفت موجوداتی که قدرت عقلی ندارند درباره مرگ فکر نمیکنند و هیچ وقت در ذهنشان نیست که من روزی خواهم مرد؛ اما اینکه مرگ چیست جزء اسرار بسیار مهم تاریخ زندگی انسان بوده است. مرگ به خودی خود مهم نیست، بلکه از آن جهت که به زندگی انسان گره میخورد و زندگی انسان را قطع میکند مهم است.
او با اشاره به اینکه اسلام مرگ را مطرح و آن را پایان انسان نمیداند، ادامه داد: اما اینکه مرگ پایان انسان نیست، یعنی دوباره زنده خواهد شد یا انسان دو جزء دارد که یک جزء جسم است که میمیرد و جزء دیگر روحش است و میماند یعنی نمیمیرد تا دوباره ساخته شود. طبق ظاهر اسلام، انسان میمیرد و دوباره زنده میشود، نه اینکه چیزی از او جدا میشود و میماند. خداوند هر وقت بخواهد انسان را دوباره در قبر یا در شرایط دیگر زنده میکند یا اینکه انسانها تا روز قیامت میمانند تا آنها را بیافریند. پس مسئله آفرینش مجدداً مطرح است.
یثربی با تاکید بر اینکه شاید یکی از معجزههای قرآن همین باشد افزود: قرآن در زمانی نازل شده است که تمام ادیان مسلط بر جهان، روح را با قدرت مطرح میکردند. این مسئله در یونان و افسانهها و اسطورهها و ادیان هندی هم روح مطرح بود. حتی عقیده به روح به دورههای ابتدایی زندگی انسان مربوط است؛ مسئله جانگرایی به دورههای اولیه زندگی انسان مربوط است. با این حال اسلام روی روح تکیه نمیکند.
به گفته این استاد فلسفه، از روزی که ترجمههای ما شروع شد و تفکر یونانی به میدان آمد، آرام آرام در ما گرایش به اینکه یک جسم و یک روح داریم آشکار و به صورت جدی مطرح شد. جالب است که غزالی معتقدان به روح را مسلمان نمیداند، ولی آنقدر این اندیشه فراگیر شده که انگار از مسلمات دین مقدس اسلام است.
او گفت: این کتاب اینگونه نیست که از مرگ چیزی گفته باشد که دیگران نگفتهاند. مرگ همان قطع زندگی است ولی این زندگی بعدها ادامه پیدا میکند. اسلام میگوید که با همان جسم دوباره زنده میشود. عقیده دیگر این است که بدن نابود میشود و دیگر بازگشتنی نیست، زیرا اگر من برگردم باید قبل از من پدر و مادرم برگردند و ازدواج کنند. اگر آنها بیایند باید پدر و مادرشان بیاید و این به تسلسل میانجامد. یک بحث داریم و آن اینکه در موارد بسیاری در فلسفهمان میگوییم خداوند نمیتواند یا نمیشود این کار را انجام دهد؛ مثل قاعده الواحد. قاعده الواحد یعنی خدا فقط یک چیز را میتواند ایجاد کند. این اندیشه در تفکرات یونانی ریشه دارد.
یثربی در ادامه پیشنهاد کرد که مطالبی که از ابنسینا و ملاصدرا در کتاب ذکر شده طبقهبندی شود و توضیح داد: کتاب در مواردی که ابنسینا و ملاصدرا هر دو به مطالبی معتقدند، آن را جداگانه ذکر کرده و این یک اشکال است.
یثربی در پایان گفت: مسئله مهم من این است که ایشان و هر کسی درباره مرگ و روح فکر میکند باید به این فکر کند که دلایلی که ابنسینا و ملاصدرا ذکر کردند اکنون چندان قابل ارائه نیست. در مجموع کتاب خوبی است، اما هر کس که درباره مرگ کتاب بنویسد نهایتاً میشود، از آن یک سری نکتههای اخلاقی استفاده کرد؛ مثل اینکه اگر مرگ را قبول کنیم نباید دنیا را جدی بگیریم. البته این اندیشه هم در حد انحراف بد است. میخواهیم دنیایمان و آخرتمان آباد باشد و اگر چنین نشود، مقصریم.
مجید احسن نیز در ادامه این نشست با بیان اینکه اگر مرگ نباشد و زیست دنیای ما ابدی شود، همه به وضعیتی دچار میشوند و رنجهایی پیدا میکنند که آرزوی بازگشت مرگ را میکنند گفت: فرانکل در کتاب پزشک روح بیان میکند که اگر برای کوششهای در این دنیا محدودیت زمانی نبود و زمان بینهایت بود، زندگی به چه صورتی میشد. اگر در دنیا ابدی بودیم هر فعالیتی را به تعویق میانداختیم و مرگ یادآور ارزش زیستن است و مرگ به ما نشان میدهد که زندگی ارزشمند است.
او با اشاره به دوگانه دنیا و آخرت افزود: بشر در دنیای کلاسیک در سودای عالم قدس و در ذیل الوهیتاندیشی خود، زندگی دنیا را ناچیز شمرده است و زندگی زمینی در تقابل با امر اخروی بوده است و حتی در دورههایی که فلاسفه بزرگی در مصر و روم و ایران باستان بودند یا حتی عصر تمدن اسلامی که تمدنهای بزرگ شکل گرفتند، بنیان فکری و فلسفی لازم برای چنین عطف توجهی به زندگی دنیایی وجود نداشته و این زندگی همیشه امر فرعی بوده است و در نگاه صوفیانه نیز مذموم شمرده شده است و تفکر مدرن است که به امر مادی توجه زیادی دارد و در مقابل آخرت، زندگی مادی را جدی میگیرد و از آخرت غفلت میکند.
به گفته احسن، همانطور که غفلت از دنیا انسان را دچار رنجهایی میکند، در عین حال غفلت از زندگی اخروی نیز انسدادهای خاص خود را نیز رقم میزند که درد جاودانگی است که مسئله انسان مدرن است. انسان گذشته غرق در جاودانگی بوده است، اما انسان مدرن درد جاودانگی دارد.
او ادامه داد: مرگ اگر انکارشدنی بود که انکار میشد، اما مرگ حضور دارد و هر لحظه در پی ما است. اما آیا راهی برای جمع اینها هست؟ خوانش مجددی که صورت میگیرد، مهم است و کاری که نویسنده کتاب انجام داده، توجه به دو فیلسوف کلاسیک است و باید به آنها برگردیم و ظرفیتهای اندیشگانی آنها را مورد توجه قرار دهیم و ببینیم آیا اندیشه آنها میتواند به ما کمک کند؟
احسن در پایان با بیان اینکه این کتاب حقیقت مرگ را آشکار کرده است گفت: این اثر در عین حال توجهی به فلاسفه گذشته برای سراغگرفتن امکانات آنها برای زیست امروزی ما است.
قراملکی، عضو هیئت علمی دانشگاه تهران با بیان اینکه مسئله مرگ و مرگاندیشی قدمتی به قدمت خود انسان دارد و از مسائل همزاد و همراه انسان است توضیح داد: به تعبیر ایزوتسو، در عرب جاهلی هیچ نشانی از فلسفهورزی وجود ندارد، مگر وقتی که با پدیدهای به نام مرگ روبهرو میشود. بحث از مرگ رویکردهای فراوانی دارد. در رویکرد عرفانی در تمدن اسلامی شاید مولوی از نادر عرفایی است که به قصه مرگ به خوبی میپردازد و با بیان اینکه «مرگ هر یک ای پسر همرنگ اوست» مرگ را با زندگی پیوند میدهد.
این استاد فلسفه با بیان اینکه رویکرد همتی به مسئله مرگ که در کتاب «حقیقت مرگ» بیان شده مقایسهای است بین شیخالرئیس و ملاصدرا که آغازگر گفتمان جدیدی از فلسفه است افزود: تاریخ فلسفه اسلامی سه دوره بزرگ دارد: دوره پیش از ابن سینا؛ دوره حاکمیت گفتمان سینوی و دوره حکمت متعالیه صدرایی. ایشان حقیقت مرگ را در این دو گفتمان گزینش کرده است. قاعدتاً تحلیل چیستی مرگ و چگونگی و علل مرگ، انواع مرگ، زمینهها و چگونگی تحقق مرگ و مرگاندیشی از جمله مباحث کتاب است.
به گفته قراملکی، در این اثر بین نقل قولها و تحلیل محقق اعتدال وجود دارد؛ یعنی اینطور نیست که همه مطالب از ابن سینا و ملاصدرا نقل شده و خود محقق حضور نداشته و محقق از یافتههای اصلی این بزرگان بیاطلاع باشد.
این استاد فلسفه با بیان اینکه همتی تتبع خیلی خوب در این کتاب داشته توضیح داد: این بدین معناست که تمام آثار ابنسینا را تا جایی که میتوانسته دیده، آثار ملاصدرا را دیده و به خوبی جستجو کرده و آنها را فهمیده و پردازش کرده و ذیل مباحث با ساختاری مسئلهمحور تطبیق کرده است.
او تاکید کرد: متاسفانه بسیاری از کسانی که به تطبیق میپردازند مسئلهمحور به این امر نمیپردازند ولی ایشان اول بحث را به پنج شش مسئله مهم تجزیه کرده و در هر مسئلهای دیدگاه ابن سنا و ملاصدرا را گزارش و مقایسه کرده است. همچنین سراغ مبانی معرفتی رفته است، مثلا مبانی علمالنفسی و انسانشناختی. اینها حسن این کار است. البته این اثر میتواند در ویراستهای جدید کاملتر شود. من برای کاملتر شدن آن پیشنهادهایی دارم.
قراملکی به مولف کتاب پیشنهاد کرد که مسائل امروزی به ویژه مسائل وجودینگرها و اگزیستانسیالیستها را به دیدگاههای ابنسینا و ملاصدرا عرضه کند و توان فلسفی ابنسینا و ملاصدرا را مقایسه کند.
او با اشاره به اینکه اثر حاضر متنخوانی خوب است بدین معنی که فهم خوب و تحلیل خوبی داشته، ولی نوع دوم فعالیت متنپژوهی است عنوان کرد: متنپژوهی عبارت است از مشارکت در گفتوگویی که متن با میراث پیشینیان خود درانداخته؛ یعنی ابن سینا کسی است که در مرگ بیخبر از پیشینیان نیست و با پیشینیان گفتوگو کرده است و پسینیان با او به گفتوگوی معرفتی نشستهاند. ملاصدرا هم گفتوگو با این میراث کرده است و بعد از ملاصدرا، پسینیان او با او به گفتوگو نشستهاند. اگر ایشان در این گفتوگو شرکت کند، یعنی از متنخوانی به متنپژوهی برسد بهتر است.
قراملکی گفت: سخنم این نیست که کتاب پژوهشی نیست، بلکه ما بر اساس تمایز متنخوانی و متنپژوهی و تعریف متنپژوهی به مشارکت در گفتوگوی معرفتی که متن در تاریخ درانداخته است، تلقی دیگری از قصه متنپژوهی داریم و این میتواند گام کاملتر کتاب باشد. توصیه میکنم که ایشان کتاب را دوباره ویرایش و از وضعیت خوب به عالی گذار کند.
این استاد فلسفه با بیان اینکه باید بین متنخوانی و متنپژوهی فرق گذاشت یادآور شد: در متنخوانی باید به فضای معرفتی خاص فیلسوف ملتزم بود تا بتوان آن را وفادارانه فهمید، اما در متنپژوهی میتوانیم با مقایسههایی که در فضاهای معرفتی مختلف وجود دارد به آن عمق دهیم. به عبارت دیگر در این کتاب از فضاهای معرفتی دیگر استفاده نشده است. البته خلط واژهها در این کتاب رخ نداده و حسن آن است ولی اگر مؤلف بتواند در فضای متنپژوهی با رویکردهای دیگر از جمله وجودنگرها گفتوگو کند و این مقایسه را به سهضلعی بکشاند ممکن است که ضلع سوم پرتوی برای کشف لایههای درونی سخنان ابن سینا و ملاصدرا باشد.
حجتالاسلام والمسلمین حیدر همتی مولف کتاب هم در ادامه نشست با بیان اینکه مواجهه انسان با مرگ مواجهه فردی و اجتماعی، فردی، سیاسی و تمدنی است گفت: در این مقوله به نوعی با دو مواجهه تاریخی آشنا میشویم؛ یک مواجهه، مواجهه انسان دیندار با مرگ است و مواجهه دوم مواجهه انسانی است که به معاد و تجرد روح باور ندارد. بنابراین ترس انسان دیندار با ترس انسان بیدین متفاوت است. انسان دیندار بیشترین دغدغهاش معطوف به پس از مرگ است و میترسد که چه چیزی قرار است پس از مرگ رخ دهد و به همین دلیل، پرسشهایی که برای او رخ میدهد نیز معطوف به پس از مرگ است، اما انسان غیرمعتقد پرسشهایش، پرسش جاودانگی است؛ یعنی به این صورت که مرگ هویت او را زیر سوال میبرد و به نحوی، بودن او را زیر سوال میبرد. به همین خاطر امروزه در مواجهه اندیشمندان با مرگ، دو نوع مواجهه داریم؛ الهیاتی و ضدالهیات. الهیاتی معطوف به پس از مرگ است و مواجهه ملحدین به این صورت است که مسئله مرگ برای آنها مشکلی را در فرایند زندگی ایجاد کرده است.
او ادامه داد: دغدغه ما در کتاب این بود که حقیقت مرگ را از دیدگاه دو فیلسوف بزرگ بررسی کنیم که یکی از از اینها ابنسینا است و با دو علم، مرگ را بررسی کرده است؛ یکی علم طب که میخواهد طول مدت حیات انسان را بیفزاید و دوم الهیات ابن سینا که در الهیات شفا متبلور است. این مواجهه را در کمتر فیلسوفی داریم؛ چون عمده گرایشها عرفانی هستند و زندگی را نفی میکنند و ابن سینا بین این دو دیدگاه، جمع کرده است.
به گفته همتی، دومین فیلسوف نیز ملاصدرا است که مرگ بما هو مرگ را مسئله فلسفی خود قرار داد و باب مستقلی در فلسفه برای آن باز کرد؛ چون مرگ را وجودی میداند.
او با اشاره به اینکه تتبع زیادی در آثار اندیشمندان صورت گرفت و مواجهههای مختلف در باب مرگ را مورد بررسی قرار دادیم افزود: تنها کسی که در این حوزه ابتکار عمل داشته و میتوان گزارههای قرآن را با نگاه او تفسیرپذیر کرد، دیدگاه ملاصدرا است و تنها براساس اصالت وجود و حرکت جوهری است که همه دیدگاهها در مورد مرگ قابل تفسیر است.
این پژوهشگر فلسفه یادآور شد: پس از اینکه بحثهای فلاسفه دیده شد، مواجههای با احادیث داشتیم. سپس نوبت به تفسیر احادیث رسید و مهمتر اینکه به نوعی سطح و عمق بیان دین را میتوان ملاحظه کرد.
همتی در پایان گفت: در نگاه به مدل مواجهه نفس و بدن، جمعبندی این است که ما قائل هستیم تمدن نوین اسلامی براساس وحدت اتفاق میافتد. در مدرنیته، توجه به مادیات بود و در دورهای نیز توجه به نفس و نفی ماده بود، اما باید دید چطور میتوان بین اینها جمع کرد و باید سبک زندگی را ساخت که نفس و ماده را بههم گره زده است و این یکی از شاخصههای تمدن نوین اسلامی است.
نظر شما