محمدکاظم اخوان، متولد تیرماه سال 1339، نویسنده ادبیات کودک و نوجوان و کارشناس اقتصاد نظری از دانشگاه شهید بهشتی است. او کارشناس و عضو شورای طرح و برنامه مرکز پویانمایی صبا و عضو شورای داستان نوجوان کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان و دبیر سابق تحریریه ماهنامه فرهنگ و سینما بوده است. از مجموعههای تلویزیونی اخوان، میتوان به «قورباغه سبز»، به کارگردانی کامبوزیا پرتوی و «قصههای تابهتا» (زیزیگولو) ، به کارگردانی مرضیه برومند اشاره کرد. از آثار داستانی او در حوزه ادبیات میتوان به «دوست غارنشین من»، «ستارهای بر خاک»، «قصههای تابهتا»، «سبیل سرگردان»، «شبحی با سیلندر» و... اشاره کرد. به بهانه انتشار رمان نوجوان «کلاس مخفی» در نشر پیدایش، با وی به گفتوگو پرداختهایم.
پژوهش و فیلمنامهنویسی تا چه حد در نگارش آثار شما و بهویژه رمان «کلاس مخفی» مؤثر بوده است؟
ادبیات به مثابه خلق هنری، یک مقوله عام با گسترهای وسیع است؛ ادبیات منظوم و شعر، ادبیات عامیانه و فولک، ادبیات داستانی که شامل داستان کوتاه و داستان بلند و داستان کوتاه-بلند و رمان -که هرسه مورد اخیر را توسعا یا به تساهل رمان خواندهایم- و ادبیات نمایشی شامل نمایشنامه، فیلمنامه و تصویرنامه تلویزیونی و ویدئویی و انیمیشن -که خود هنر هشتم نامیده شده- به لحاظ وسعت و قدرت یگانهاش در خلق آنچهها که با ظهور فضای مجازی تعین ویژهای یافته و اشکال دیگری هم ساخته و نیز ادبیات نقد و پژوهش ادبی و هنری که در جایگاه خود میتواند یا باید آن هم اثری باشد خلاقه تا در ذهن و جان هنرمند بخلد و نه عرض خود ببرد و زحمت او بدارد... . آشنایی با همه این جلوهها و شناخت هرچه موثرتر و ورود هرچه شوقانگیزتر به دنیایشان به درجات در کار خلق و آفرینش موثرند و همانگونه که داستان و شگردهای داستانی در ظهور سینما در اوایل قرن گذشته، کارکرد و نقش بیبدیل داشت، کاربرد تکنیکهای سینمایی در خلق رمان هم در آثار نویسندگان پساسینما مثل امیل زولا و در ایران هدایت در بوف کور بهروشنی یک روز آفتابی و گرم تابستانی است؛ و میدانیم که چه نویسندگان جریانساز و بزرگی فیلمنامه هم نوشتهاند یا نمایشنامه.
«کلاس مخفی» بر خشت همه تجربههای کم و بیش نشاندار من از جمله نگارش برنامه نمایشی و استودیویی و تلهفیلم و مجموعه داستانی برای تلویزیون در قالبهای مختلف زنده و عروسکی و ترکیبی متولد شد و بیش از همه و حتما در صدرشان نگارش فیلمنامههای کوتاه، بلند و مجموعههای داستانی پویانمایی یا انیمیشن و البته حاصل کارگاههایم در مرکز پویانمایی صبا و دانشگاه هنر؛ و لازم است بگویم با این آگاهی که دانش ادبیام را در زمینه خلق داستان و رمان -که برایم همیشه درجه اول اهمیت را داشته- غنیتر کند. کلاس مخفی را به طور خاص بر دامان انیمیشن نوشتهام.
از «زیزیگولو» تا «کلاس مخفی» چه مسیری طی شد؟ تاثیر آن در بیننده یا خواننده هایتان چه بوده و چه بازخوردهایی دیدهاید؟
در «زیزیگولو» خیلی دوست داشتم اتاقش چیزی شبیه همین کلاس یا اتاق مخفی باشد که در کلاس مخفی هست. در اتاقی برای زیزیگولو از داستانهای همان مجموعه او اتاق خواب بزرگ آقای پدر و مادرخانمی را به دلخواه و اندازه خود، کوچک میکند تا سپس آنها برایش اتاقی در کتابخانهشان میسازند! و ... حالا که گفتید، میبینم شاید از حسرت همان آرزوی ناکام مانده در تلویزیون بهخاطر بودجه کم و کمبود امکانات در دسترس به «کلاس مخفی» یا در واقع این یکی مضمون آن رسیدم و ادبیات و کتاب بود که سرانجام به آن حلقه اقبال ناممکن چنگ زد؛ همانطور که زیزیگولو هم که داستان پشت صحنهاش بسیار جذابتر و گاه شگفتانگیزتر از آنچه ساخته و نمایش داده شد، است، حاصل آرزوی ناکام مانده دیگری بود در نمایش جادوی خیال که تا مدتها تابو و از محرمات بود در کتاب و هم در همان جعبه جادو داستاناش را که شعر تری است، روزی خواهم نوشت؛ خاطر که حزین نباشد.
اما راه طی شده را به خاطر ندارم. راه سرراستی نبود و نیست هیچ وقت که بتوان به خاطر سپرد؛ و اگر باشد، باید به دیده شک به آن نگاه کرد. بهتر همان که (دست کم در این مورد خاص) همچون قهرمان محکوم آن اسطوره برنگردی و به پشت سرت نگاه نکنی؛ وگرنه دود میشوی!
به نظر میرسد رمان «کلاس مخفی» به لحاظ درونمایه فانتزی و طنز، جای خود را میان نوجوانان کتابخوان باز میکند. قصه چگونه و با چه شگرد و تمهیدی پیش رفته و پیشبرد آن را چگونه دیدهاید؟
در نوشتن کلاس مخفی و دو رمان دیگرم که پیش از آن چاپ شده؛ یعنی «دوست غارنشین من» و «سبیل سرگردان»، آنچه بیش از هرچیز برایم اهمیت داشته، رسیدن به ذهن و زبان و ساخت و بافتاری نو بوده. همان که ادبیات را زنده نگه داشته و نو به نو، سبک و نگاه و ذهن و نثر و زبان آفریده و ساخته و از هنسل گرتل
تا شازده کوچولو... دیگر اینکه بسیار برایم اهمیت داشته و دارد، داستانی نوشتن که آن را، حتی اول بار و بیآنکه داستان را بدانی، و نخست برای خودت، از هرکجا بخوانی، برایت جذاب باشد؛ مثل بیتی که از غزلی میخوانی و حتی نیم بیتی از آن یا فصلی از یک فیلم یا حتی پلانی از آن و موومانی از یک سمفونی یا حتی پردهای از آن و ... . در رمان ناماش را میگذارم لذت خوانش که از همآوایی و همآمیزی مهارتهای مختلف، حس شدنی است. در «کلاس مخفی» مثلا با خلق فضاهای گروتسک و معرکه و مضحکه و چه و چهها...؛ و بعد منطق خودبنیاد و نه از پیش تعریفشده داستان و نه الزاما مبتنی بر اصولی که بحر طویل شده در دست بررسهای آثار داستانی.
تنها اصل انکارناشدنی و مهم در خلق داستان، باوراندن و باورپذیری است و از شکم مار بوآیی بی هر مقدمه فیلی در آوردن...
همه نوجوانان در مقطعی از از زندگی، تشویش آینده را دارند. جایی که قرار است راه آینده را انتخاب کنند. به نظر شما در مقام نویسنده، این رمان با توجه به اینکه به انتخاب رشته دانشآموزان اشاره دارد، تا چه اندازه ممکن است بهعنوان راهنمایی در این مسیر به نوجوان کمک کند؟
انگیزه اصلی من در نوشتن کلاس مخفی اتفاقا پاسخ به همین سوال سرنوشتساز بوده و من زمانی این رمان را نوشتم که پسرم بر سر همین دو یا چندراهی قرار گرفته بوده و میخواسته انتخاب رشته کند؛ ریاضی بخواند یا هنر. بیشک هنر انتخاب اول و بیرقیباش بود؛ اما آیندهاش و چگونه وقتی که از آنچه دیده بود و میدید، هیچ نشانه روشنی نمیگرفت؛ ولی میان ادبیات و ریاضی انتخابی وجود ندارد و شاید یا حتما گیر و گور نظام آموزشی و اجتماعی این دو یا چندراهی را ساخته و اینکه دانشگاه تنها راه ساختن آینده است.
از دید من هنر و ادبیات، رشته و انتخاب نیست؛ همان زندگی است از لحظه تولد. باید زندگی عزیز باشد تا بخواهی ریاضیدان موفقی شوی یا شیمیست و فیزیکدان نخبهای و تا انگیزه پیدا کنی که همه را از مواهب زندگی بیشتر بهرهمند کنی. رسیدن به چنین خواستهای اگر از ذوق هنری و ادبی هم بیبهره باشی؛ اما بیهنر و ادبیات و بیزیستن در جامعهای که به ادبیات و هنر زنده است، ممکن نیست.
کلاس و دانشگاه هرچند هنرمند را بروننگرتر و آگاهتر و توانمندتر کند و ورودش را به بازارهای جهانی سهلتر؛ اما بیشک هنرمند نمیسازد. هنرمند را نیاز جامعه میسازد و نهادهایی که این نیاز را میشناسند و آن را از راهها و با ساز و کارهای مختلف پرورش میدهند؛ و رهگذر تولید هنر و ادبیات را با حمایت از سرمایهگذاری در تاسیس موسسات انتشاراتی قدرتمند و کتابخانههای کوچک و بزرگ مجهز و تالارهای موسیقی و سالنهای سینما و تئاتر و گردش روان و سالم سرمایه در آنها و تاسیسات و نهادهای وابسته دیگر هموار میکنند. جای دیگر هم گفتهام؛ آنچه ادبیات و فرهنگ را در خدمت اهداف عالیه یک جامعه و تعالی و پیشرفت آن قرار میدهد، نهادهای حمایت کنندهاند و نهادسازی مستمر است.
عجیبترین چالشی که در مسیر نوشتن این کتاب با آن مواجه بودهاید را تعریف کنید؟
عجیبترین و پیچیدهترین چالش همین رسیدن به آن منطق خودبنیاد داستانی بود که ضمن خواندن رمان، خود را تعریف و خواننده را همراه کند؛ یا به دیگر سخن، چالش رسیدن به تعریف دیگری از داستان و رمان؛ و همینجا بگویم که مناسبترین قالب برای چنین رویکردی همین قالب رمان نوجوان بود و هست که مخاطبانش صاحبان ذهنهای بکر و پرجوش و قالب ناپذیر و نوجو و نوگرا و نوپسندند.
یک دلیل محکم برای اینکه نوجوانِ امروز، این کتاب را از میان انبوه کتابهای نوجوان برای خواندن انتخاب کند، بفرمایید؟
سوالهای سخت میپرسید. شاید اگر عکس این میپرسیدند، یک دلیل محکم که نوجوان از میان انبوه کتابهایی که برای او نوشته و چاپ میشود، کلاس مخفی به چشماش نیاید و آن را نبیند، چیست، میگفتم همان انبوه!
و الا نه هیچ دلیل محکم که حتی سستی هم نمیبینم که نوجوانی کلاس مخفی را برای مطالعه انتخاب کند؛ و اتفاقا دوست دارم اگر انتخاب کرد، بدانم چرا. در جلسهای که در یکی از مراکز استان با اعضای نوجوان کتابخانهای درباره «دوست غارنشین» من برگزار شد، بچهها به نکاتی اشاره میکردند که هرگز به آنها فکر نکرده بودم و بالاخره اینکه مگر کتاب چه جایی در سبد سیاستگذاریهای فرهنگی ما دارد که در سبد مصرفی داشته باشد... کتاب را نویسنده مینویسد؛ اما تا به دست کتابخوان برسد، از هفتخان ناشر و بررس و سیاستگذار و موزع و کتابفروش و کتابخانه میگذرد. هرکدام هستند و کارشان را درست انجام میدهند، دستشان را ببرند بالا.
اگر بخواهید خلاصهای از کتاب را برای معرفی به یک نوجوان پیشنهاد دهید، کدام قسمت از کتاب را معرفی میکنید؟
آن بخشاش که الهامبخش روی جلد کتاب هم شده. پدر و مادر نوجوان داستان تا عشق به داستاننویسی و نویسنده شدن را از سرش بیندازند، او را پیش یک دکتر علفی میبرند و او با بهرهگیری از پیشرفتهترین روشهای گیاه درمانی او را در گلدانی میکارد تا او را از آغاز پرورش دهد و از او ریاضیدانی نابغه برویاند.
در پایان اگر نکتهای به جا مانده، بفرمایید؟
از نوشتن «کلاس مخفی» نزدیک ده سال گذشته و در این ده سال بیمهری کم ندیده تا در آغوش مهر ناشرش، «پیدایش» قرار گرفته و همین...
نظر شما