او اکنون یوحنای افشاگر پاتموس است؛ جزیرهای آتشفشانی در دل ادبیات بومیمان. صدای بیصدا، اما طغیانگری که تن به خاموشی نداده و از گتوی ادبی استانمان برخاسته است.
«تنات طلوع عجیبی دارد!
مکاشفات یوحنایی
برای تنها مومن جهانت
گم شده در پاتموس
این هفتمین نامه است
و تو روزی در من به حقیقت خواهی پیوست..»
روایت شاعر -راوی مجموعه شعر «گاهان» از عشق، انسان، جهان و رنجی که میبرد، اسطورهای است.
«به سپیدی دل سپردهام
به چشمان یعقوب
به راحیل
و کودکیام که با پیراهنی خونین به رسالت رسید
دیر سالی است
کسی در من ریشه دوانیده
و از قعر من چشمهای در حال جوشیدن است
تسخیرت شدهام !
دستانت گرمای هشتاد بهار را دارد
مرگ از صبوریام گذشت
دلم آشوب شد
دریا در چشمانت شکافت..»
اسطوره در این مجموعه، نه صرفاً یک تکنیک شاعرانه برای تعمیق تصنعی شعر و به قصد چند لایه کردن آن، بلکه یکی از کتگوریهای بنیادین نظام اندیشگی شاعر است. به دیگر سخن، مکاشفات شاعر بهطور طبیعی و آیداتیک، ماهیت اسطورهای دارد.
«در شورش بیپایانی از مفهومات
مرزها را شکستهام
مبعوث شدهای
در جاهلیتام !
تنات محیط گشته بر خاک
نور نازل شد
کوه درهم خواهد شکست
من به تکرار رسیده است
بی رنگ
ساکن
و صامت»
رامین اقتصاد، همانطوریکه بهقول خودش غریزی دوست دارد، غریزی هم مینویسد؛ بیآنکه به تعبیر جورجو آگامبن گرفتار «مکانیکِ نوشتن» باشد.
در این «برهوت عاطفی»، عشق، از بدیهیات زیست جهان اوست و یک اتفاق ساده هم نیست.
عشق، یک رخداد تکین و مکاشفه عمیق است که شاعر را به وحدت و یگانگی با هستی میرساند.
«اینک در این برهوت عاطفی
عاشقت شدهام
برایت عجیب نیست؟!
من تنها کسی هستم
که این روزها با گلدانهای خالی حرف میزند
و دانههای باران را در آستین پنهان میکند... »
برای شاعر توانمند این مجموعه، آرزوی توفیق روز افزون دارم:
«آسمان سهم پرندهای است
که بالهایش را گشوده باشد.»
نظر شما