نسبت فلسفه رواقی با رواندرمانگری چگونه است؟
مارکوس اورلیوس رهبری مقتدر و فیلسوف و آرزوی برآوردهشده افلاطون بود
مارکوس اورلیوس، آخرین امپراتور روم از لحاظ جسمانی خیلی ضعیف بود و حین سلطنت با مشکلات فراوانی، منجمله طوفان طاعون آنتونی، روبهرو شد و برای پشت سر گذاشتن چالشها و مشکلات خود همواره از فلسفه رواقی کمک گرفت. او رهبری مقتدر و فیلسوف بود: آرزوی برآوردهشده افلاطون.
فلسفه بهمثابه راه و رسم زندگی
سارا حسینیمعینی اظهار داشت: دونالد رابرتسون این کتاب را در اواخر سال ۲۰۱۹ به چاپ رساند. این کتاب تلفیقی است از روانشناسی CBT، فلسفه و تاریخ. نویسنده پس از بیست سال مطالعه دربارهی فلسفهی رواقی و تمرین رواقیگری این کتاب فوقالعاده را نوشته است. منِ مترجم همواره برای انتخاب آنچه میخواهم ترجمه کنم، مجموعهای از عوامل را در نظر میگیرم. برای من مهم است که این کتاب در چه زمینهای نوشته شده، چه نثری دارد، نویسنده آن چه پیشینهای دارد. حتی نظرات خوانندگان را میخوانم و نقاط ضعف و قدرت کتاب را در میآورم. خیلیوقت بود که به دنبال ترجمه کتابی فلسفی بودم. کتابهای زیادی را بررسی میکردم و میخواندم، حتی ترجمه را شروع میکردم، اما هیچکدام آنچه من میخواستم نبودند. من به دنبال فلسفه بهمثابه راه و رسم زندگی بودم، به دنبال چیزی که هم به خودم هم به مخاطبان من کمک بکند شخصیتمان را تقویت کنیم، رشد کنیم و بهتر زندگی کنیم.
او ادامه داد: «چگونه مانند یک امپراتور فکر کنیم» در همان صفحات اول از آن دست کتابهایی در نظرم آمد که نمیتوانی زمین بگذاری و میخواهی بیشتر دربارهی آن بدانی. تحقیقات جانبی را شروع کردم و درباره فلسفه رواقی، روانشناسی CBT و مارکوس اورلیوس مطالعه کردم و به این نتیجه رسیدم که این ترکیب فرمولی فوقالعاده به دست میدهد که با تکیه بر آن میتوانیم به قدرتی ذهنی دست بیابیم که به احساس رضایت درونیمان کمک کند. شاید خواننده ابتدا با خود فکر کند چرا من باید مثل فیلسوف فکر کنم؟ مگر کم بودند امپراتورهای ستمگری که لکهی ننگی از خودشان بهجای گذاشتند؟ اما اورلیوس با آن امپراتورها فرق دارد. شاید بتوان گفت مارکوس اورلیوس، آخرین امپراتور روم، شیوه دیگری داشت. او خود از لحاظ جسمانی خیلی ضعیف بود و حین سلطنت با مشکلات فراوانی، منجمله طوفان طاعون آنتونی، روبهرو شد و برای پشت سر گذاشتن چالشها و مشکلات خود همواره از فلسفه رواقی کمک گرفت. او رهبری مقتدر و فیلسوف بود: آرزوی برآوردهشده افلاطون.
این مترجم افزود: کتاب «تآملات» مارکوس اورلیوس به طرزی معجزهآسا به دست ما رسیده است. او این کتاب را در گیر و دار جنگ و در کنار رود دانوب نوشته است و بیشتر شبیه به خاطرات روزانه میماند. مارکوس در دورهای زندگی میکرد که طاعون آنتونی روم را گرفته بود و مردم دستهدسته میمردند. این کتاب هم زمانی به چاپ رسید که یک پاندمی دنیا را گرفت و متأسفانه هنوز سایهی شوم آن بر سر جهان است. وقتی این کتاب را ترجمه میکردم، متأسفانه بر اثر کرونا پدرم را از دست دادم و نبودن او میتوانست سبب شود فروبریزم. بعد از شوک اولیه، برای کنار آمدن با این مصیبت سخت به این کتاب، به تکنیکهای ساده آن و به تأملات و آموزههای مارکوس اورلیوس پناه بردم. مارکوس اورلیوس هم بیشتر فرزندانش را با طاعون و همسر و برادرش را به علل دیگر از دست داده و به مدد این فلسفه توانسته از پس این مصایب بر بیاید. من هم با کمک تعالیم این کتاب توانستم با حقیقت تلخ نبودن پدرم کنار بیایم. فقدان تنها حسی نیست که در این کتاب به آن پرداخته میشود. با خواندن فصلهای مختلف این کتاب یاد میگیرید که چطور بر هراسهایتان غلبه کنید و خشم، امیال و هیجانات منفیتان را مهار کنید و بر خودتان تسلط داشته باشید.
حسینیمعینی بیان داشت: امیدوارم هیچکدام تجربههایی اینچنینی نداشته باشیم، اما بهتر است خودمان را آماده و ذهنمان را تجهیز کنیم که به وقت سختی و مصیب غافلگیر نشویم. من تمام فصلهای این کتاب را دوست دارم. اما بخش هشت برایم لطف دیگری دارد. این بخش تکگویی است و سبک آن با دیگر فصلها فرق دارد. اینجا دیگر خبری از تکنیکها و مباحث علمی نیست. مارکوس اورلیوس در بستر احتضار با ما حرف میزند و با ما از مرگ میگوید.
پذیرش صرفاً موضوع منفی نیست
مجتبی علیاکبر اظهار داشت: ماجرای این کتاب ماجرای اضطرابها، هیجانها، خواستها، باورها، میلهای آزاردهندهی همهی ما است. جدای از اینکه به نظر میرسد ذات و سرشت جهان بسیار غمگنانه و بیثبات است، ما آدمیان به دنبال دو چیزیم: آرامش و ثبات؛ یعنی همان چیزهایی که از ما دریغ شده است. حوادث بیرون از ساختار ذهنی و احساسات و هیجانات ما در اختیارمان نیستند. فلسفه رواقی و البته بسیاری از اندیشمندان دیگر گونههای تفکر، نحلههای فلسفی یا دینی، سعی کردند راه آرامش را به ما بیاموزند و به نظر میرسد در جایی میتوان این دو تغییرناپذیر کنترلنشدنی؛ یعنی دنیای بیرون ما و هیجانات و خواستها و میلها و اضطرابهایمان، را مدیریت کرد و آن هم خود ذهن ما است.
او افزود: روانشناسی CBT را رابرت الیس پایهگذاری کرد و آرون بِک آن را گسترش داد. این روانشناسی با نگاهی به رواقیگری تا حد زیادی اندوختههای باستانی و تجارب بسیار عالی بشر را در کنار تفکرات و تمرینهای جدید روانشناسی ارائه داده و بهدنبال این است که با آموختن تابآوری به ما زندگی را برایمان تحملپذیر کند. روانشناسی رواقی و رفتاردرمانی شناختی (CBT) هر دو بر این محورند که عواطف و کنشهای انسان ساخته و برساختهی ذهن خود او است و حتی به نوعی حوادث بیرونی هم همینطورند. چنانکه مقصود فراستخواه میگوید، حوادث بیرون تشنه تفسیرند. بنابراین، در مواجهه با حوادث و هیجانات اجتنابناپذیر باید بر تفسیر خودمان از وقایع مداقه کنیم و تفسیرمان را تغییر بدهیم.
این مترجم ادامه داد: آرون بک میگوید اضطراب بر پایهی این باور ایجاد میشود که اتفاق بدی در راه است. همین تفسیر لحظات بسیار ناخوشی را برایمان رقم میزند. این کتاب به ما کمک میکند تا حدی این فاصلهی بین حادثه و اضطرابهایمان را با مدیریت نگاهمان عقلانی بکنیم، به حوادث پیش از آنکه اتفاق بیفتند نگاه نکنیم، چون شاید به آن بدی نباشند که فکر میکنیم و به این ترتیب سعی کنیم جایگاه خدایگونه برای خودمان تعریف کنیم و با نگاهی از بالا خودمان را ببینیم. شاید این جملهی معروف که حادثهای که پنج سال دیگر برایمان اهمیت نداشته باشد همین الان هم مهم نیست، تا حدی بتواند نگرش عقلانی را در زندگی روزمرهمان ایجاد بکند.
او ادامه داد: فاصلهگیری شناختی و تحلیل کاربردی در این کتاب قدمبهقدم و آهستهآهسته آموزش داده میشود و یاد میگیریم که چگونه فکر بکنیم و براساس این فکر به آرامش برسیم؛ یعنی به آنچه آرزوی همهی نحلههای تفکر است. در این کتاب به مسائلی مثل این پرداخته شده است که چگونه خردمندانه سخن بگوییم، چگونه از ارزشهایمان تبعیت کنیم، چگونه بر ترس فائق شویم، چگونه بر امیالمان غلبه کنیم. اتفاقاً نویسنده خود رواندرمانگر است و بیان میکند به تجربه دریافته است که بسیاری از اوقات اعتیادها به واسطهی نوع نگاه به قضیه قابلکنترل است.
علیاکبر اظهار داشت: یکی از محوریترین موضوعات این کتاب پذیرش است. پذیرش غالباً صفتی منفی قلمداد میشود. امروز میشنویم که ما باید شرایط را عوض کنیم و چنین و چنان شویم و غالباً وقتی با آن سنگ سخت روزگار یا اجتماع یا خودمان مواجه میشویم این تلاشها را چندان مقرون به صرفه نمییابیم و آنها را باعث سرخوردگی و شکست میبینیم. از طرف دیگر، نمیتوانیم دنیا و خودمان را به همین شکل رها کنیم و مجبوریم در معماری مجدد ویژگیهایی را تشخیص دهیم. یکی از نکات بسیار مهم فلسفهی رواقی این است که مرز باریکی را بین آنچه نمیتوانم تغییر بدهم و آنچه میتوانم تغییر بدهم به ما معرفی میکند و از پذیرش آنچه نمیتوانم تغییر بدهم و چگونگی تلاش برای آنچه میتوانم تغییر بدهم سخن میگوید. یکی از سعادتمندانهترین نقاطی که آدمی میتواند به آن برسد پیدا کردن این مرز در زندگی روزمره است. پس پذیرش صرفاً موضوع منفی نیست. علاوه بر اینکه تلاش به هیچوجه مخالف با فلسفهی رواقیگری نیست.
او در پایان گفت: فلسفه در یکی از کارکردهای خودش شیوه زندگی ما است و ما با تفکر فلسفی و شیوهی تفکر فلسفی مطمئناً به آنچه برای خودمان شایسته وارزشمند است نزدیکتر میشویم.
مساله دیگری در فلسفه رواقی
حسین فراستخواه در بخشی از سخنان خود اظهار داشت: امروزه توجه و علاقهی زیادی به مکتب رواقی، رواقیگری مدرن، نشان داده میشود و عدهی نفرات انجمنهای آنلاین علاقهمندان به این مکتب بعضاً از صدهزار نفر بیشتر میشود. اینها در پی ارتقای زندگی خود از طریق آموزههای تفکر رواقیاند. در اینجا، منظور از ارتقای زندگی یک موقعیت متعادل بینابینی است و نه طرف برداشتهای مبتذلی میرود که در قالب دستورالعملهای موفقیت و ثروتمند شدن و مثبتاندیشی معیوب یا به تعبیر امروزی مثبتاندیشی سمی است و نه به طرف برداشتهای نخبهگرایانهای که مسیرهای پیچیده و گاهی مافوق طاقت انسان متعارف را برای ارتقای زندگی توصیه میکنند.
او افزود: این کتاب برای هر خوانندهای در هرکجای دنیا برای بهبود بخشیدن به کیفیت فکر و ذکر و سلوک رفتاری و از این طریق رسیدن به آرامش بیشتر مفید است. خواندن آن برای ما ایرانیان هم مفید است. چراکه با مشکلات مختلفی روبهروییم و تحت فشار، احساساتی چون خشم، نفرت، ناامیدی، استیصال، خستگی، بیاعتنایی در ما از حالت عادی و طبیعی خارج شده و حالت مزمن و در حال گسترشی پیدا کرده است. برای آنکه هنوز امیدش را از معجزههای فردی و اجتماعی کتاب خواندن نبریده باشد، این کتاب میتواند تا حد زیادی گزینهای مناسب باشد. نویسندهی کتاب به تکنیکی رواقی اشاره میکند که ما در آن از بالا به وقایع مینگریم و با گسترش چشماندازمان موفق میشویم هیجاناتمان را متعادل کنیم. به عبارت دیگر، وقتی از نظرگاهی خارج از خود به موقعیت خود در زندگی نگاه میکنیم میتوانیم خونسردی خود را حفظ کنیم. این فاصلهی شناختی به معنای توانایی متمایز کردن افکار خود از واقعیت بیرونی است. تأمل در مورد آموزههای فلسفه رواقی میتواند گزینهای باشد برای حرکت به سمت هدفمند شدن در زندگی، مواجه شدن با ناملایمات، مهار کردن خشم، تعادل برقرار کردن در امیال، بهرهبردن از سرچشمههای سالم شادی، تحمل صبورانهی درد و بیماری، شجاعت نشان دادن در مواقع اضطراب، کنار آمدن با فقدانها و در نهایت پذیرفتن واقعیت باشکوهی به نام مرگ و کنار آمدن با حقیقتی به نام فناپذیری.
او در ادامه گفت: نخستین فصل کتاب به طور نمادین با صحنه جدال با مرگ در زمانهی همهگیری طاعون شروع میشود. بعد از یکونیم سال تجربهی کرونا دیگر روایتهای تاریخی و داستانی از بلای طاعون و وبا برایمان تصویر روشنتری دارد. مارکوس اورلیوس در بستر بیماری و مرگ خونسرد و آرام است. فلسفهی رواقی به او آموخته است که عقلانی و خونسرد به میرایی خودش فکر بکند. به قول سقراط مرگ مثل کسی است که نقاب ترسناکی دارد و در لباس لولو خورخوره بچهها را میترساند. انسان خردمند نقاب مرگ را با احتیاط بر میدارد، پشت آن را نگاه میکند و چیزی برای ترسیدن پیدا نمیکند. این همان فاصلهی شناختی است که به نظرم جای تأکید دارد.
فراستخواه بیان داشت: ما در اینجا شاهد نگاه یوتوپیایی نیستیم. بهجای توجه به جاودانگی به واقعیت مرگ و فناپذیری توجه شده است. از این جهت، شاید بتوانیم این آن را با نگاه خیام مقایسه بکنیم. اورلیوس در بستر مرگ تأملات خودش را پی گیری میکند و به خودش میگوید یکی از جملهی رفتگان این راه دراز است و به زودی چیزی از او نخواهد ماند غیر از نامی در کنار نام دیگران در کتابهای تاریخ و روزی نام او هم فراموش خواهد شد. او به خود یادآور میشود که همه از لحظهی تولد در مرحلهمرحلهی زندگی و روزبهروز در حال مرگیم و نمیشود حیاتی جاودانی داشت. این نقطهی تمایز بین تفکر رواقی و آموزههای ادبیات و فرهنگ ایرانی است. نزد مولانا هم هراس از مرگ نیست، اما او به حیات جاودانگی باور دارد و به واسطه آن مصائب و مشکلات زندگی را تاب میآورد. اما این فلسفه یا تأمل و ژرفاندیشی بود که به مارکوس آموخته بود قدردان و دوستدار زندگی باشد و از مرگ نترسد. رواقیون این نیروی تأمل و ژرفاندیشی را قوهی حاکمه میگویند؛ یعنی حکومت عقل بر وجود. با قدرت استدلال میتوانیم پدیدهها را بسنجیم و خوب را از بد و درست را از نادرست تشخیص بدهیم و فضیلت را متجلی بکنیم. مفهوم فضیلت در اینجا به معنی تعالی شخصیت است. فضیلتهایی مثل خردمندی، عدالت، شجاعت همه از بهکارگرفتن خرد در رفتار روزمره ما به وجود میآید. عدالت خردمندی در حوزهی اجتماعی و روابطمان با دیگران است و شجاعت خردمندی در مهار هراسها و هوسها. به طور کلی، منظور از به کار بردن خرد درک تفاوت بین خوب و بد و درک اموری است که فینفسه شاید خوب یا بد نباشند و نحوهی کاربرد آنها خوبی و بدی آنها را مشخص بکند.
او تأکید کرد: فلسفه رواقی ذاتمحور نیست و فضیلت منظور این کتاب، سقراط و رواقیون امری ذاتی نیست. برخلاف اشرافزادگان یونان که فضیلت را در خون انسان میدیدند. کسانی مثل سقراط باور داشتند که فضیلتهایی مثل شجاعت و عدالت از انواع آن حکمت اخلاقی و خرد اخلاقی است که هر کسی میتواند با پرورش و مراقبت از نفس خود بیاموزد. نکته مهمتر اینکه خردورزی منظور رواقیون خردورزی توأم با عمل است و در ادبیات ما هم مثالهای زیادی در این باره هست که علم بیعمل بیفایده است. مثلاً نزد سعدی یا در مقالات شمس تبریزی در تأکید در مورد معامله. خلاصه تأمل و تعقل و مطالعهی نظریات و اندیشهها زمانی میتواند همراه با فضیلت باشد که منتهی به رفتار و سلوک خردمندانه در انسان باشد. آنچه میتوان از آن با عنوان زندگی توأم با ژرفاندیشی و عمل یاد کرد. علاقهمندان به این بحث می توانند در کنار مطالعه کتابی که امروز دربارهی آن سخن میگوییم نگاهی هم به کتاب «اندیشیدن به ملاحظات اخلاقی» هانا آرنت بیندازند که میتواند پیوند خوبی بین مباحث آن کتاب و مطالب این کتاب ایجاد بکند.
فراستخواه دربارهی بُعد اجتماعی نگرش رواقی گفت: شاید عموماً اینطور تلقی شود که فلسفههای زندگی معطوف به فردیتاند و به کار و سرنوشت دیگری اهمیتی نمیدهند. اما مسالهی دیگری در فلسفه رواقی به کلی غایب نیست. از آموزههای رواقیون یکی این است که مرد خردمند ذاتاً تمایل دارد که منشأ آثاری باشد که بتواند گرهای از مشکلات دیگران باز بکند. رواقیگری مترادف با بیکنشی نیست. از لحاظ تاریخی هم گروهی از رواقیون با تشکیل حزبی سیاسی به نام اپوزوسیون رواقی در آن زمان در مقابل نرون و امپراتورهای خودکامه ایستادگی میکردند، قوانین را نقد میکردند و حتی اعدام و مجازات میشدند. رواقیان عقیده داشتند انسان خردمند حتی در مواجهه با مشکلات دشمن هم فضیلت خودش را متجلی میکند. و دشمن دیگر حد اعلای غیریت و دیگریبودن است. رواقیان برای همه انسانها احساس مسئولیت میکردند، آرمانهایشان را جهانی و خودشان را جهانوطن میدانستند و فضایلی مثل شفقت و عدالت که بنیان فلسفهی اخلاقی رواقیاند متضمن عشق ذاتی به انسانهای دیگرند. پس، فلسفه رواقی برای دیگری اهمیت زیادی قائل شده است. هرچند امروزه بعد اجتماعی رواقیگری کمتر مورد توجه قرار گرفته است.
او در پایان گفت: ترجمه پاکیزه، روان و خوب است. امیدوارم این کتاب نویسندگان ایرانی را ترغیب بکند که با بازخوانی ادبیات و آموزههای فرهنگی ایران دست به کار نوشتن مقالات و جستارهایی از این سنخ در آثار کسانی مثل مولانا، شمس، حافظ شوند که سرشار از موتیفها، آموزهها و اندیشههایی است و میتوان با توجه به انسان امروزی آنها را بازخوانی و پرورش داد.
«نه» به تلاشهای مذبوحانه
محمد یوسفی اظهار داشت: دونالد رابرتسون در حوزه فلسفه و رواندرمانگری فعالیت میکند. کتاب با شرح تا حدی تاریخی زندگی مارکوس اورلیوس، امپراتور رومی، ما را با آموزههای مکتب رواقی آشنا میکند. این مکتب را زنون کیتیونی در قرن سوم پیش از میلاد بنا میکند و تا دو قرن بعد از میلاد مسیح در روم تداوم پیدا میکند؛ یعنی حدود پانصد سال. فلسفه رواقی دوران متقدم و متأخر و میانی دارد که از آن میگذرم. به هر روی، به نظرم امروز فلسفهی زندگی رواقی برای همهی جوامع، از فقیر تا مرفه و از هر جغرافیای سیاسی، فلسفهای درخور توجه است. البته، این یگانه فلسفه زندگی نیست. میتوانید فلسفه زندگی خود را از میان انواع مکاتب فلسفی اخذ کنید. اما به گمان من اگر این فلسفه با ذائقهی شما سازگار بیفتد میتواند در کسب آرامش مفید واقع شود. در این نحله فکری جغرافیای سیاسی و طبقه اجتماعی اهمیت ندارد. در خود این مکتب اپیکتتوس بردهای آزاد شده است و مارکوس اورلیوس امپراتور روم.
او دربارهی ترجمهی کتاب گفت: بدون هیچ مبالغهای باید بگویم که این کتاب از نثر فارسی درخشانی برخوردار است و از آن بوی ترجمه به مشام نمیرسد. انگار فردی مسلط به زبان فارسی آن را تألیف کرده باشد. یکی از اساتید گفته بود، کتاب ترجمه باید بوی ترجمه هم بدهد. بله، ولی بوی خوش ترجمه. و از این کتاب رایحهی دلنشین نثر پختهی فارسی به مشام میرسد. مترجمان خودشان را محدود به جملههای طولانی نویسنده نکردند و برای خوشخوان شدن کتاب هرجا لازم دیدند جملههای طولانی را به جملههای کوتاهتر و شیواتر برگرداندند. این هنر است که تمامی آنچه را در متن نویسنده هست انتقال دهیم، اما این در صورت نثر پاکیزهی پارسی باید باشد. مترجمان در این کار بسیار موفق بودند. نثر فوقالعاده، درخشان و پاکیزه است. من فرصت نکردم متن را با متن زبان اصلی تطبیق بدهم. برای آنکه صرفاً به بیان نقاط قوت کتاب نپرداخته باشم، پیشنهادی را مطرح کنم. مترجمان برای View from above «جایگاه خداگونه» یا «نگاه خدایگونه» را انتخاب کرده است. اما شاید «نگاه از بالا» یا «نگریستن از ارتفاع» برای آن معادل بهتری باشد. من در این اصطلاح جایگاه را مناسب نمیبینم و حتی به نظرم آوردن واژهی خدا مخل معنا است.
او افزود: در ترجمه مهم این است که ما منظور نویسنده را به فارسی برگردانیم. برگردان واژهبهواژه مطلقاً کار درستی نیست. وقتی در انگلیسی میگویند، زغالسنگ به نیوکاسل بردن ما باید آن را به زیره به کرمان بردن ترجمه کنیم و ترجمهی عینبهعین آن درست نیست و شاید انتقال معنا را بهدرستی صورت ندهد. از این نظر، این کتاب توفیق برزگی داشته است. اما در عنوان کتاب و شاید در برخی واژهگزینیها تفاوتهایی میبینیم. عنوان کتاب «چگونه مانند یک امپراتور رومی فکر کنیم» است که اینجا رومی از آن حذف شده است.
او توضیح داد: اگر مشکلاتی مثل اضطراب، استرس، تشویش در ما منشأ بیولوژیکی داشته باشد تکنیکهای رواقی تأثیر چندانی بر ما نخواهد داشت و باید برای رفع مشکلمان با یک پزشک مشورت کنیم. پس، نه رواقیان چنین ادعایی دارند که هر نوع رنجی را به مدد تکنیکهایشان درمان کنند و نه درمانگران. البته در این کتاب بخشی به مقابله با درد فیزیکی اختصاص دارد و به ما یاد میدهد با چه رویکردی با درد فیزیکی مواجه شویم. تردیدی نیست که این رویکردها مؤثرند اما به گمان من در چنین مواقعی بیشتر باید با پزشکان مشورت کرد تا رواقیان.
او بیان داشت: رواندرمانگری امروز عموماً با روش درمان رفتاریشناختی یا روشهای مرتبط با آن است. اپیکتتوس رواقی میگوید، رخدادها باعث رنجش ما نیستند، بلکه نحوهی قضاوت ما و تعبیر ما از آنها است که آنها را رنجآور میکند. من گمان میکنم این آموزهی اصلی درمان رفتاریشناختی است و اگر بخواهیم با زبان امروزی و قدری تسامح درباره رواقیان سخن بگوییم باید بگوییم روش آنها CBT یا REBT بوده است. در CBT باور بر این است که افعال ما ناشی از عواطف و احساسات ما است و احساسات ما ناشی از افعالمان. همان مثلث معروف در رفتاردرمانی شناختی افکار، احساسات، رفتار. البته این مثلث در دور خودش هستهی باورهای سخت را جای میدهد که اینها به خودمان، دیگران و جهان مربوط میشود. در واقع، همین هستهی سخت باورها به افکار ما شکل میدهد. بعد این افکار، بسته به نوعشان، احساساتی را ما بر میانگیزند و در پی آن رفتار یا رفتارهایی از ما سر میزند. رواقیان میکوشند با تغییر هستهی سخت نظام باورهایمان تلقی یا تعابیر ما را از وقایع طوری تغییر بدهند که دچار احساسات منفی و تبعات منفی بعدی آنها نشویم. اینطور نیست که رواقیان با هرگونه احساس و عاطفهای مخالف باشند، بلکه فقط احساسات منفی را مدنظر دارند و تأثیر بر احساسات منفی و زدودن آنها بدون تغییرات معقول در کل حیات احساسی ما غیرممکن است. در نتیجه، سراغ احساسات مثبت هم میروند.
یوسفی بیان داشت: اگر به سراغ آن باورهای نادرست، به خصوص باورهای نادرست هسته سخت برویم، به مرور زمان تغییراتی در آن رخ خواهد داد. البته، این تغییرات نیازمند تلاش و زمان است و اینطور نیست که به صرف آگاهی بتوان بر آنها فایق آمد و با خواندن کتاب و بدون اقدام عملی و تمرین و ممارست آنها را تغییر داد. استفاده از تکنیکهای رواقی نیازمند تمرین است و به مرور زمان این تغییرات رخ خواهد داد. نباید فکر کنیم که با یک هفته تأمل فلسفی در باب هسته سخت باورهایمان میتوانیم تغییراتی در آنها ایجاد کنیم.
او در پایان گفت: رواقیان مدام عقل و خرد ما را مخاطب قرار میدهند و کمک میکنند در موقعیتی که کاری از ما ساخته نیست، بتوانیم بروز احساسات منفی را از خودمان دور کنیم و آرامش خود را حفظ کنیم. روی «کاری از من ساخته نیست» تأکید دارم. عدهای میگویند آموزههای رواقی یعنی به وضعیت موجود تن دادن. اما رواقیان دربارهی موقعیتی سخن میگویند که کاری از دست ما برنمیآید. فراموش نکنیم که از نظر رواقیان زندگی عاقلانه و مطابق با تشخیص درست و نادرست با عقل و خرد است. بدیهی است که به حکم عقل نباید در جایی که کنترلی بر اوضاع نداریم دست به تلاشی مذبوحانه بزنیم. در این موقعیت باید از فرصت بهره ببریم و به کار دیگری بپردازیم و عمر ارزشمندمان را صرف کار بیهوده نکنیم.
نظر شما