منصور علیمرادی، شاعر و نویسنده در سوگ مجتبی گلستانی شعری نوشته است.
«در باراندازِ مهآلود
آن که از روبهرو میآمد، موجی مُرده بود
با سُرفههای پیدرپی.
بادِ بیهوش
بر دوشِ مرگ میگذشت
زاریِ مَلاحی از مِه میآمد
و ماهِ میانسال تب داشت
سایهات بر سکویی سیاه ایستاده بود
و اسبانی سرخ
بر مراتعِ خندههات میچریدند.
گفتم ای سایهی سرد
بر آستانهی سیاه!
ای جادوی جنون
در سُرفههای موج!
تو مسافر کدامیک از آن زورقهای بیبادبانی
که قرار است از هادسِ هراس بگذرند؟
سایهاش بر سکو شکست
و تهماندهی سیگارش را در آب انداخت.
شب وَرَم میکرد
پیراهنت از سرودی مانوی تَر بود
و
دریا لکنت داشت.»
نظر شما