معرفی و بررسی کتاب «راهنمای انتقادی پدیدارشناسی روح هگل»
قدرت پدیدارشناسی در برانگیختن تفکرات نو است/ گستردهترین و پرشورترین مقبولیت اثر هگل
پدیدارشناسی روح نخستین کتابی است که هگل منتشر کرد و نیروهای الهامبخش خود را نه تنها در دوران زندگی هگل بلکه، در دهههای پس از مرگ وی نیز همچنان حفظ کرده است. قدرت پدیدارشناسی در برانگیختن تفکرات نو و القای نوآوریهای فلسفی تا امروز بهطور بیوقفه ادامه داشته است. این اثر در میان تمامی آثار هگل از گستردهترین و پرشورترین مقبولیت برخوردار بوده است.
در بخش «مقدمه ویراستاران فارسی» آمده است: «چرا امروز پس از گذشت بیش از دو قرن از انتشار کتاب پدیدارشناسی روح، هنوز هم باید بر این کتاب شرح نوشت؟ آیا زوایای مختلف اثر در این دویست سال به اندازه کافی، یا حتی بیش از حد، برملا نشده است؟ تفسیر پدیدارشناسی روح چه تفاوتی با دیگر کتابهای بزرگ تاریخ فلسفه دارد؟ چه چیزی در این کتاب هست که آن را چنین فراچنگ نیامدنی ساخته است؟ در تاریخ سنتهای تفسیری شکل گرفته حول آثار بزرگ فلسفی، بخشهای مختلف این آثار عمدتا در پرتو کلیت پروژهشان تفسیر شدهاند. بهبیان دیگر، مفسران برای تفسیر بخشهای مختلف، همواره پروژه کلی کانت در نقد عقل محض نقادی دانش بشر از طریق انقلاب کوپرنیکی یا دکارت در تأملات (ایجاد مبانی تردیدناپذیر متافیزیکی برای علم مدرن بر اساس سوژه خودبنیاد مدرن) یا هایدگر در هستی و زمان (واکاوی انضمامی طرح پرسش از هستی را مد نظر داشتهاند. اغراق نیست اگر بگوییم که در پدیدارشناسی روح، درک پروژه کلی اثر عمدتا تحتالشعاع تفسیرهای جزءنگرانه قرار گرفته است. این رویکرد تفسیری آشکارا به سوء تفسیرهای بسیاری منجر شده است.
از همین روست که بهجای ایده اصلی کتاب، همواره فصولی از آن، با جداشدن از بستر استدلالی کل اثر، شهرت یافتهاند و مورد استفاده قرار گرفتهاند. برای مثال، بحثهای گسترده حول فصل «خدایگانی و بندگی»، آن را به مشهورترین بخش از پدیدارشناسی روح تبدیل کرده است. این امر باعث شده است که این فصل استقلالی کاذب و گمراه کننده در سنتهای تفسیری بیابد. از دلالتهای سیاسی تحت تأثير مارکس و سنتهای مارکسیستی تا دلالتهای روانشناختی رابطه من و دیگری نزد لكان و سنت روانکاوی، تا دلالتهای جامعهشناختی با اصالت بخشیدن به مفهوم بازشناسی نزد میراث داران متأخر مکتب فرانکفورت، تا حتى دلالتهای الهیاتی رابطه انسان و خدا در سنتهای کلامی - فلسفی. این مسئله درباره برخی فصول دیگر نیز صورت گرفته که شهرت و کارکردی مستقل از خود اثر یافتهاند: برای مثال، فصول «جهان اخلاقی عرفی» و «کنش اخلاقی عرفی» و اشاره به تراژدی آنتیگونه سوفوکلس، فصل آخر روح و دلالتهای مختلف مفهوم
جان زیبا»، فصل مربوط به رواقیگری و گذار آن به شکاکیت، فصل «آگاهی نگون بخت» و نقیر فرهنگ دینی قرون وسطایی و غیره.
میتوان ادعا کرد که علیرغم تمام تفاسیر مطرح درباره فصول مختلف این کتاب و نیز شهرت و محبوبیت زایدالوصف این اثر در فضای فلسفی، پدیدارشناسی روح در مقام یک ایده کلی، هنوز مهجور مانده و کلیت آن تحت الشعاع استعمالهای جزئی قرار گرفته است. شاید این استعمالهای جزئی در سایر آثار منافاتی با مواجهه با کلیت اثر نداشته باشند، اما در نمونه پدیدارشناسی روح، برعکس، این استعمالهای جزءنگرانه اگر در خدمت كل نباشند و جایگاه هر بخش را در یک روند دیالکتیکی نادیده بگیرند، دقيقا و بر اساس نظر خود هگل در پیشگفتار، مخل فهم کلیت اثرند. از سوی دیگر، بخش قابل توجهی از نقدهای مطرح عليه هگل نیز ناشی از همین جزءنگری و فروکاستن ایده کل اثر به یک فصل یا نقل قول است. هگل در پیشگفتار، هم منتقد رویکردهایی است که جزء را در پرتو کل نمیبینند و هم منتقد رویکردهایی که از کل بدون اجزا سخن می گویند و همه چیز را به نتایج و اهداف فرو میکاهند.»
همچنین در بخش «پیشگفتار ویراستاران انگلیسی» میخوانیم: «پدیدارشناسی روح به تازگی مرز دویست سالگی را پشت سر گذاشته است. این نخستین کتابی است که گئورگ ویلهلم فریدریش هگل منتشر کرد و نیروهای الهام بخش خود را نه تنها در دوران زندگی هگل بلکه، از آن هم مهمتر، در دهههای پس از مرگ وی نیز همچنان حفظ کرده است. قدرت پدیدارشناسی در برانگیختن تفکرات نو و القای نوآوریهای فلسفی تا امروز بهطور بیوقفه ادامه داشته است. این اثر در میان تمامی آثار هگل از گستردهترین و پرشورترین مقبولیت برخوردار بوده است. دلایل متعددی را میتوان برشمرد که چرا پدیدارشناسی روح چنین تأثیر گستردهای داشته و چرا در این بازه زمانی طولانی موضوع همواره تازه شونده بحثهای جدی بوده است؟ در قرن نوزدهم دلایل اصلی مطمئنا جنبه سیاسی داشتند، چراکه دیالکتیک هگل در هیچ متن دیگری تا این حد وعده تشریح و ترسیم چگونگی امکان دگرگونی واقعیت سیاسی را نمیدهد. با این حال، حال و هوای انقلابی پدیدارشناسی تنها یکی از چندین خصیصهای است که جزو میراث این کتاب بوده و هنوز هم هست.»
در بخشهایی از فصل یک این کتاب آمده است: «بیش از سی سال پیش دیتر هنریش این نظر را بیان کرد که مقاصد فلسفی هگل هنوز هم کم و بیش مبهماند. اگر این نظر که بسیار تأثیرگذار بوده است هنوز هم صادق باشد، این ملاحظه رابرت برندم که «سنتها با نظر به آینده زیست میشوند، اما با نظر به گذشته فهمیده میشوند.» در مورد هگل صدق نخواهد کرد. زیرا زیستن سنت هگلی یا، به بیان بهتر، اندیشیدن به آن با نظر به آینده و فهم هگل با نظر به گذشته، مستلزم پی بردن به مقاصد فلسفی اوست. خوشبختانه، پژوهشها وضوح بسیار زیادی به این وضعیت بخشیدهاند، بهطوری که امروزه هگل را بهعنوان طرف گفتوگویی معاصر به رسمیت میشناسند. ارجشناسی کنونی اندیشه هگل بهویژه شامل حال کتاب پدیدارشناسی روح میشود. این نگرش «با نظر به آینده - با نظر به گذشته» را میتوان دلیلی دانست بر این که چرا طی دهههای پیش بحث در باب کتاب پدیدارشناسی اساسا در سه خط فکری متافیزیکی، استعلایی و اجتماعی دنبال شد. پیروان خط فکری متافیزیکی عمدتا بر برداشتی متافیزیکی از پدیدارشناسی به منزله مقدمهای نظاممند بر ایدئالیسم مطلق متمرکز شدند. در نتیجه، آن را به منزله اثری فهمیدند که راهی نو برای فراهم آوردن امکان متافیزیک پیش مینهد، راهی که بعدا هگل به تفصیل در کتاب علم منطق بسط میدهد.
از سوی دیگر، طرفداران خط استعلایی نشان دادند که مقاصد فلسفی هگل در پدیدارشناسی باید از چشماندازی کانتی - به معنای عام آن - فهم شود، زیرا این اثر برنامه کانتی نقادی دانش بشر را با رفتن به فراسوی محدوده کانتی آغازین گسترش میدهد. این ایده استعلایی که بازاندیشی و خودآگاهی کارکردی اساسی در بنیادگذاری دانش دارند، برای سیر استدلالی پدیدارشناسی حیاتی است. دنبال کنندگان خط اجتماعی نشان میدهند که پدیدارشناسی قصد دارد بنیاد اجتماعی عقلانیت بشر را با تمرکز بر، مثلا، ایده پرورش و فرهیختن سوژه اروپایی مدرن توضیح دهد.»
کتاب «راهنمای انتقادی پدیدارشناسی روح هگل» اثر اکسل هونت و جمعی از نویسندگان با ترجمه محمد مهدی اردبیلی و علی سهرابی با قیمت 80000 تومان، در 384 صفحه از سوی نشر نی منتشر شده است.
نظر شما