دو کتاب اولش، «گفتوگو با دوستان» و «آدمهای معمولی» او را بیش از آنچه دلش میخواست معروف کرد. برای آخرین کتابش، «دنیای زیبا کجایی؟»، از خود پرسید رمان چیست و چرا دارد یکی دیگر مینویسد.
او میگوید: «از زندگی کنترلشدهام خوشم میآید. با همسرم در حومه شهر زندگی میکنم و دوست دارم منزوی باشم و کارم اصلیترین چیز باشد.» اما متاسفانه این سطح از انزوا دیگر برای او امکانپذیر نیست.
از زمان انتشار اولین رمانش، «گفتوگو با دوستان»، و «آدمهای معمولی» که سال ۲۰۱۸ در فهرست بلند جایزه بوکر قرار گرفت، رونی ۳۰ ساله تبدیل به نویسندهای پرفروش و تحسینشده شد که این موضوع به نوعی کتابهایش را هم تحتالشعاع قرار داد.
برای مثال، او اولین رماننویس بزرگ نسل هزاره و «سلینجری برای نسل اسنپچت» نامیده میشود. در سال ۲۰۱۹ چنان جمعیت بزرگی از مخاطبین برای خوانش کتابش در بروکلین حاضر شدند که برنامه از کتابفروشی به کلیسایی در مجاورت آن منتقل شد. اوایل ماه جاری، وال استریت ژورنال گزارش داد که نسخههای پیش از نشر «دنیای زیبا» در سایت ایبِی به قیمت ۲۰۰ دلار فروخته میشود. مجله ادبی n+1 در مقالهای از وضعیت نقد کتاب امروز ابراز تاسف کرد: «خوانندگان ما متوجه نمیشوند که چرا نقدی از رولند لوکسنر چنین زمان زیادی را صرف رمانهای سالی رونی میکند.»
«دنیای زیبا کجایی؟» بر دوستی آلیس و الین، دستیار سردبیر در مجلهای ادبی، تمرکز دارد که در آستانه ۳۰ سالگیشان در حال تجربه روابط عاطفی و عاشقانهاند. آلیس با یک کارگر انبار به نام فلیکس و الین با دوست دوران کودکیاش، سایمون، که حالا یک مشاور سیاسی است.
رونی آلیس را که اخیرا به خاطر فروپاشی ناشی از معروفشدن پس از انتشار دو رمانش در بیمارستان بستری شده بود، به عنوان راهی برای کارکردن در این سطح از توجه که تحمل آن برای خود نویسنده هم دشوار بود انتخاب کرد. او میگوید: «امیدوارم از گفتن این حرف پشیمان نشوم، اما فکر میکنم برای همین مجبور شدم این کتاب را بنویسم. چون زندگیام برای مدتی تحت تاثیر فراوان موفقیت دو رمان قبلیام بود.»
با این وجود او قصد نداشت میلیونر جوان را مرکز ثقل داستان کند. رونی میگوید: «پدرم برای امرار معاش خطوط تلفن را تعمیر میکرد. پیشینهام طوری نیست که آدمهایی مثل فلیکس در خانوادهام نباشند.»
رونی میداند که نویسندگان زیادی خودشان را میکُشند که جایگاه او را داشته باشند. اما حرف او این است: همه میبازند، به جز نظام سرمایهداری. او میگوید: «فرهنگ نویسندگی حقیقتا به نفع هیچکس نیست. حتا آنهایی که به نظر میرسد بیشترین سود را میبرند.» از منظر مالی، «مجتمع صنعتی سلبریتی» به نفع رونی است. اما او که یک مارکسیست است، معتقد است باید برای نوشتن کتاب دستمزد بگیرد، اما نه چندین برابر مقداری که همسرش از تدریس ریاضیات در مدرسه یا هرکس دیگری به خاطر کاری که انجام میدهد دریافت میکند.
رونی نوشتن «دنیای زیبا کجایی؟» را سال ۲۰۱۸ و پیش از انتشار «آدمهای معمولی» شروع کرد. او نوشتن این رمان را زمانی که در مرکز کالمن کتابخانه عمومی نیویورک بود ادامه داد. این اولین باری بود که او خارج از کشور خودش زندگی میکرد.
در آن زمان، اولین رمان رونی شهرت ادبی را برایش به ارمغان آورده بود، اما انتشار سریال «آدمهای معمولی» در بیبیسی در اوج شیوع همهگیری او را به سطح دیگری از معروفیت رساند. او در مورد همکاری در نگارش اقتباس تلویزیونی رمانش و بحثهای فرساینده ناشی از آن میگوید: «وقتی به گذشته نگاه میکنم، وحشت میکنم از این که چه اطلاعات کمی درباره موقعیتی که داشتم خودم را در آن قرار میدادم داشتم.»
هنگامی که سریال پخش شد، رونی به «دنیای زیبا» بازگشت. او میگوید: «دوباره روی قسمتهای اولیه رمان کار کردم و با خودم فکر کردم حالا من از «آلیس» هم مشهورترم.»
در اولین ملاقات آلیس با فلیکس، او روحش هم خبر ندارد که آلیس کیست. رونی میگوید: «نمیدانم این اتفاق دوباره برایم میافتد یا نه. زندگیام آنقدر دیوانهوار شده که حتا نمیتوانم آن را در یک کتاب بیاورم.»
او بسیار خوشحال است که شخصیتهای داستانهایش برای بسیاری از آدمها اینقدر مهماند، اما میگوید از اینکه چطور «نامت به نوعی معنای شناور تبدیل میشود که مردم میتوانند به چیزهایی که هیچ ارتباطی با تو ندارد ربطش بدهند» بیزار است.
نظریات انتقادی که در قفسههای کتابخانه میتوانست به آنها دسترسی پیدا کند –از «جاذبه و جذابیت» سیمون وِی تا «امید افراطی» جاناتان لیر و «ظهور رمان» یان وات- به رونی کمک کرد تا یک قدم به عقب برود و از نو به حرفهاش نگاه بیندازد.
در دوره سرنوشتساز ۲۰ سالگیاش کمی از هر دو رمان «گفتوگو با دوستان» و «آدمهای عادی» را نوشته بود. رونی میگوید: «وقتی مینوشتم با خودم فکر نمیکردم این صدا چیست؟ قهرمان داستان چه کسی است؟ برایم بسیار طبیعی بود. تمام آن سوالات همانطور که مینوشتم به خودی خود پاسخ داده میشدند.»
وقتی به نیویورک رسید، فشارها جمع شده بود و او نگران بود که زیر این فشارها کمر خم کند و دیگر هرگز ننویسد. از خودش میپرسید: «هی، یک لحظه صبر کن، چطور یکی از اینها را مینویسی؟ انگار تا به حال این کار را نکرده بودم.»
رونی درباره همه شخصیتهای داستانهایش، ازجمله چهار شخصیت مرکزی «دنیای زیبا» میگوید «خودشان به مغزم وارد شدند.» او به تحسین هنری جیمز از تورگنیف اشاره میکند که میگفت او سوژههایش را در دسترس میدانست، آنها را در معرض احتمالات و پیچیدگیهای وجودی میدید و به وضوح مشاهدهشان میکرد، اما بعد باید روابط مناسب را برایشان پیدا میکرد.
او در آغاز همهگیری در مارس ۲۰۲۰ زمانی که به خانه بازگشت با این روابط دست و پنجه نرم میکرد، نسخههای مختلفی مینوشت، از زبان اول شخص، سوم شخص، در قالب نامه. هیچکدام مناسب نبود. رونی میگوید: «با این کتاب بود که نشستم و فکر کردم، صبر کن ببینم، رمان واقعا چیست؟ به نظر میرسد من رمان مینویسم، اما رمان چیست؟»
برای فهمیدن، بیشتر خواند. میشل اس جکسون، برنده جایزه پولیتزر که در کتابخانه نیویورک با او همراه بود گفت: «سالی احتمالا منظمترین آدم آنجا بود. وقتی صبح زود به دفترمان میرسید، در را میبست، پنجرهها را میکشید و کار میکرد.» تحقیق، روش او برای فهمیدن این نکته بود که اصلا چرا مینویسد.
از نظر رونی اخلاق داستانی با اخلاق زندگی به هم گره خورده است. او میگوید: «وقتی در زمان بحرانهای عظیم تاریخی زندگی میکنید و نگرانش هستید، چطور میتوانید خودتان را توجیه کنید که چیزی که زندگیتان را وقفش کردهاید، ساختن آدمهای جعلی است که روابط عاشقانه جعلی با یکدیگر دارند؟»
رونی با دوستان صمیمیاش درباره تغییرات اقلیمی، نابرابری اقتصادی و اینکه کدامشان با چه کسی رابطهاش را تمام کرده صحبت میکند. او میگوید: «تلاش برای بازتولید تقسیمبندیهایی که در زندگی واقعی خودم احساس نمیکنم مصنوعی خواهد بود.» برای او، صمیمیت و ایدئولوژی دست به دست یکدیگر پیش میروند. به این معنا که نمیتوانید رابطه فلیکس و آلیس یا ایلین و سیمون را بدون درک موقعیت نسبیشان در دسته اجتماعی پیرامون آنها درک کنید. بنابراین بله، او در مورد بحران مسکن در دابلین نظراتی دارد، اما میگوید حتا اگر هم اینطور نبود «به عنوان یک داستاننویس باید با واقعیت بازار مسکن درگیر شوم، زیرا شخصیتها باید یک جایی زندگی کنند. باید به خانه بروند، کلید را در قفل در بیندازند و زندگی کنند.»
رونی فکر میکند این یک بهانه است که میگویند او برای این ساده مینویسد که در هیچ چیز دیگری مهارت ندارد. او میگوید: «لازم نیست در تلاش برای ایجاد تغییر در جهان مهارت زیادی داشته باشید. میتوانید در این کار متوسط باشید و همچنان تلاش کنید. من اینطور نیستم.» او در عوض رمانی نوشته که سعی میکند نه تنها خود، بلکه رماننویسی را توجیه کند. رونی میگوید: «میخواهم در فرهنگی زندگی کنم که مردم در آن هنر تولید میکنند. حتا اگر هر چیز دیگری در حال خرابشدن باشد. این به زندگیام معنا میدهد.»
نظر شما