کتاب با برخی از پیشبینیهای احتیاطی لازم شروع میشود. هیچوقت روزی نمیرسد که صندوق ورودی خود را خالی کنید. همیشه تقاضاهای زیادی برای زمانهای شما وجود خواهد داشت، و هیچ کجا به اندازه کافی نزدیک نیست. ممکن است در نیم ساعت آینده هر اتفاقی بیفتد. سفر شخصی بورکمن در سالهای گذشته که او شرح میدهد، شاید یک سفر آشنا باشد. او در آغاز زندگی بزرگسالی خود بر این باور بود که ممکن است ترفندی برای بهینهسازی بهرهوری شخصی وجود داشته باشد. او یک برنامهریز، یک فهرستساز فعالیت، و یک مشتری ماژیک هایلایت بود. او نیمهمتقاعد شده بود که ممکن است سه یا هفت یا دوازده عادت قوی وجود داشته باشد که به شما این امکان را میدهد که بالاخره همه امور را تحت کنترل داشته باشید.
بهتدریج، با توجه به اینکه برنامهها کاملا طبق برنامه پیش نرفتند، و انتخابهایی انجام شد و بچهها رسیدند، او فهمید که در هر زندگی جالب، زمان تقریبا هرگز به شخص شما اختصاص پیدا نمیکند که به طور موثر صرف کنید، و راز بیشتری در پذیرش آن نهفته است. همچنان که او راه خود را در جهت دستیابی به این حقایق طی میکند، تاریخچهای مختصر از ایدههای بشر در مورد زمان ارائه میدهد. به گفته وی، تعریفی که ما بیشتر با آن آشنا هستیم، مواردی که ممکن است نیاز به مدیریت فوری داشته باشد، محصول دو چیز است: کاهش شدید ایمان به زندگی پس از مرگ و انقلاب صنعتی. پذیرش ما از زمان محدود - از آنجا که همه چیز چنین است - تقریبا همزمان با روشن شدن و خاموش شدن زنگ ساعتها بود. این امر، زمان را بیشتر فشرده و البته گرانبها کرد. بورکمن معتقد است اکثر نگرانیهای ما از این واقعیت ناشی میشود که «هر لحظه از وجود ما با آنچه هایدگر آن را پایانپذیری مینامید، میگذرد»، یا این احساس آزاردهنده که ممکن است ما در حال هدر دادن زمان کمی هستیم که داریم.
در حالی که دقیقتر به دنبال معنایی برای این میگردد، او همچنین راهکارها یا افکاری را برای مقابله با این اضطراب پیشنهاد میکند. سنت جلدهای کتابفروشیهای فرودگاهها درباره مدیریت زمان تمایل دارند، بر اهمیت تمرکز تاکید کنند. این نگرانیها توسط موتور جهانی بزرگ دیوانگی دیجیتال تشدید شده است؛ شرکتهای رسانههای اجتماعی میلیاردها دلارشان را از آن زمانی که شما بیهدف و معتادانه به آنها اعطا میکنید، میسازند. و آن طور که بورکمن میگوید «باعث میشوند شما به چیزهایی اهمیت بدهید که نمیخواهید اهمیت بدهید.»
او اشاره میکند که این بیشتر به درک برخی محدودیتهای اساسی انسانی کمک میکند. به تعویق انداختن اجتنابناپذیر است، اگرچه ما میتوانیم در نادیده گرفتن چیزهای درست بهتر عمل کنیم. ترس از دست دادن، تنها در صورتی ناتوانکننده است که نتوانید درک کنید «این از دست دادن اساسا در زندگی حتمی است»؛ پیامد اجتنابناپذیر یک مسیر که بر دیگری رجحان داده شده. مربیان بودایی خودیاری ممکن است به ما بگویند که هرگز در یک رابطه یا یک شغل مستقر نشوید و دل نبندید. بورکمن اما استدلال میکند که «شما باید قطعاً مقیم شوید، یا به عبارت دقیقتر، شما حق انتخاب ندارید.» اجتنابناپذیر است که متوجه شوید هر شغل یا همدم انتخابشده همه همدمها یا شغلهای بالقوه برای شما نیست؛ اما خوشبختی عاملی ست که شما با همان اطلاعات به دست میآورید.
در اینجا بهرهوری نیز به عنوان یک فضیلت نسبتا مشکوک مدرن آشکار میشود. بورکمن میگوید: «کلمه لاتین برای تجارت، negotium ، به معنی «نا-فراغت» است و این دیدگاه را منعکس میکند که این کار انحراف از شغل متعالیتر [آسودگی] است.» اگر ما فراغت خود را صرفا به عرصهای دیگر برای پیشرفت خود تبدیل کنیم، آنگاه، حال را فدای آیندهای خیالی کردهایم. یکی از قهرمانان این کتاب سرگرمیبازان هستند که میتوانند یک بعدازظهر را بدون هیچ دلیلی صرف کنند. دیگری اشخاصی هستند که «مزه داشتن مشکلات را احساس میکنند»، با این علم که حالت بدونمشکل فقط پس از مرگ به دست میآید.
شناسنامه کتاب:
Four Thousand Weeks: Time and How to Use It. by Oliver Burkeman. Bodley Head. 288 pages
منبع: گاردین
نظر شما