در حالی که خوانندگان رمانهای او گمان میکردند داستانهای یک نویسنده زن را میخوانند او در سال ۲۰۰۱ این راز را فاش کرد و به نوشتن با نام مستعار پایان داد. در واقع در ابتدای قرن ۲۱ بود که این نویسنده شناخته شده الجزایری، ارتش را ترک کرد و تصمیم به زندگی در کشور فرانسه گرفت، در حالی که همان زمان هم آثارش با استقبال خوبی مواجه شده بودند و یاسمینا خضرا نامی آشنا برای علاقهمندان به ادبیات بود.
آنطور که در معرفی رمان «نویسنده» آمده داستان کتاب مربوط به نوجوانی الجزایری است که در سال ۱۹۶۴ وارد مدرسه نظام مِشوار در وهران میشود. پدرش که خود افسر ارتش است رؤیاهایی جاهطلبانه برای پسرش در سر دارد.
با اینهمه، این عضو ارتش و سرباز نمونه آینده، در طی دوران خدمتش، استعدادهایی شگرف در خود مییابد؛ اما سربازی شیفته تئاتر و ادبیات، سوءظن فرماندهانش را بر میانگیزد.
در دوران جنگ داخلی الجزایر به او اخطار میدهند که باید نوشتههایش را به سانسور نظامی بسپارد. پذیرش این کار برای «محمد مولسهول» ناممکن است و در عین حال نمیتواند از وسوسه نوشتن بگذرد. پیشنهاد همسرش را میپذیرد و برای خود نامی مستعار انتخاب میکند، برگرفته از دو اسم کوچک همسرش: یاسمینا خضراء.
او با این نام مستعار، رمانهای پلیسی زیادی مینویسد که در عمق تراژدی الجزایر استعمارزده، گواهی است بر وحشتِ دوران. چه کسی هزاران بیگناه را قتلعام کرد؟ چرا نمیخواهیم حقیقت را بشنویم؟ از این پس، نویسنده باید هویت حقیقی خود را آشکار کند. ارتش را ترک میکند و آشکارا به حرفه نویسندگی میپردازد، اما همچنان نام مستعاری که او را به شهرت رساند حفظ میکند.
در بخشی از این کتاب آمده است: «بیرون، زیر نور چراغی لرزان، گروهی جوان بیخواب، بیکارگی خود را با بازی دومینو پر کرده بودند و به قیل و قال ضبطصوتی در پیادهرو گوش میکردند. القروابی میخواند: «دیروز فقط بیست سال داشتم». در سکوت شب، صدای خشدارش دل را مجروح میکرد، بر نمای ساختمانها میتراوید و در شکایت خاص خود رنگ میباخت. چرا باید در ابتدای جوانی، دردهای شبانه و سوگواریات را به روشنای روز بسپاری؛ چرا نوستالژی باید همیشه تهمزهای از خاکستر داشته باشد؟ و من با بیستسالگیام چه خواهم کرد؟ صف را ترک خواهم کرد یا به آن بازخواهم گشت؟ میان این دو، کدام دردش کمتر است؟ در تصمیمگیری مردد بودم. و بعد، چرا باید سؤالهایی پرسید که جوابهایشان ناخوشایند است، که پاکترین نذرها پذیرفته نمیشوند و هیچ یقینی به آنها زندگی نمیبخشد؛ چرا امروز بهدنبال عادت به چیزی باشیم که شاید بیست سال دیگر مورد قبول ما نباشد. آیا جز یکبار و آن هم برای لحظهای، در فراز و فرودهای مسیر زندگیام، کسی با من سخن گفته است؟ هنوز هم نمیدانم چرا به این دنیا آمدهام؟ چرا باید راهی را دنبال میکردم که اصلاً نقطه مشترکی با تمایلات من نداشت؟ من از زخمی، اندوهی، شاید از سوءتفاهم سادهای زاده شدم و در میان زخمی باز، همچون رویش گل نیلوفری بر آبهای کپکزده مرداب، بزرگ شدم. حتی نیازی نداشتم که شب موقع خوابیدن دعا کنم؛ من هر شب میمردم و هر بامداد دوباره زنده میشدم تا برای رهایی از میل شدیدم به خواب تلاشی بیهوده کنم.»
«نویسنده» اثر یاسمینا خضراء با ترجمه مسعود سنجرانی در ۲۶۲ صفحه و به قیمت ۷۵ هزار تومان از سوی انتشارات نگاه منتشر شده است.
نظر شما