مترجم «کتاب یا سیگار» معتقد است: چیزی که کتاب را به یک وحدت رسانده، وجهه روزنامهنگارانه اورول است، چون این کتاب بیشتر درباره کتاب، نقد کتاب و خاطرات او از دوران کتابفروشبودنش است.
اورول سیگاری قهاری که با وجود وخامت ریههایش، مدام در حال سیگارکشیدن بود، در کتاب «کتاب یا سیگار» -که به تازگی با ترجمه سپیده اشرفی و از سوی نشر چشمه منتشر شده است- در هفت مقاله انتقادی از وضعیت نشر، سانسور و ترجیح سیگار نسبت به کتاب میگوید. ترجمه فارسی این اثر در کمتر از یکماه به چاپ چهارم رسید. سپیده اشرفی میگوید: «نثر روایتگونه و نگاه نقادانهای که در این کتاب با آن مواجه هستیم، نشاندهنده نگاه یک روزنامهنگار است و قلم و نگاه روزنامهنگارانه جورج اورول به مسایل به جذابیتهای این کتاب میافزاید.» در ادامه این گفتوگو میخوانیم:
کتاب «کتاب یا سیگار» که شامل هفت مقاله از جورج اورول است، به تازگی با ترجمهای از شما و از سوی نشر چشمه منتشر شده است. کمی درباره این کتاب و نوع نگارش مقالهها بگویید.
حالوهوای این کتاب بیشتر به صورت مقالهای و جستار است. فکر میکنم چیزی که کتاب را به یک وحدت رسانده، وجهه روزنامهنگارانه اورول است چون این کتاب بیشتر درباره کتاب، نقد کتاب و خاطرات او از دوران کتابفروشبودنش است. نقدهایی هم در کتاب وجود دارد که با توجه به آن میشود احساس کرد که هنوز هم این مساله صحت دارد که کتاب کمتر هوادار دارد تا چیزهای دیگری مثل سیگار که مضر هستند. به نظرم این وحدت رویهای که پشت کتاب است، بیشتر به قلم روزنامهنگارانه اورول مربوط میشود.
جورج اورول را اغلب با رمانهایش همچون «قلعه حیوانات» و «۱۹۸۴» میشناسیم و شاید مخاطب فارسی کمتر با این بُعد از این نویسنده بزرگ انگلیسی آشنا باشد. از جذابیتهای این اثر بگویید.
یکی از بزرگترین جذابیتهایی که این کتاب برای من داشت، مدلی است که جورج اورول به زندگی نگاه میکند، خصوصا در این کتاب؛ یعنی همیشه یک نگاه سومی وجود داشته باشد و از زاویه دیگری به ماجرا نگاه کرد. اورول با وجود عشقی که به کتابها دارد و تجربه کتابفروشبودن، این مسائل را طوری به تصویر میکشد که مخاطب از زاویه تازهتری به تصویر نگاه میکند و با او همراه میشود. او در این کتاب از تجربههایی که در محیط کتابفروشی با آنها سروکار داشته، برای مثال افرادی که کتاب میدزدیدند یا آنها که کتاب سفارش میدادند اما تحویل نمیگرفتند یا افرادی که سن بالایی داشتند و عاشق کتاب بودند، میگوید. این نگاه اورول را بسیار دوست داشتم و به نظرم این مورد به جذابیتهای کتاب میافزاید. علاوه بر آن قلم و نگاهی که نشان میدهد نویسنده کتاب، روزنامهنگار است برای من بسیار جذاب بود.
چطور تصمیم به ترجمه «کتاب یا سیگار» گرفتید؟
با پیشنهاد نشر چشمه و از سوی دوستان خوبم، این کتاب برای ترجمه به من معرفی شد، درواقع به من اعتماد کردند. پیش از آن دو کتاب ترجمهای در نشر آرادمان داشتم ولی در حقیقت رفتن به سمت نثر جورج اورول چالش بزرگی بود.
جورج اورول در «کتاب یا سیگار» تا چه میزان به شرایط نشر در انگلستان اشاره میکند. این اثر تا چه میزان تداعیکننده شرایط فعلی نشر و مطالعه در کشور ماست؟
اورول در این کتاب خیلی کلی درباره بحث سانسور صحبت میکند. جملهای در این کتاب وجود دارد که نشان میدهد هر چیزی که مینویسم، چقدر میتواند سیاسی برداشت شود، آنجا که میگوید: «ادبیات، سوای ادبیات سطح پایین، تلاش نویسنده برای ثبت تجربههایش برای اثرگذاردن در نگاه معاصرانش است و تا جاییکه به آزادی بیان مربوط میشود، بین روزنامهنگار و غیره سیاسیترین نویسنده خلاق تفاوت بزرگی نیست.»
به نظرم همین جمله اصل کلام است که میگوید میتوان هزار برداشت از ادبیات داشت. این مساله در همه دورهها وجود دارد، از نظامهای بسته که سعی به اعمال سانسور بر آثار را دارند -که البته سانسور در نظامهای سرکوبگر بسیار واضحتر و عیانتر است-، تا بازترین دورهها. بنابراین اینطور نیست که بگوییم سانسور تنها در نظامهای بسته رخ میدهد.
من در جایگاهی نیستم که این مساله را نقد کنم؛ اما فکر میکنم چیزی که بیش از بحث سانسور به بازار کتاب ما لطمه میزند، قیمت کاغذ و مشکلات حاشیهای آن است که باعث میشود ناشران دچار خودسانسوری شوند و ناخواسته میزان فعالیتهایشان کاهش یابد.
جورج اورول در کنار نویسندگی، روزنامهنگار مشهوری هم بود. این مقالهها تا چه حد در بردارنده رویکردهای روزنامهنگارانه اوست؟
به نظر من نثر روایتگونه و نگاه نقادانهای که در این کتاب با آن مواجه هستیم، بهخصوص در مقالهای که درباره تجربهاش در چندهفتهای که در بیمارستان بستری بود، توضیح میدهد و نقدهایی که درباره طبقه فقیر دارد، نگاه یک روزنامهنگار است. نگاهی که روزنامهنگاری مثل جورج اورول و نویسندگان بزرگ دیگر، هرچقدر هم که سعی کنند از آن فاصله بگیرند، برای همیشه حفظ میشود.
آیا این مقالهها در زمان خود در نشریه یا روزنامهای منتشر شده است؟
بله. بیشتر این مقالهها در آن زمان در نشریهها منتشر شده بود که البته منابع مقالهها در کتاب مشخص است. «کتاب یا سیگار» شامل مجموعه مقالات و جستارهایی است که بسیاری از آنها در نشریهها و کتابهای مختلف منتشر شده بود؛ اما حالا این مقالهها تحت یک عنوان واحد کنار هم قرار گرفته است.
آثار جورج اورول در تقسیمبندی آثار ادبی جزو رده طنز سیاه قرار میگیرد. آیا این رویکرد در یادداشتهایی که در این کتاب ترجمه شده نیز وجود دارد؟
بله. در بخشهای زیادی از کتاب، طنز سیاه دیده میشود و این مهارتی است که اورول داشته که انگار هیچوقت کهنه نمیشود. هنوز هم در ترجمه آثار اورول میبینیم که درباره جدیترین مسایل هم با هوشمندی، ظرافت و طنزی صحبت میکند که مخاطب راحتتر میتواند با آن ارتباط برقرار کند.
ترجمه این کتاب چه چالشها و تجربههایی را برای شما به همراه داشته است؟
اصلیترین چالش ترجمه این کتاب این بود که اورول مربوط به دوره دیگری از ادبیات بود که برای ما بسیار محترم و عزیز است و همه اینها باعث میشد که در برگردان و حفظ لحن اثر، بسیار محتاط باشم. البته برای من چالشبرانگیز بود و قطعا برای مترجمان بزرگ، این کار، خیلی کار سختی نیست اما برای من چالش بسیار جذابی بود که سعی کردم با کمک دوستان این کار را به نتیجه برسانم.
رسیدن به لحن واحد برای ترجمه چالش بزرگی بود که با کمک آقای علیرضا کیوانینژاد که مترجم بزرگی هستند، و البته از طرف وی به نشر چشمه معرفی شدم، بازخوانیهای متعددی داشتیم تا بتوانیم به لحن برسیم. که این کار سختی بود چون یک مسالهای که این روزها در بحث ترجمه داریم، این است که مترجمها صرفا در ترجمه برگردان میکنند و لحن کار حفظ نمیشود. برای مثال در ترجمههای سروش حبیبی میبینیم که چطور لحن کار حفظ میشود، مثلا در بخشهای بسیاری از کتاب «ابله» با ترجمه وی، از کلماتی استفاده شده که مخاطب احساس میکند که درباره ادبیات خاصی از یک دوره مشخص صحبت میشود. کلمه، کلمه ثقیلی نیست، برای مثال در جایی از این اثر میخوانیم: «باد راستا عوض کرد». به نظر من اینها هنری است که باعث میشود کتاب 100 صفحهای در زبان لاتین به کتاب 300 صفحهای در زبان فارسی تبدیل نشود، یعنی اضافه گویی نداشته باشد.
درحال حاضر کتابی در دست ترجمه یا آماده انتشار دارید؟
در روزهای آینده رمانی ترجمهای از من توسط نشر آرادمان منتشر میشود. در حال حاضر نیز ترجمه کتابی را دارم که سهگانهای را کامل میکند. تا قبل از این دو کتاب درباره زنان سیاستمدار ترجمه کردم که این کتاب سومین شماره از این مجموعه است. چیزی که در این سه کتاب میبینیم زنانی هستند که موفق بودند و در عین حال یا با یکسری تبعیضها روبهرو بودند یا به هر دلیلی، خاص جلوه کردند. مثل استیسی ایبرامز که سیاستمدار آمریکایی است؛ سیاهپوست بدهکاری که سعی کرد به فرمانداری ایالت جورجیا برسد. او آنچنان دیده نشد اما در انتخابات اخیر آمریکا توانست رایهای ایالت جورجیا را به صورت کامل به نفع بایدن تغییر دهد. و دوم زندگی جاسیندا آردرن، نخست وزیر نیوزلند بود که 6 ماه اول اپیدمی کرونا ترجمه شد. کتاب سوم هم درباره یک زن سیاستمدار است که توضیح بیشتری درباره آن نمیدهم اما این کتاب سهگانهای را کامل میکند که به زنان در سیاست در کنار تبعیض و یکسری مشکلاتی که با آنها روبهرو میشوند، میپردازد. این سهگانه نگاه تازهای به مخاطب میدهد به این معنی که حتی در کشورهایی که بسیار مدرن هستند کماکان تبعیض وجود دارد.
نظر شما