گفتوگو با همایون عبدالرحیمی درباره کتاب «آرامستان ظهیرالدوله»
مستندنگاری بخشی از تاریخ معاصر ایران در آرامستانهاست/ پیشینه قجری ستارگان دربند ظهیرالدوله
همایون عبدالرحیمی میگوید: نزدیک به 15 سال است که در حوزه تهران فعالیت میکنم و حوزهای که بیشتر به آن علاقه دارم، مستندنگاری شهر تهران برای آینده است، زیرا این موارد چیزهایی هستند که در معرض خطر قرار دارند و همه موضوعاتی هستند که شاید در آینده دیگر وجود نداشته باشند. فردای تاریخ معلوم نیست بر سر این قبرستان چه بلایی بیاید، شاید مانند دیگر آرامستانها سنگها را بردارند و زمین را صاف کنند و درنتیجه این بخشی از تاریخ معاصر ماست که با این بناها از بین میرود.
کتاب «آرامستان ظهیرالدوله، ستارگان دربند» تالیف همایون عبدالرحیمی بهتازگی از انتشارات بدرقه جاویدان به چاپ رسیده است. وی درباره این مکان تاریخی و مشاهیری که در این آرامگاه دفن شدهاند تحقیق کرده است و پیش از این کتاب «طهران در قاب کاشی» و «کوچه پسکوچه های طهران» را نوشته است. درباره بخشهای مختلف این کتاب و مشاهیری که در این آرامستان به خاک سپرده شدهاند، گفتوگویی انجام دادهایم که در ادامه میخوانید:
در گام نخست از پیشینه تاریخی ظهیرالدوله بگویید؟ چه شد که این نام برای این آرامستان انتخاب شد؟
پس از خاکسپاری علیخان ظهیرالدوله از تاریخ 1303 خورشیدی به نام این سیاستمدار دوره قاجار نامگذاری شد و ستارگان و مشاهیر زیادی در زمینه هنر، ادبیات، ورزش، سیاست و علم در این مکان در آغوش خاک آرمیدهاند. در محله دربند تهران قبرستانی به نام قبرستان ظهیرالدوله وجود دارد که بسیاری از مردم این آرامستان را با نام فروغ فرخزاد میشناسند و به نوعی او را نگین ظهیرالدوله میدانند اما در آنجا بیشاز 600 سنگ قبر وجود دارد که هرکدام از آن آدمهای مدفون در آن، افراد شاخصی هستند که به واسطه یکسری مسایل در آن مکان به خاک سپرده شدهاند.
میرزا علی خان دولوی قاجار، ملقب به ظهیرالدوله، فرزند محمد ناصرخان، وزیر دربار ناصرالدین شاه در سال 1281 در جمال آباد شیراز زاده شد. وی در 16 سالگی دختر ناصرالدین شاه را به عقد خود درآورد و در سال 1304 پس از پدر خود که وزیر دربار ناصرالدین شاه بود، بهسمت وزیر تشریفات خاصه منصوب شد. وی پایهگذار نمایش و ارکستر ملی ایران بود. اولین کنسرت در باغ خانقاه به همت علیخان ظهیرالدوله، عارف قزوینی و درویش خان صورت گرفت.
روند شکلگیری آرامستان ظهیرالدوله به چه صورت بوده است؟
روند شکلگیری این قبرستان به این صورت بوده که علی خان ظهیرالدوله وصیت میکند که بعد از فوت در این مکان دفن شود. بعد از او هم طرفداران و مریدان او وصیت میکنند که کنار او در این مکان به خاک سپرده شوند. همچنین نفر دومی که در این مکان دفن میشود، ایرج میرزا در سال 1304 خورشیدی است که به همین ترتیب بعد از او بسیاری از شاعران و نویسندگان وصیت میکنند که در کنار استاد خودشان دفن شوند. بعد از آنها غلامحسین درویشخان یکی از بزرگترین موسیقیدانان و نوازندگان آن دوران و اولین کسی که بر اثر تصادف درشکه با اتومبیل فوت میکند، وصیت میکند در این مکان خاک شود و به تبع آن بسیاری از موسیقیدانان در کنار استاد خودشان به خاک سپرده میشوند و به تدریج و به همین منوال این آرامستان شکل میگیرد.
ظهیرالدوله در روزگار قاجاریه میزیسته، لطفا چند اقدام موثر از آن دوران را نام ببرید؟
از مهمترین اقداماتی که ظهیرالدوله انجام داد میتوان به برگزاری نخستین کنسرت موسیقی برای مردم در دوران مشروطه است و بعد از آن اولین تئاتر در زمان مشروطیت به همت انجمن اخوت برگزار شد و همچنین برگزاری اولین نمایش پانتومیم در ایران توسط وی بوده است. قبرستان یک خصوصیت منحصربفرد دارد که کاملا خصوصی است و کمتر موردی در آن مشاهده میشود که شخصیتی از بیرون آمده و در این مکان خاک شود، بلکه حتما باید رابطهای با اعضای مدفون و کسانی که این قبرستان را اداره میکردند، داشته باشد.
آرامستان ظهیرالدوله مانند یک کتاب تاریخ است، که هر قبری یک صفحه از این کتاب را تشکیل داده است و به هر سنگ قبری که میرسید گویا یک صفحه یا بخشی از تاریخ معاصر را در مقابل خود میبینید، درباره بخشهای مختلف کتاب بگویید.
در آرامستان ظهیرالدوله افراد تاثیرگذاری به خاک سپرده شدند که اثرات فعالیت آنها هنوز در جامعه در جریان است. هنوز هم در بهارستان و در مغازههایی که ساز میفروشند عکس حسین تهرانی به عنوان ابداعکننده روشهای تنبک وجود دارد یا ابوالحسن صبا به عنوان کسی که آثار موسیقی را به روشی ابداع و ثبت کرد و سالها در گیلان مشغول جمعآوری موسیقی محلی بود. کسی که تمام نوازندگان آن زمان آرزو داشتند که تنها دقایقی کنار او بنشینند و ساز زدن او را تماشا کنند اما شاید کمتر کسی بداند این افراد که بودند و اکنون قبر آنها کجاست و چه کارهایی انجام دادهاند.
انگیزهتان از پرداختن به این کتاب پژوهشی درباره تهران چه بوده است؟
نزدیک به 15 سال است که در حوزه تهران فعالیت میکنم و حوزهای که بیشتر به آن علاقه دارم، مستندنگاری شهر تهران برای آینده است، زیرا این موارد چیزهایی هستند که در معرض خطر قرار دارند و همه موضوعاتی هستند که شاید در آینده دیگر وجود نداشته باشند. فردای تاریخ معلوم نیست بر سر این قبرستان چه بلایی بیاید، شاید مانند دیگر آرامستانها سنگها را بردارند و زمین را صاف کنند و درنتیجه این بخشی از تاریخ معاصر ماست که با این بناها از بین میرود، اما این موارد با مستندنگاری برای آیندگان، دانشجویان و محققان ثبت میشود. شاید اگر قرار باشد درباره 660 سنگ قبر بنویسم، چندین جلد کتاب بشود؛ اما من سعی کردم کوتاه و در حد چند صفحه درباره افراد در این مکان بنویسم و باقی مسیر برعهده دانشجویان و علاقهمندان است که جستجو کنند و این شخصیتها را بشناسند.
برای تالیف این کتاب با چه مشکلاتی روبهرو بودید؟ آیا با کمبود منابع مواجه بودید و یا دسترسی به آنها سخت بود؟
دسترسی سخت به منابع در پروژههای تحقیقاتی انتقاد پژوهشگران است. مشکل بزرگی که در زمینه مستندنگاری داریم، این است که منابع ما کم است یا در دسترس نیست. برای این پروژه هم من بیشتر اوقات یا در کتابخانه بودم یا مراکز اسناد قدیمی مانند مرکز اسناد مجلس، کتابخانه ملی، آرشیو ملی، موسسه مطالعات تاریخ معاصر، شهرداری منطقه 12 و… به همین دلیل زمان و انرژی زیادی صرف جمعآوری این مطالب و اطلاعات شد.
درباره بخشهای مختلف کتاب «آرامستان ظهیرالدوله، ستارگان دربند» بگویید: بیش از 660 سنگ قبر در این آرامستان وجود دارد که من چیزی حدود 400 نفر از این افراد را شناسایی کردم و کتاب در 549 صفحه بسته شده است. این کتاب ابتدا با پیشگفتار و مقدمهای درباره موقعیت جغرافیایی شمیران، قبرستانهای تهران، قبرستان ظهیرالدوله، زندگی او، پدر و فرزندان او، آثار و تالیفات او، زندگی سیاسی و مناصب حکومتی او و ارادت به صفی علی شاه و انجمن اخوت و اقدامات آن شروع میشود و سپس اسامی سنگ قبرها را نوشتهام و شرحی از زندگی، عکس افراد و اسنادی از آنها جمعآوری و ارائه کردهام.
طبقهبندی این 660 سنگ قبر به چه صورت بوده است؟
به طور مثال خاندانها و فامیلهایی که پشت سر هم در ظهیرالدوله خاک شدهاند مانند خاندان افخمی، افخمابراهیم، اردلان، افخمی مهاجر، برومند، بهرامی، حکیمی، دولتشاهی، ریاحی، سمیعی که تمام خاندان در اینمکان به خاکسپرده شدهاند. همچنین بخش اعظمی از قبرستان ظهیرالدوله شعرا هستند ازجمله آنها فروغ فرخزاد، ایرج میرزا، محمدتقی بهار، محمدحسن رهی معیری، حسین مسرور، مهدی رییسی، هادی مولوی، شمسالضحی نشاط اصفهانی، بدیعالزمان نوربخش قاینی و… .
در بخش نویسندگان، افرادی مانند عزیزالله حاتمی که مترجم، نویسنده و بنیانگذار داستانهای شب رادیو بوده است، غلامرضا رشید یاسمی که نویسنده، مترجم، مورخ و شاعر بوده است، محمود اقبال که روزنامه و مجله «خاور» و روزنامه آسمان را داشته است، فضلالله مهتدی صبحی، رضا کاویانی، محمدباقر هشیار شیرازی، اسماعیل نورزاد، محمد مسعود روزنامهنگار و نویسنده ای که در میدان بهارستان ترور شد، موسی دیانی و… نیز در اینجا حضور دارند که در دوره خود نویسندگان بزرگی بودند و آثار بسیار شاخصی داشتند.
ظهیرالدوله پایهگذار نمایش و ارکستر ملی ایران بود. درباره موسیقیدانهایی که در آرامستان ظهیرالدوله خاک شدهاند، بگویید.
در حوزه موسیقی درویشخان یکی از مهمترین آنهاست و کسانی مانند ابوالحسن صبا، قمرالملوک وزیری، برادران محجوبی، حسین یاحقی نوازنده کمانچه، گیتی خسروی اولین نوازنده پیانوی زن در ایران، حبیبالله سمیعی، ابراهیم منصوری رییس موسیقی رادیو تهران، حسین هنگآفرین، داریوش رفیعی، حسین طاهرزاده و... نیز در این قبرستان به خاک سپرده شدهاند.
تعداد سیاستمدارانی که در آرامگاه به خاک سپرده شده زیاد است، چگونه به این افراد در کتاب پرداختهاید؟
در حوزه سیاستمداران که تعداد زیادی دارند نام آنها را لیست کرده و شرحی از زندگی آنها آوردهام. قسمت بعد مربوط به نظامیان است که از سرتیپ احمد درخشان معاون شهربانی کل کشور گرفته تا اولین چترباز شهید در فرانسه که به نوعی پایهگذار رشته چتربازی در ایران بوره است، حضور دارند. گروه بعد نمایندگان مجلساند مانند ارسلان خلعتبری، سلطان ابراهیم افخمی، حسن تقیزاده، حسن توانا، ربیع جهانشاهی، نصرالله کردستانی و… گروه شهرداران هم که شامل دو تن از شهرداران تهران، شهردار قزوین، تبریز و مشهد است.
در این کتاب از ورزشکاران و پزشکان نیز غفلت نکردهاید، چه افراد سرشناسی در اینجا آرامیدهاند؟
قسمت از کتاب مربوط به ورزشکاران است که وقتی در میان اسامی جستوجو میکردم، به موارد جالبی برخورد کردم که شاید امروزه بسیاری از جوانان ما آنها را نشناسند، مانند شخصی به نام منوچهر مهران که ورزشکار و مدیر باشگاه «نیرو و راستی» بوده است. کسی که در آن دوران مجله ورزشی داشته و عکاسی میکرده و شاید جزو اولین عکاسان ورزشی در ایران بوده است که کار طراحی و گرافیک هم انجام میداده، تیم ورزشی به خارج از کشور میبرده و اولین مسابقات زیبایی اندام را در ایران به وجود آورده است. ورزشکار شاخصی که روز فوت او تهران به طور کل تعطیل میشود و افراد سرشناسی در مراسم تشییع او حضور داشتهاند و همچنین مردم از بهارستان تا دربند برای تشییع جنازه جمع شده بودند. کسی مانند توفیق جهانبخت که کشتیگیر بوده و مدال جهانی داشته و پرچمدار ایران در مسابقان جهانی بوده است و ورزشکارانی مانند غفور آلبا رییس فدراسیون تنیس روی میز، سرهنگ علی اکبر مولوی رییس فدراسیون کشتی و… .
در قسمت پزشکان به برادران لقمان ادهم که بیمارستان لقمان هم به نام آنها است، پرداخته شده است و همچنین دکتر یوسف میر، دکتر مالک و... قسمت بعد هم درباره نامدارانی است که به دلایلی در این مکان خاک هستند به طور مثال یا عارفاند و هنرمند یا سیاستمدار و نظامی و یا کسی که کتابخانه پارکشهر را راهاندازی کرده است.
بسیاری از عناصر و پدیدههایی که در یک فرهنگ وجود دارند، قابلیت تبدیل شدن به جاذبه گردشگری را دارا هستند. جهانبینی، نگرش، سلایق و علاقهمندیهای درحال تغییر انسانها، گردشگری را به کشف فضاهای جدید هدایت میکند. نظر شما در این باره چیست؟
در گردشگری معاصر، مرگ به عنوان یک دارایی فرهنگی در نظر گرفته میشود. از این رو آرامستانهای تاریخی، به عنوان بخشی از هویت تاریخی و ملی هرجامعه، یکی از عناصری است که میتواند در فهرست جاذبههای گردشگری در یک مقصد مورد توجه قرارگیرد. در متون و نظریات مرتبط با صنعت توریسم، گردشگری آرامستان به خاطر داشتن ابعاد گوناگون تاریخی، فرهنگی، اجتماعی و...، انواع گوناگونی از گردشگری را در بر میگیرد. برخی از نظریهپردازان آن را از مصادیق گردشگری سیاه میدانند. در برخی از متون از آن به گردشگری حزن و اندوه نام برده شدهاست. گروهی آن را معادل گردشگری شجرهنامه یا ارث میدانند و برخی نیز آن را گونهای از گردشگری فرهنگی یا میراث فرهنگی محسوب میکنند. همه این دستهبندیها نشان دهنده ابعاد گوناگون و ظرفیتهای نهفته گردشگری آرامستان است.
شاید به نظر بیاید که تمرکز گردشگری آرامستان بر روی مرگ است اما بالعکس تمرکز آن بر روی زندگی است؛ چگونه زندگی کردن مردگان دلیل زنده نگه داشتن یاد آنها میشود. برای هر فردی که در آرامستان قدم میگذارد، توجه به نشانهها و نمادهای این فضا مانند: مکانی برای یافتن ریشهها، آشنایی با مشاهیر مدفون در آن، قدمت و فضای تاریخی، توجه به مرگ و زندگی (جهان بینی)، فضای آرامستان و سبکهای متنوع معماری آرامگاهها، تزیینات به کار رفته برای آراستن مقابر (هنر فرسک و مجسمهسازی)، متن یا سرودهای که بر روی آن نقش بسته (ادبیات)، بستر مطالعات تاریخی، فرهنگی، اجتماعی و هنری، میتواند انگیزه و عاملی برای حضور در این فضا باشد.
پیر بوردیو
با بررسی نقشههای گردشگری شهرهای مختلف جهان، در کنار جاذبههایی چون گالریها، کاخها و موزهها به قبرستان نیز برخورد میکنیم. آیا آرامستانها اساسیترین و متنوعترین بخش میراث فرهنگی است؟
در گذشته آرامستانها را بیشتر در بیرون از حصارشهر و نزدیک دروازهها و در کنار راهها میساختند ولی با گسترش شهرها، این آرامستانهای قدیمی از یک محیط پیرامونی به یکی از فضاهای درون شهری تبدیل شده است و به دلیل تدفین محدود یا توقف تدفین در آن، به طور کلی متروکه و به حال خود رها شده است. در زمان حاضر برای چنین فضاهایی میتوان قابلیتهای فراوانی را از جنبههای فرهنگی و اجتماعی در نظر گرفت. کنوانسیون منظر اروپا، مناظر فرهنگی- تاریخی مانند آرامستانها را اساسیترین و متنوعترین بخش میراث فرهنگی دانسته و بیان میکند که به منظور حفاظت از مناظر فرهنگی و تاریخی، توجه به بستر و ارتباطات محیطی، طبیعی و انسانی این مناظر امری ضروری است.
برای مثال در نقشه گردشگری شهر پاریس در کنار مکانهایی چون برج ایفل، موزه لوور، کلیسای نوتردام و دهها موزه و محلهای دیدنی، قبرستان پرلاشز مشخص شده است؛ مکانی که سالانه بیش از سه و نیم میلیون نفر توریست از آن بازدید میکنند. مسلما چیزی باعث میشود که گردشگران این محل را برای دیدن انتخاب کنند، سنگ قبرها، مجسمهها و مقابر متنوعی است که در این قبرستان وجود دارد اما مهمتر از آنها، افرادی هستند که در آنجا آرمیدهاند؛ از کشورهای مختلف با ملیتها و دینهای مختلف. افرادی که در تاریخ تأثیرگذار بودهاند و یا آثاری را خلق کردهاند که تا امروز مانده است و هرگز از بین نخواهد رفت و ملاقات با درگذشتگان، حس و انگیزه مشترک بین انسانهایی است که به این قبرستان میآیند.
اکثر متون مرتبط با صنعت توریسم، آغاز گردشگری آرامستان را در اوایل قرن نوزدهم میلادی و از آرامستان پرلاشز فرانسه میدانند. در این باره نیز اطلاعاتی ارایه دهید.
آرامستان پرلاشز در صنعت توریسم جایگاهی مهم دارد و بسیاری از جهانگردان را از دورترین نقاط دنیا به منظور بازدید از آرامگاه مشاهیر و بزرگان به پرلاشز میکشاند. از کشور ما نیز چندین شخصیت ادبی و فرهنگی چون صادق هدایت (نویسنده)، غلامحسین ساعدی (نویسنده)، بانو منیر وکیلی (خواننده اپرا)، عیسی بهادری (نقاش و طراح) و رضا دانشور (نمایشنامهنویس) در این گورستان خفتهاند و همین امر موجب شده تا بسیاری از ایرانیهایی که عازم فرانسه میشوند، از این گورستان دیدن کنند.
آرامستان پرلاشز نیز مانند ظهیرالدوله نامش را از شخصیت مهمی گرفته است؟ این دو آرامگاه تاریخی را چگونه میتوان با هم مقایسه کرد؟
پرلاشز نامش را از «پدر فرانسیس دلاشز» (Père François de la Chaise) کشیش معروف دوران لویی چهاردهم گرفته است. لاشز در ساختمان بازسازی شده انجمن عیسی واقع در مکان فعلی قبرستان زندگی میکرد و یکی از کاتولیکهای فرقه انجمن عیسی بود که اعضای آن خود را سربازان دین و سپاه عیسی مسیح میدانستند. پدر فرانسیس لاشز کشیشی بود که شنونده اعترافات پادشاه بزرگ فرانسه لویی چهاردهم بود و از این جهت پدر لاشز نامی شناخته شده برای مردمان آن دوران شد. از آنجا که به پدر در زبان فرانسوی «پِر» گفته میشود، پرلاشز همان پدرلاشز معروف است.
زمینهای پرلاشز در سال 1804 در دوران امپراطوری ناپلئون توسط شهرداری خریداری شد و سپس در همین مکان، قبرستان تأسیس گردید. ناپلئون این حق را برای تمامی افراد به رسمیت شناخته بود که هر کس فارغ از اعتقادش حق دارد تا به شکلی مناسب و در جایی مناسب دفن شود. جایی که پرلاشز قرار داشت، در آن دوران خارج از شهر پاریس بود و افراد بسیار اندکی تمایل داشتند در چنین جایی دفن شوند. به ویژه آنکه این مکان توسط کلیسا تقدیس نشده بود و مسیحیان معتقد، تمایل نداشتند قبرشان در چنین جایی باشد. برای همین در سال تأسیس، تنها 13 قبر در آن وجود داشت.
در سال 1817 بقایای اجساد عشاق معروف «هلوئیز» و «آبلارد» به این قبرستان منتقل شد و این کار، موجب رونق پرلاشز شد و کار تا جایی پیش رفت که تعداد قبرها در پرلاشز تا سال 1830 به 33000 قبر رسید. تدفین در پرلاشز با استقبال بسیاری مواجه شد، تا جایی که این قبرستان تا سال 1850 پنج نوبت توسعه یافت و گستردهتر شد. در حال حاضر بیش از یک میلیون بدن مدفون در این قبرستان وجود دارد که با در نظر گرفتن بقایای خاکستر اجساد سوزانده شده، تعداد مقابر موجود بسیار بیش از این رقم است.
معروفیت امروز پرلاشز و تبدیل شدنش به یک جاذبه گردشگری به چه دلیلی است؟
مشاهیر مدفون: چهرههای سرشناس فرانسوی و بینالمللی مدفون در پرلاشز
مقبرههای مشهور: سنگ قبرها و یناهای آرامگاهی جذاب که فارغ از معروفیت افراد دفن شده، خود یک اثر هنری و دیدنی است.
قبرهای متعددی نیز وجود دارد که دو ویژگی بالا را همزمان داراست؛ یعنی قبرهای مشهوری که افراد سرشناسی در آنها دفن شدهاند.
پرلاشز، مانند شهر وسیع و پرجمعیتی است که خیابانها و کوچه و پسکوچههای بسیاری دارد و مقبرهها، عمارتهای زیبای این شهر است که ساکنینشان در آنها به خواب ابدی فرو رفتهاند. از عمر این شهر حدود دویست سال میگذرد و سنگ بنای این شهر با اولین سنگ قبر که از آن دخترکی خردسال بود، گذاشته شده و پس از آن عمارتهای پرلاشز یکی پس از دیگری در کنار هم ساخته شدهاند. بسیاری از متموّلین و چهرههای سرشناس، پیش از مرگ خود، زمینی در این شهر خریداری میکنند تا خانة ابدی خود را در آن بنا نهند. بسیاری از این افراد حتی برای طراحی سنگ قبر خود از معمار یا مجسمهساز مشهوری کمک میگیرند.
در پرلاشز هر قبر دارای هویت منحصر به خود است و طرح و شکلی مختص به خود دارد. این تنوع، از پرلاشز موزهای در فضای باز ساخته که خلاقیت و هنر در همه جای آن مشهود است. هرکس به فراخور شخصیتش مقبرهای خاص و گاه بنای یادبودی بر مزارش دارد. یکی برسنگ قبر خود آرمیده، دیگری دستها را از هم گشوده و انگار لب به سخن باز کرده است، بر مزار یکی، فرزندانش میگریند و بر دیگری حوریان بهشتی و ملائک حضور دارند. بر یکی خواهران روحانی و قدیسان دعا میخوانند و بر سنگ مزار افسر جانباختهای، دخترکی چشم انتظار، نامهای مینویسد.
پرلاشز نمادی از گوناگونی و تنوع فکری و اعتقادی است. مسیحی کاتولیک و ارتودوکس و پروتستان، یهودی و مسلمان و بودایی و لائیک و ضددین و... همه و همه در نهایت صلح و آرامش کنار هم خفتهاند و گردشگران بسیاری گروه گروه از هر سن و نژاد و ملیتی؛ به این قبرستان قدم میگذارند و به دیدار مشاهیر خفته در این خاک میآیند.
نظر شما