فرهاد کشوری، نویسنده و منتقد درباره او میگوید: «فقیری علاوه برنوشتن، آثار داستاننویسان جوان را میخوانَد و نقد و نظر بر آنها مینویسد و سعی در تداوم و اعتلای کارشان دارد. او آثار نویسندگانی را که سالهاست مینویسند، هم میخواند و بر آنها نقد مینویسد. حسن کارش این است که در انجام این کار دوست و آشنا و همشهری، امتیازی بر دیگری ندارد... »
30 آذر سالروز تولد امین فقیری است، نویسندهای مهربان و بدون حاشیه که بیش از نیم قرن از سابقه فعالیتهای ادبیاش میگذرد. ابتدا از سابقه آشناییتان با وی و آثارش بگویید.
مجموعه داستان «دهکدهی پرملال» باعث آشنایی من با امین فقیری شد. سال 1349 سپاهدانش بودم و در روستا آن را خواندم. فقیری با روایت داستانهایش از روستا من را تکان داد. خواندن هر داستان از این مجموعه بغض به گلویم میآورد و حسرت در دلم میگذاشت. فقیری بدون حشو و زواید با زبانی روان، اما تأثیرگذار یقه خواننده را میگرفت و جهانی را به او نشان میداد که برای بسیاری از خوانندگان شهرنشین و روستاندیده و چهبسا روستایی یگانه و دردناک بود. روایت تراژیک زندگی آدمهایی که انگار رنج و ناتمامی، جامهای است دوخته بر تنشان که تا پایان عمر چون گوشت و پوست با آنها میماند.
آشنایی با آثارش با خواندن مجموعه داستانها و رمانهای دیگر او ادامه داشت تا سالها بعد که به دوستی بین ما منجر شد. این را هم بگویم که من تا حالا فقیری را ندیدهام، اما این ذرهای از مهر من به او کم نمیکند.
به نظر شما بارزههای اصلی آثار وی چیست؟
حرمت به انسان، به ویژه کسانی که ناعادلانه با اجحاف و زور و ستم و بیپناهی و بیکسی رودررو میشوند. آنها در این جدال نابرابر گاهی به فلاکت میافتند، طرد و مجازات میشوند و میمیرند. او درِ جهان تازهای را به روی ما گشود. درک حضور دیگری عامل مهمی است که در ساخت و پرداخت نویسنده انساندوست اثر مهمی دارد. فقیری نویسندهای انساندوست است. او مثل هر نویسندهای که جهان خاص خود را روایت میکند، گوشهای از زندگی روستایی و شهریِ ما را با نوشتن آثارش برابر ما میگذارد. فقیری شخصیتهای بسیاری چون آبی، آقای صابری، امامی، هژیر و سپیده، قرهمحمد و شاهصنم، کنیز، زن در داستان مادر و شخصیتهای بسیار دیگری را به ادبیات داستانی ما افزوده است.
نسبت داستاننویسی و سبک نویسندگی فقیری با جریان داستاننویسی روز و نیاز و سلیقه مخاطبان امروزی چیست؟
تفاوت داستاننویسی با مد این است که کهنه نمیشود. ادبیات داستانی زمانبردار نیست. فقیری یا هر نویسندهای جهان داستانی خودش را مینویسد که خاص اوست و نه کس دیگری. جهان هر نویسندهای بدیع است، چون برای دیگران تازگی دارد. رئالیسم سبکی است که کهنه نمیشود، چون با واقعیت داستانی سروکار دارد. مخاطبان امروزی با خواندن آثار فقیری با دیدگاه انسانی و پُر مهر او در روایت زندگی بخشی از مردمان سرزمین خود آشنا میشوند. فکر میکنم برای ادبیات داستانی به جای سلیقه بهتر است نگرش را به کار ببریم، چون سلیقه گذراست و نگرش ضمن تغییر و اصلاح، مداومت و تعمق را هم در خود دارد.
فقیری سالهاست که در روزنامه «عصر شیراز» فعالیت دارد؛ در صفحات ادبی که نقد و یادداشت بر آثار تا معرفی چهرههای ادبی جوانتر را شامل میشود. او در گفتوگویی که پیشتر با ایبنا داشت، در اینباره گفت که «به خودم میگویم که اگر 5 نسخه از یک کتاب بیشتر فروش برود، باز من یک کاری کردهام.» از تلاشها و تاثیرگذاری وی در این حوزه بگویید.
فقیری پس از سالها معلمی بازنشسته شد؛ اما حکم بازنشستگی او تنها بر کاغذ بود. کار معلمیاش را در عرصه داستاننویسی ادامه داد. علاوه برنوشتن، آثار داستاننویسان جوان را میخوانَد و نقد و نظر بر آنها مینویسد و سعی در تداوم و اعتلای کارشان دارد. او آثار نویسندگانی که سالهاست مینویسند را هم میخواند و بر آنها نقد مینویسد. حسن کارش این است که در انجام این کار دوست و آشنا و همشهری، امتیازی بر دیگری ندارد. او مثل هر نویسنده میهندوستی میخواهد از دورترین نقاط این سرزمین، کسانی که بلندگویی ندارند، قلم به دست بگیرند و بنویسند. فقیری میخواهد بیهیچگونه رانتی، صدای کسانی که خوب مینویسند و مستقلاند، شنیده شود. همینهاست که باعث میشود او را نویسندهای انسان دوست بنامیم.
به نظر شما چه شاخصههایی در شخصیت و آثار وی، باید مورد توجه نویسندگان جوان باشد؟
فقیری از سال 1343 شروع به نوشتن کرد، از بیست سالگی و حالا که 77 ساله است، با وجود بیماری همچنان مینویسد. او 57 سال است که مینویسد. این تداوم میتواند سرمشقی برای نوقلمان و نویسندگان جوان باشد که بدانند مداومت در کار یکی از ارکان نوشتن است. اینکه با هر بادی بلرزند و زود جا بزنند و قلم را کنار بگذارند یا به علت عدم توجه یا نشنیدن صدایشان قهر کنند، اینها کار نویسنده نیست. نویسنده جهانی دارد که خاص خودش است. اگر ننویسد آن جهانِ داستانی بر ما نامکشوف میماند. تداوم فقیری ستودنی است. سلامت فردی او مورد دیگری است که باعث میشود از او با احترام یاد کنند. همانطور که چه مینویسد مهم است، که مینویسد هم اهمیت دارد. ما همیشه در توجه و مهرمان به نویسندگان، این دو را در نظر میگیریم. سلامت با صداقت پیوند دارد. همینهاست که به او چهرهای دوستداشتنی و مورد احترام در عرصه ادبیات داستانی داده است.
نویسنده جوان علاوه بر مداومت در کار نوشتن، با خواندن آثار داستانی فقیری بر غنای تجربی خود میافزاید و با جهان تازهای آشنا شود.
برای نوشتن، به جز خواندن آثار داستانی ایران و جهان، درباره داستاننویسی، نقد ادبی و علوم انسانی، تجربه زیسته هم بسیار مهم است. همانطور که بیشتر آثار فقیری برگرفته از تجربههای زیست و زندگی خودش است. نویسندگان جوان نباید دنیایشان را به خانه و آپارتمانشان محدود کنند. جهان بسیار گستردهتر از اینهاست. فقیریِ ساکن شیراز کجا و روستای دورافتاده و پرت قلاتوئیه در استان کرمان کجا؟
فقیری در پنجاهوهفت سال نوشتن، با رئالیسمی روان، گوشههایی از زندگی مردمانی را که نمیشناختیم، برایمان داستانی کرد و با این کار جهان ما را وسعت بخشید. قلمش همچنان نویسا باد.
در پایان، کتاب «دهکدهی پرملال» در سال 1347 منتشر شد و جایگاه ویژهای را در میان مخاطبان و منتقدان به دست آورد. ویژگیها و شاخصههای این اثر را نسبت به آثار منتشر شده در دهه 40 چگونه ارزیابی میکنید؟
در دهه چهل آثاری چون «عزاداران بَیَل» و «ترس و لرزِ» غلامحسین ساعدی، مجموعه داستانهای «روز اول قبر» و «چراغ آخر» و رمان «سنگ صبورِ» صادق چوبک، «شازده احتجاب» هوشنگ گلشیری، «زائری زیر باران» احمد محمود، «مد و مه» ابراهیم گلستان، «سنگرها و قمقهی خالی» بهرام صادقی و کتابهای دیگری منتشر شد که هرکدامشان جزو آثار برجسته ادبیات داستانی ماست.
«دهکدهی پرملال» در سال 1347 منتشر شد. در دهه چهل دو نویسنده مسجدسلیمانی، منوچهر شفیانی و بهرام حیدری داستان روستایی به شیوه نو مینوشتند، آنها هم برخلاف گذشته نگاه تازهای به روستا داشتند. پیش از آنها هدایت در داستان «مردی که زناش را گم کرد»، پرده از نگاه غیرواقعبینانه به روستا برداشته بود. در سال 1343 غلامحسین ساعدی داستانهای به هم پیوسته درخشان عزاداران بَیَل را درباره مردمان روستای بَیَل نوشت. این اثر هم با نگاه تازهای به مردمان روستا نوشته شده بود.
دهکدهی پرملال اولین مجموعه داستانیست که منحصرا به روستا پرداخته است. نگاه نویسنده به فرد روستایی نو است و هاله سانتیمانتالیسم و رومانتیکِ قاب شده به ذهن و زندگی روستایی را کنار میزند و او را به عنوان انسان، همانطور که هست، با تمام خوب و بدش روایت میکند. او فضای تختی را که غالبا از روستا ساخته میشد، کنار میزند و زندگی روستایی را با تمام ابعادش به قالب داستان در میآورد. روستایِ به ظاهر آرام، پیچیدهتر از آن است که تصور میشود. آدمها هرجا هستند، پیچیدگیهای خاص خود را دارند. روستاییان در شرایط سخت نان خود را از طبیعتی به دست میآورند که به اختیارشان نیست. فقر و سختی معیشت بعضی وقتها حس همدردی را در انسانها میکشد و یا تقویت میکند.
فقیری با رئالیسمی ساده و روان، داستانهایی را روایت کرده است که هرکدام در لابهلای سطرهایش، دنیای پیچیدهای دارد و پس از خواندن، سرانجام دردناک شخصیتها خواننده را رها نمیکند. در این روایتهای به ظاهر ساده، فقیری چند نکته عمده را که هنوز همچنان پس از گذشت سالها با ماست، به مدد کلمات جلو چشمانمان میآورد. از جمله آنها: پرداخت داستانی شخصیت زنهایی که هنوز هم جنس دوم محسوب میشوند. فقیری چه خوب تراژدی زندگی و رنج بعضی از آنها را روایت کرده است. ماجرای آبی در داستان آبی و عشقش، دختر آقای صابری در داستان آقای صابری، ماجرای دردناک سپیده در داستان با باران ببار، شاه صنم، قربانی جهل در داستان ترس، اخراج شاهگل و فرزنداناش از روستا در داستان شاهگل. کنیز در داستانی به همین نام و ماجرای زن، در داستانی به نام مادر.
در نگاهی تراژیک، تنهایی انسانها را به زیبایی روایت میکند، بهویژه کسانی که در روستا غریبه و تنهایند که به آنها خوشنشین میگویند. نامیدن خوشنشین برای روستائیان بیزمین و غالبا غریبه، تنها چیزی که ندارد خوشی است. مردم ده دوستشان دارند، اما هنگامی که با کسی از خودیها درگیر میشوند همه رودرویش میایستند و غریبه بودنش را به رخاش میکشند و حتی به دروغ به دخترش تهمت دزدی میزنند و او را از هستی ساقط میکنند و میکشند. (داستان آقای صابری) و ماجرای پسری به نام دنبه و پدر و مادرش در داستان کوچ، که غریبهاند و بر اثر خطای کوچک پسر خردسال خانواده، ناچار به کوچ از روستا میشوند. این تنهایی، خاص غریبهها نیست. خودیهای روستا هم که جد اندرجد ساکن آنجایند، در برابر طبیعت و عوامل حکومت و ادارات و بهویژه دادگاه که ترسناک است، تنهایند. این ترس وقتی بیشتر میشود که دعوا و اختلافشان با قویتر از خودشان باشد.
رهاشدگی آدمهای روستا به حال خود. هرکس میتواند نان بخور و نمیرش را در شرایطی سخت درآورد و گرسنگی بکشد تا سرِ خرمنِ بعد. نان ندارد برود و بمیرد.
داستانی کردن زور و قدرتِ صاحبان ثروت و سیطرهشان بر همه امور. خانها و عوامل وابسته به آنها، بعد از اصلاحات ارضی قدرتشان کم شد، اما ثروتشان کلیدی شد که در یک جامعه فاقد قانونمداری و حقوق شهروندی همه درها را به ناحق باز میکند.
روابطی که به سختیِ طبیعت و زندگی روستاییان است. مردان جوانِ ده به عروسی شاهگل نمیروند، چون آنها خواستگارِ شاهگل زیبا و جذاب بودند و او به همه پاسخ منفی داده بود. شاهگل ایاز را میخواست. چند سال بعد یکی از همین مردانِ جوان، ایاز را از پشت سر با تیر میزند. جسد ایاز را بر پشت اسب میآورند. شاه گل بیوه میشود و خون ایاز پایمال. هنوز هم همان جوانها عشق شاهگل را در سر دارند. او را به فحشا متهم میکنند و خودش و فرزنداناش را با کِل زدن زنها و سنگریزه کودکان و فحش مردان از ده بیرون میکنند.
در داستان ترس، خرافات و جهل فاجعه میآفریند. باورهای خرافی، قره محمد و شاه صنم را که عاشق هماند از هم جدا میکند. در تنگه تاریک و پر دار و درختی، شبانه راهی روستایی میشوند که در آن به جشن عروسی دعوت هستند، راهی دشوار در شبی سرد. شاه صنم پشت سر قره محمد جا میماند و چشمان جانوری را میبیند و از ترس نمیتواند فریاد بزند. فرار میکند و به غاری پناه میبرد. خرس به دنبال او میرود. مدتی جلو غار میایستد و بعد میرود. شاه صنم به روستا برمیگردد. صبح روز بعد که قره محمد به روستا میآید و شاه صنم را میبیند، از این که زنده است خوشحال میشود. وقتی ماجرای خرس را میشنود او را طلاق میدهد. اهالی روستا از شاه صنم دوری میکنند. قره محمد فکر میکند، خرس نر او را برده و اگر او را طلاق ندهد باعث آبروریزی است. شاه صنم قربانی افسانه خرافی خرس نر و زن میشود.
فقیری بعد از دهکدهی پرملال مجموعه داستانها و رمانهای متعددی نوشت. او دستی هم در نوشتن فیلمنامه و نمایشنامه دارد. آخرین اثر چاپ شدهاش رمان «ظلمت شب یلدا»، روایتِ بیداد حاکمان حکومت صفوی، بهویژه در شیراز است. روایت عشق عیسی سنگتراش و مجسمهساز و یلدا، دختر زیبای یکی از صاحبمنصبان فارس. پسر حاکم فارس هم خواستگار یلداست و به زور میخواهد او زنش بشود. همین باعث درگیری عیسی با حاکم فارس و فرار او و بعد یلدا به بارگاه پادشاه هند میشود. عشق چشم اسفندیار حاکمان مستبد و زورگوست، چون عشق درکِ دیگریست و آنها فاقد این درک هستند.
نظر شما