نشست ابن مقفع و فرهنگ ایرانی برگزار شد
ابن مقفع پل پیوند معارف ایرانی از عهد ساسانی به دوره اسلامی است/ سرقت آثار ابن مقفع نتوانست سهمش را از تاریخ پاک کند
علی بهرامیان گفت: عبدالله ابن مقفع را میتوان یک عامل یا پل پیوند معارف از عهد ساسانی به دوره اسلامی بهشمار آورد؛ آن هم به بهترین وجه. وی همه کتابهای ساسانی را به عربی ترجمه کرد و میراث ایرانی را به عربی انتقال داد، هر چند قدر و قیمت او به قدر کافی دانسته نشد.
علی بهرامیان با برشمردن ماخذ قابل اعتماد درباره ابن مقفع گفت: درباره زندگی و شخصیت او دو سه ماخذ وجود دارد که از اهمیت بسیاری برخودار است و بقیه هم از روی هم این ماخذ را رونویسی کردند. نخستین کسی که به احوال ابن مقفع اشاره کرده، احمدبن یحیی بلاذری است که در انساب الاشراف در آن قسمتی که اخبار آل عباس را نقل میکند بخشی را برای ابن مقفع باز کرده و درباره او سابقهای به خواننده میدهد. به ویژه که بلاذری از دیوانیان و اتفاقا از مترجمان فارسی به عربی بود و لابد سرنوشت ابن مقفع برای او جالب بوده و به او به عنوان سلف خودش نگاه کرده است.
او افزود: نفر بعدی ابنعبدوس جهشیاری است که در کتاب «الاوزراء و کتاب» به ابن مقفع پرداخته است. در حالی که خود جهشیاری فرد بسیار مهمی است که مقالهای در دایرهالمعارف دربارهاش نوشتهام، جهشیاری نیز خود از دیوانسالاران در قرن چهارم بود و همین منبع که از ابن مقفع نام برده هم کتاب فوقالعاده مهمی است که البته کتابش به صورت کامل به دست ما نرسیده و ظاهرا نسخهای که در دست ماست نسخه مختصر شده کتاب اوست.
معاون علمی مرکز دایرهالمعارف بزرگ اسلامی ماخذ «الفهرست» را بسیار با اهمیت دانست و اظهار کرد: این دو ماخذی که اشاره کردم به احوال این مقفع در عهد خودشان میپردازند، به نوعی مکمل هم هستند، یعنی مطالبی در کتاب بلاذری وجود دارد که در کتاب جهشیاری نیست و برعکس. به نظر میرسد که جشهیاری کتاب بلاذری را دیده بود. به هر حال در این دو ماخذ به احوال ابن مقفع اشاره کردند اما احیانا به این موضوع که او اثری کتبی داشته است، اشاره نمیشود. به عبارتی به آثار او اشاره نشده است البته توصیفات دیگری درباره او آمده اما ماخذ سوم که از اهمیت زیادی برخودار است، الفهرست ابن ندیم است که در آن ابتدا احوالی از او به دست میدهد و بعد هم به آثارش اشاره میکند.
بهرامیان بیان کرد: با نگاهی به سه ماخذی که به آنها اشاره کردم میتوان تصویری از ابن مقفع به دست داد، اما آن تصویر بسیار ناقص است علاوه بر اینکه او به یک سرنوشت فاجعهباری دچار شده و از یک جایی با دولت بنیعباس و کارگزارانش و شخص خلیفه یعنی جعفر منصور دچار مشکل شد و این مشکل که جنبه سیاسی داشت که قدری پوشش عقیدتی هم پیدا کرد. در دوره عباسی میل شدیدی به این وجود داشت تا درباره افرادی که برای آنها کار میکردند، بگویند تا زمانی که برای ما کار میکرد، فرد خوب و مستقیم احوال و مسلمان و پیرو پیامبر بود اما یک مرتبه از یک جایی به بعد همان فرد تبدیل به زندیق، بیدین و ... میشود.
او با اشاره به زادگاه خانواده ابن مقفع ادامه داد: اطلاعات ما درباره ابن مقفع زیاد نیست اما میدانیم پدرش هم دیوانی بود و در خدمت بنیامیه و روایت کردند که حجاج او را به دلیل اینکه به اموالی دست درازی کرد، مجازات سختی داد، که دیگر قادر به گرفتن قلم نبود و از این روایت ابن مقفع ساخته شد. این هم مسالهای است و درست یا غلط آن معلوم نیست و عرض میکنم ممکن است در همه اینها نوعی طعن و کنایه باشد. به هر حال میدانیم که اصل ابن مقفع به شهر گور در فیروزآباد فارس فعلی میرسد که یکی از مراکز عمده ساسانیها بوده است. در اینکه ابن مقفع در فیروزآباد به دنیا آمده باشد، چندان محتمل نیست اما به روایتی که متولد بصره دانسته شد، بیشتر قابل تصور است، هر چند پدرش اهل آنجا بود و آنها در فیروزآباد املاکی داشتند و در رفت و آمد به این شهر بودند.
این پژوهشگر تاریخ اظهار کرد: به گفته بلاذری او از خانواده اصیلی بود و خیلی خوب از نظر ادب عربی در بصره تربیت شده و پدرش اهتمام ورزید که او در این زمینه فصیح و بلیغ شود و ادب عربی را به درستی بیاموزد. بنابر آنچه بلاذری روایت کرده ابن مقفع از نظر ادب و ثروت شخص رشکبرانگیزی بود و از ادب و ثروت او نکات قابل توجهی را عنوان کرده است. صرفنظر از همه آنچه درباره او گفته شده میتوان او را یک عامل یا پل پیوند معارف از عهد ساسانی به دوره اسلامی به عربی است؛ آن هم به بهترین وجه.
بهرامیان به نقش ابن مقفع در نهضت ترجمه آثار زبان فارسی به عربی اشاره کرد و گفت: کمترین موضوعی از معارف عهد ساسانی وجود ندارد که به شکلی به ابن مقفع مرتبط نباشد. هر چند قدر و قیمت او به قدر کافی دانسته نشد. در حالی که ابنالندیم آثار زیادی به زبان عربی به او نسبت و شهادت میدهد که به دو لغت وارد بود، فارسی و عربی هر دو را به فصاحت میدانست. بنابر آنچه ابنالندیم درباره ابن مقفع شهادت داده است به نظر میرسد آثاری به زبان فارسی هم از او در دسترس بوده و برای همین به فصاحت زبان فارسی او اذعان میکند.
نگاهی به آثاری که ابنمقفع به عربی ترجمه کرده، باعث میشود که نقش او در ترجمه از فارسی به عربی بسیار برجسته شود و آثاری که به او در ترجمه نسبت دادند؛ مثلا کتاب «خداینامه فی السیر»، «آییننامه فی الایین»، «کلیله و دمنه»، «مزدک»، «الادب صغیره»، «الادب کبیر»، «الیتیم فی الرسائل»، «الرسائل» و «رساله فی الصحابه». در واقع اگر بخواهیم درباره ابن مقفع درست داوری کنیم، او یکی از بهترین نمایندگان معارف ایران از اواخر دوره ساسانی به دوره اسلامی است.
او افزود: اما متاسفانه به دلیل اتفاقاتی که افتاد و دشمنیهایی که با او کردند، قدری ارزش ابن مقفع پنهان ماند. بعدها خود ایرانیها نیز درباره او کار چندانی نکردند و اهمیت او را نشان ندادند. همین قدر بگویم مجموعه آثاری که از او تصحیح شده، غلطهای بسیاری دارد و هنوز تصحیح به آن معنی علمی صورت نگرفته است. از جمله کتاب «الادب کبیر» او را احمد زکی پاشا درآورد و بقیه آثارش را محمد کردعلی درآورده که مملو از اغلاط است که باید آثارش دوباره تصحیح و ترجمه شود و دوباره به شکل درست بر آنها کار کرد.
معاون علمی مرکز دایره المعارف بزرگ اسلامی با اشاره به سرقت آثار ابن مقفع عنوان کرد: به نظرم پس از مرگ دشواری که برای عبدالله ابن مقفع رقم خورد، آثارش آنچنان که باید دیده نشد و حتی به نظرم برخی آثارش را بدون اینکه به او اشاره کنند، دزدیدند و به نام خود منتشر کردند. در حالی که احساس میکنم قسمت زیادی از خداینامهها و امثال آن داریم متعلق به ابن مقفع است که در هیچ کدام به او اشاره نشده است. در این رابطه خوب است اشاره کنم به مقاله دکتر ابوالفضل خطیبی در «یادنامه احمد تفضلی» که در آن اشاره کرد کتاب «نهایه الارب فی الاخبار الفرس» که توسط زندهیاد دانشپژوه چاپ شد، بخش زیادی از آن کتاب مهم «سیرالملوک» ابنمقفع است.
بهرامیان در پایان افزود: معمولا در کتابهایی راجع به تاریخ ساسانی مینویسند در آنها مورخان عرب نقل میکنند، (حال کار به تعبیر عرب آن ندارم) که طبری و دینوری این را میگوید و آن را... اما وقتی به ترجمههای فارسی مراجعه میکنند پیوند میان آنها را متوجه نمیشوند و من نگاه میکنم کتاب «رویدادنامه خوزستان» را آقای رضاخانی درآورد، کتاب فوقالعاده مهم و ترجمه از زبان سریانی است، مکرر نقل قول به طبری است، حال آنکه طبری چه اطلاعی از آن داشته است؟! حال میخواهم بگویم چه اتفاقی برای آثار ابن مقفع افتاد. آنچه که در کتابهای تاریخی آمده، گرچه صورت عربی دارد، در واقع همان خداینامههاست که ابن مقفع به عربی ترجمه کرد.
نظر شما