شنبه ۱۸ دی ۱۴۰۰ - ۰۸:۰۵
ترجمه برای من یک سلاح معرفتی است

حبیبی می‌گوید: برای من ترجمه صرفاً یکی دیگر از فرم‌های تولید مفاهیم و سلاح‌های معرفتی است که در صورت تداوم و تعقیب آنها در دنیای ایده‌ها و بدن‌ها می‌تواند مونتاژهایی بدیع و مؤسس ایجاد کند و همزمان فلسفه و پراتیک را قدرتمندتر و مؤثرتر سازد.

خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا) پردیس سیاسی: مواجهه با تاریخ اندیشه بشر بدون توجه به فرآیند ترجمه امری ناممکن است. زیست انسانی و اندیشه او با زبان گره خورده است و انتقال آن نیز جز از مجرای همین زبان ممکن نخواهد بود. فرآیند ترجمه دارای پیچیدگی‌های فراوانی است و این امر به خصوص زمانی که پای آثار فکری و فلسفی به میان باشد، نمود بیشتری پیدا می‌کند. در گفت و گوهای پیشین ایبنا بر پروژه محوری در ترجمه آثار فکری و فلسفی تمرکز کردیم، در ادامه این سلسه گفت‌وگوها این بار پای صحبت فواد حبیبی از  مترجمان مطرح حوزه فلسفه نشسته‌ایم تا علاوه بر این موضوع به شکل کلی‌تر  ترجمه آثار فلسفی را مورد توجه قرار دهیم.
 
پرسش نخست را از ترجمه آثار فلسفی به صورت کلی آغاز کنیم؛ بسیار شنیده‌ایم که اندیشه‌های یک متفکر با ترجمه‌های یک مترجم خاص به خوانندگان یک زبان معرفی می‌شود. شما به عنوان یک مترجم حرفه‌ای چقدر با این گزاره همراه هستید و جایگاه مترجم در این عرصه را چگونه می‌دانید؟ به نظر شما آیا نحوه ترجمه یک اثر می‌تواند موجب جذب یا دلزدگی مخاطبان نسبت به اندیشه‌های یک متفکر یا فیلسوف شود؟
این مسئله به عوامل بسیاری بستگی دارد. در خصوص برخی از متفکران این امر صدق می‌کند و مترجم‌هایی داریم که به صورت ویژه کارهای آنها را ترجمه می‌کنند، در حالی که آثار برخی از متفکران دیگر را مجموعه‌ای از مترجم‌ها ترجمه کرده‌اند. بر این اساس، در حالت اول شاهد طیف متنوع‌تری از ترجمه‌ها و انتخاب‌های واژگانی هستیم و کمتر می‌توان تصور کرد که مترجم‌ها در جذب یا دلزدگی مخاطبان مؤثر واقع شوند، اما چه‌بسا در حالت دوم، یعنی وقتی صرفاً سبک و سیاق یک مترجم خاص میانجی آشنایی با آثار یک متفکر در زبانی دیگر و خوانش آثار او باشد، پیوندی جدی‌تر بین علاقه و دلزدگی از آثار یک متفکر و توانایی مترجم در فراهم‌سازی شرایط مناسب برای مطالعه آثار وی وجود خواهد داشت.
 
 
شما از جمله مترجمانی هستید که در آثارتان در کنار ترجمه به تحقیق نیز می‌پردازید، موضوعی که در ترجمه‌هایتان از  اسپینوزا شاهد آن هستیم، این نزدیکی به نظام فکری یک اندیشمند برای ترجمه آثار او تا چه حد ضروری است و آیا می‌توان آن را پیش شرطی برای ترجمه آثار فلسفی دانست؟
البته من، متأسفانه، چیزی از آثار اسپینوزا را ترجمه نکرده‌ام. اما، در ترجمه آثار برخی از شارحان اسپینوزا ایفای نقش کرده‌ام. صد البته این تلاش‌ها برای من بخشی از علاقه‌مندی شخصی و مشارکت در بسط و گسترش شیوه‌ای از فهم و مجموعه‌ای از نظریه‌ها و مفاهیم بوده است که می‌پندارم از قدرت و توانش بسیاری برای شرح مسائلی که در زمانه حاضر با آن دست به گریبانیم برخوردار است. همچنین این کارها بدون تردید به موجب این برداشت هم بوده که جای این سنت از خوانش و مونتاژ آثار ماکیاولی و اسپینوزا تا حدی خالی است. بنابراین، به موازات مطالبی که به صورت پراکنده در این راستا نوشته‌ام، ترجمه آثار مزبور فرم دیگری از پیکره‌ای واحد از پراتیک نظری است که منبع الهام آن تلقی از اندیشیدن و فلسفه به مثابه مبارزه‌ای بر سر اصطلاحات، مفاهیم، نظریه‌ها، تبیین‌ها و مداخلات در جهان گفتاری برسازنده و برساخته صفت تفکر است. به همین دلیل، تولید این فرم‌های مختلف از متون تألیفی و ترجمه‌ای چیزی جز میلی برای ایجاد، انتشار و مسری‌سازی مفاهیم مشترکی است که گاه فراسوی مرزهای یک زبان و گاه هم درون آن نیازمند تقویت و ترویج بیشتر است. از این حیث، مسئله نه نزدیکی به نظام فکری یک متفکر برای ترجمه بهتر آثار او، که اندیشیدن، سخن گفتن و ایجاد اثر به مدد، از مجرا و با اوست. بی‌شک ترجمه واجد توانش‌های خاص خود است که بسیاری از صاحب‌نظران در این حوزه در این باره سخن‌ها گفته‌اند، از جمله ایجاد تنش، مسئله و حتی انقلابی در زبان مقصد. اما بیش از هر چیز برای من ترجمه صرفاً یکی دیگر از فرم‌های تولید مفاهیم و سلاح‌های معرفتی است که در صورت تداوم و تعقیب آنها در دنیای ایده‌ها و بدن‌ها می‌تواند مونتاژهایی بدیع و مؤسس ایجاد کند و همزمان فلسفه و پراتیک را قدرتمندتر و مؤثرتر سازد.
 
به نظر شما تمرکز بر یک متفکر خاص و ترجمه آثار او چه فوایدی دارد و زیان‌هایش چه می‌تواند باشد؟
چه فواید و چه زیان‌هایی؟! نمی‌دانم، راستش خیلی از مجرای این دسته‌بندی‌های پیشینی و دوتاییِ فواید/مزایا، فرصت‌ها/تهدید‌ها، جنبه‌های مثبت/جنبه‌های منفی و ... نمی‌اندیشم. تمرکز بر یک متفکر خاص یا عدم تمرکز بر یک متفکر خاص را باید در عمل دید و اثرات آن را مشاهده کرد. چه‌بسا در جایی این تمرکز نتایج سودمندی در پی داشته و به توان‌بخشی به زبان، اندیشه و کنش در جهان گفتاری زبان مقصد انجامیده باشد و، بالعکس، در شرایطی دیگر نتیجه نامساعد بوده است. باز هم تکرار می‌کنم، مسئله مهم‌تر از این دست انتخاب‌های پیشینی و بیرونی، این است که چگونه تولید متونی در یک زبان، منجر به بسط مرزهای تفکر، تحلیل و عمل می‌شود یا، برخلاف این، مرزهای مزبور را محدودتر می‌سازد و به تضعیف قدرت تفکر و عمل می‌پردازد. بر این اساس، به عوض پرسشی چون فواید و مزایای تمرکز یا عدم تمرکز، باید از این بحث کنیم که در چه شرایطی ترجمه، به مثابه یکی از فرم‌های تولید متون، می‌تواند در یک سرزمین زبانی نقشی مؤسس و برسازنده بازی کند و در چه وضعیتی کاری جز تخریب امکان‌ها و منابع زبانی سازنده زبان مزبور انجام نمی‌دهد.    
 
به نظر می‌رسد در سال‌های اخیر تعداد مترجمانی که بر یک موضوع یا متفکر خاص، تمرکز دارند بیشتر شده و از طرف دیگر بسیار می‌شنویم که به علت مشکلات مادی و .. امکان فعالیت مترجمان حرفه‌ای سخت‌تر از گذشته شده است، ارزیابی شما از وضعیت فعلی ترجمه آثار فلسفی در کشور چگونه است و مهم‌ترین چالش‌های این عرصه را چه می‌دانید؟
این دو موضوع تضادی ندارند. بسیاری از کسانی که در سال‌های اخیر به صورت متمرکز به ترجمه سنت یا مجموعه خاصی از آثار می‌پردازند به آن معنا مترجم حرفه‌ای نیستند، یعنی دستکم از رهگذر ترجمه امرار معاش نمی‌کنند یا فعالیت اصلی آنها ترجمه کردن نیست. مشکلات مالی که اظهر من‌الشمس است و بعید می‌دانم در این وضعیت دیگر به آن معنا کسی بتواند از طریق درآمد بسیار بسیار اندک ترجمه امرار معاش کند. اما بسیاری از مترجمانی که در اصل شغل دیگری دارند، بر اساس علاقه، احساس مسئولیت، یا هر دلیل دیگری بخشی از وقت و انرژی خود را صرف ترجمه آثار مختلف فلسفی می‌کنند و این در پیوند با تکثیر فزاینده دانش‌آموختگان، به‌ویژه در مقاطع تحصیلات تکمیلی، به ترجمه انبوه آثار فلسفی از متفکران و سنت‌های فلسفی مختلف منجر شده است. بر همین اساس، تصور می‌کنم درست در دل این اوضاع نابسامان اقتصادی و معیشتی و سر برآوردن انواع و اقسام موانع بر سر راه کار شاق و انرژی‌بری همچون ترجمه آثار فکری و فلسفی، شاهد جوشش و سیلان عظیم و جالب‌توجهی از ترجمه آثار فلسفی هستیم که شاید در تاریخ بی‌نظیر باشد. صد البته، مثل هر بهاری این وضعیت دچار برخی پیامدهای ناخوشایند نیز هست، اما بسی مهمتر از چنین پیامدهایی نباید از یاد برد که امروز بیش از همیشه امکان دسترسی، خوانش و تولید مفاهیم مشترک و بدیع برای مخاطبان علاقه‌مند فراهم شده است. در چنین وضعیتی گرانی فزاینده کتاب، کاهش قدرت خرید اغلب اقشار اجتماع، قدرت‌یابی میانجی‌های رقیبی همچون رسانه‌های جدید و شبکه‌های اجتماعی و ... از مهمترین چالش‌هایی است که می‌تواند این فوران و سیلان نیروها و انرژی‌ها را اگر نه بالکل ناکام، دستکم با محدودیت‌ها و کاستی‌های جدی در ساحت نتایج و اثرات روبرو سازد.
 
به نظر شما آیا گسترش مرزهای تکنولوژی و زندگی در دهکده جهانی  می‌تواند جایگاه ترجمه را ( به ویژه در عرصه علوم انسانی) دستخوش دگرگونی کند؟
بدون شک! در درجه اول، و خوشبختانه، نقش خارق‌العاده مترجم به‌ویژه در جامعه ما در مقام حامل متاعی نایاب یا استثنایی به یکی از عوامل در زنجیره عناصر بیانگر یک نیرو تغییر می‌کند. البته تصور نمی‌کنم هنوز، و چه‌بسا هرگز، ترجمه کارکرد کلیدی خود را در برقراری پیوند میان قلمروهای زبانی، فکری و فرهنگی گوناگون از دست بدهد، اما شاید آنچه بیش از هر چیز در چنین دنیایی واجد اهمیت باشد نقشی باشد که مترجم و کارهای وی در تدارک، تقویت و توسعه اکوسیستم مناسب ایده‌هایی مشخص ایفا می‌کند. اگر هر ایده‌ای برای زایش، بقا و رشد نیازمند محیطی بدنی و فکری برای خودش است، ترجمه کماکان در چنین دنیایی یکی از فرم‌های مهم و اصلی برساختن چنین اکوسیستمی هست و خواهد بود و حتی فکر می‌کنم، خود این ارتباطات و تکنولوژی‌ها بیش از پیش می‌تواند کمک کند که ترجمه به عوض فعالیتی خاص گروه‌هایی خاص و نخبگانی متمایز از عموم مردم، به بخشی لاینفک و محوری از پروژه تأسیس، تقویت و توسعه امر مشترک بدل شود. در چنین فضایی ترجمه، به‌ویژه ترجمه برخی از متون تواماً برانداز و مؤسس فکری و فلسفی، بیش از هر چیز، یک فرم دیگر از انواع پراتیک‌هایی است که عقل عمومی، مفاهیم مشترک، و دموکراسی همگانی را میسر می‌سازد.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها