دوران تیموری یکی از ادوار مهم در تاریخنگاری ایرانی است. در واقع تاریخنگاری این دوره تکامل تاریخنگاری عهد مغول و ایلخانی به شمار میرود. دکتر امیرتیمور رفیعی، تاریخشناس و پژوهشگری است که به تازگی کتاب «تاریخ سیاسی اجتماعی تیموریان» را تالیف کرده است. این کتاب از سوی انتشارات سروش به چاپ رسیده است. این کتاب پژوهشی است نو و دست اول که هدفش مطالعه و پژوهش در سیر تحولات سیاسی، نظامی، اجتماعی، اقتصادی و مذهبی دوران حاکمیت تیموریان(807-913/1405-1507)، در ایران و ماوراءالنهر است. با رفیعی درباره این کتاب و تحولات ایران در زمان تیموریان به گفتوگو نشستهایم که در ادامه میخوانید:
لطفا بفرمایید اوضاع سیاسی، نظامی ایران در دوره تیموریان چگونه بود؟
تیمور گورکانی متولد سال 736 بود و بعد از تلاشهای مفصلی که در منطقه ماوراءالنهر به عمل آورد با شجاعت و با درایت موفق شد در سال 771 قدرت را در سمرقند به دست بگیرد و زمانی که ایران در سال 736 بعد از تجزیه سلسله ایلخانان، مرگ ابوسعید بهادرخان، آخرین ایلخان مغول بود که بر ایران حکومت میکرد. در واقع در زمان ظهور تیمور و به قدرت رسیدن در سمرقند ایران تازه از زیر سلطه مستقیم ایلخانان مغول بیرون رفته بود و خاطرنشان میکنم که بعد از مرگ ایلخان ابوسعید اوضاع ایران به شدت وحشتناک شد. یک دوره از جنگهای ممتد داخلی و کشمکشهای نظامی و سیاسی در اطراف و اکناف ایران به ظهور رسید. به جای قدرت متمرکز ایلخانان 8 تا 9 سلسله محلی و مستقل در شمال و شرق و جنوب و غرب کشور ایران تاسیس شد. آل چوپان در آذربایجان و بخشهای زیادی از آناتولی، آل جلایر در خوزستان در عراق عرب که بعدا در آذربایجان، آل مظفر در منطقه مرکزی ایران در فارس و یزد و کرمان و شهرهای جنوب و همچنین آل کرت در هرات و بخشهایی از خراسان بزرگ و همچنین طغا تیموریه در بخشهای زیادی از مازندران.
سربداران به رهبری شیخ حسن جوری و خواجه وجیهالدین مسعود سربداری در بخشهایی از خراسان در نیشابور و سبزوار و باشتین و همچنین سلسلههای اتابکان مختلف در یزد و در جنوب فارس. یعنی اوضاع ایران یک وضعیت از هم گسیختهای پیدا کرد. یک سلسله حکومتهای متنازع که با هم در حال کشمکش و جنگ بودند و یک بحرانی از بیثباتی و ناامنی و کشت و کشتار را به ارمغان آوردند و همین باعث شد که اوضاع اجتماعی اقتصادی و نظامی ایران وحشتناک شد و آرامش رخت بربست. اقتصاد فلج شد. بازرگانی از بین رفت و یک نوع اقتصاد طبیعی در واقع به ظهور رسید که همه این آسیبها به زندگی مردم وارد شد و لطمههای زیادی را به مردم وارد کرد.
در چنین وضعیتی بود که اوضاع ایران به هیچ عنوان ثباتی نداشت و قدرت متمرکزی هم وجود نداشت و تمام این سلسلههای داخلی با جنگهایی که با هم میکردند، همدیگر را از پای درمیآوردند و قدرت برتری هم نبود که بتواند مجدد یک سیستم متمرکز سیاسی و تشکیلاتی را در کشور به وجود بیاورد. همین همزمان شده بود با ظهور امیرتیمور در سمرقند و ماوراءالنهر. امیرتیمور توانست با مدیریت نظامی فوقالعادهای که به انجام رساند در مناطق ماوراءالنهر متحدان وفاداری را پیدا کند و طی سه دوره از حملات بیشتر مناطق ایران را فتح کند، حتی تا آناتولی و قلمرو امپراتوری عثمانی هم پیش برود و تا نزدیکیهای مناطق تحت نفوذ سلطه ممالک مصر هم پیشروی کند، یک فاتح جهانگشاهی بود امیرتیمور و بدون شکست با موفقیت توانست مناطق وسیعی از جهان اسلام را تحت امپراتوری خودش متمرکز کند و تمام سلسلههای داخلی از جمله آل چوپان، آل مظفر و... را یا کنار بگذارد یا جذب امپراتوری خودش بکند. از طرف شرق تا درون مغولستان پیشروی کرد. به روسیه پیشروی کرد. به دهلی وارد شد و در واقع امیرتیمور توانست یکی از عظیمترین امپراتوریها را با موفقیت تحت فرماندهی خودش به عمل آورد. البته امیرتیمور سعی میکرد یک آرامش و امنیتی را در این امپراتوری ایجاد کند. بعد از فروکش کردن جنگهای اولیه که اتفاق افتاد. طبیعتا در بین این لشکرکشیها و این فتوحات کشتارهایی هم صورت میگرفت. تلفاتی هم بین نظامیان و مردم شهرها و روستاها به وجود میآمد.
برخی از تاریخپژوهان بر این باورند که امیرتیمور بسیار فرهنگدوست بود و اهل هنر، شعر و خطاطی هم بود. نظر شما در این باره چیست؟
به قول شرفالدین علی یزدی که معتقد است جهانگشاهی یکی از لوازمش همین کشت و کشتارها و قتل و غارتهاست که در سیره تمام سلاطین و فرماندهان نظامی قابل مشاهده بود. ولی یک وجه غالبی در شخصیت امیرتیمور بود که همان فرهنگدوستی و علاقه زیاد به عرفا، صوفیان هنرمندان و... بود و از طرفی هم خود را مسلمان و مقید به دین اسلام میدانست و رعایت حال علمای سادات و علمای شیعه را میکرد و سعی میکرد امنیت را در سراسر امپراتوری برقرار کند تا تجارت و بازرگانی رونق بگیرد. چون به هنر و فرهنگ بسیار دلبستگی داشت، هر جا سراغی از هنرمند و فاضلی میدید، آنها را جذب میکرد و به سمرقند مهاجرت میداد و دورهای از شکوفایی در هنر و فرهنگ شکل گرفت. نامههایی که از امیرتیمور باقی است نشان میدهد که چقدر به مساله بازرگانی اعتقاد داشت و مکاتباتی را با سلاطین اروپایی انجام میداد برای اینکه بازرگانان بین دو امپراتوری رفتوآمد کنند. به هر حال اوضاع سیاسی پیش از فتح ایران توسط امیرتیمور اوضاع مساعدی نبود اما بعدها که امیرتیمور توانست امپراتوری را تثبیت کند و قلمرو خویش را تقسیم کرد بین پسرانش، عمرشیخ و فرزند دومش را حاکم فارس و مناطق مرکزی ایران کرد. میرانشاه و پسرانش را در آذربایجان حاکم کرد و شایستهترین فرزندش یعنی شاهرخ تیموری را در خراسان در شهر هرات مرکز خراسان بزرگ حاکم کرد و اداره این امور را به این فرزندانش سپرد. از آنجایی که فرزندان تیمور هم وجه غالب آنها فرهنگ دوستی و هنردوستی بود، یا خودشان اهل هنر و شعر و خطاطی بودند و یا از هنرمندان و فرهیختگان حمایت میکردند، سبب شد تا این سیره سیاسی و فرهنگی امیرتیمور رواج یابد. به واقع این دوره یکی از دورههای رشد و شکوفایی هنر و فرهنگ در تاریخ جهان اسلام و ایران بود که حتی میتوان دوران رنسانس فرهنگی و هنری را به دوره تیمور و جانشینانش و به خصوص شاهرخ تیموری و بعدها سلطان حسین بایقرا نسبت داد. بیشتر امیرزادگان تیموری هنردوست و فرهیخته بودند که سبب شد تا ما ظهورش را ببینیم.
آیا بعد از مرگ امیرتیمور نیز همین روند ادامه داشت، یا دچار دگرگونی و آشفتگی شد؟
یکی از فرزندان امیرتیمور بعد از وفات وی در سال807 توانست بخشی از امپراتوری وی را حفظ کند، بعد از مرگ تیمور بخشی از امپراتوری امیرتیمور تجزیه شد ولی شاهرخ تیموری توانست با شایستگی و درایت بخش زیادی از قلمرو تیمور در مناطق پارس یا آذربایجان را بعد از کشمکش داخلی در بین فرزندان و نوههای امیرتیمور، در واقع تثبیت کند و به عنوان یک پادشاه صلحدوست و هنردوست به خصوص نیمه دوم سلطنتش یعنی از 832 ه.ق را به عنوان یکی از ادوار مهم سرشار از امنیت، آرامش و رشد فرهنگ و هنر در عصر تیموریان به ثبت برساند. در عرصههای مختلف از تاریخنگاری، نقاشی، خطاطی، معماری و سایر هنرها این دوره یکی از دورههای کمنظیر ادوار تاریخ ایران است.
همین سبک و سیاق را بعدها سلطان حسین بایقرا در پایان دوره تیموریان همچنان حفظ کرد، طولانی حکومت کرد و توانست مکتب هنری ارزشمند هرات را که معرف این مکتب با ارزش کمالالدین بهزاد هست، ارتقا دهد و به وجود آورد. خوشبختانه دوره تیموریان برخلاف برخی از دورانی است که کشمکشهای نظامی هم وجود داشت، ولی خوشبختانه بعد از فروکش کردن کشمکشهای کشورگشایی موفق شدند یک آرامش و امنیتی را ایجاد کنند. البته بعد از مرگ شاهرخ هم چون فرزندان شاهرخ نتوانستند بر سر میراث بازمانده به توافق برسند، جنگهای داخلی میبینیم بین فرزندانشان مثل الغ بیک، ابوالقاسم بابُر و سلطان محمد در فارس اما بعدها سلطان حسین بود که توانست در آن کشمکشها مجددا پیروز شود ولو اینکه قلمرو تیموریان کوچکتر شده بود و این باعث شد که جنگ و جدالهای داخلی که بین خود نوادگان تیمور به ظهور رسیده بود و یکسری نیروهای مهاجم خارجی از منطقه شمال ماوراءالنهر از مغولستان قبایلی به نام شیبانیان هجوم آوردند به مناطق داخلی ماوراءالنهر و در زمان سلطان حسین موفق شدند ماوراءالنهر را از دست تیموریان خارج کنند و از طرف غرب هم دو سلسله اتحادیه ترکمنها یعنی ترکمانهای قراقویونلوها و آققویونلوها هم و همچنین از دو طرف به قلمرو تیموریان فشار وارد کردند و در نتیجه قلمرو تیموریان محدود شد به خراسان بزرگ و بخشهایی از مازندران و جنوب سیستان و در نتیجه در اواخر دوره تیموریان مجددا اوضاع سیاسی نظامی ایران به هم ریخت و مجدد جنگهای تازهای شروع شد که این جنگها دامنهاش کشیده شد تا زمانی که شاهاسماعیل صفوی توانست قدرت را در ایران به دست بگیرد و کمکم سرزمینهای شمال و جنوب و غرب را تحت عنوان دولت صفویه متحد کند.
اوضاع اجتماعی و احوال عمومی مردم در دوره تیموریان چگونه بود؟
معمولا در تاریخ ایران مشکلات، منازعات و تشنج نظامی، سیاسی زیاد داشتیم، به طور مشخص سده هشتم و نهم ه.ق یعنی تقریبا از آغاز انقراض سلسله ایلخانی 736 تا روی کار آمدن اسماعیل صفوی در 907 یکی از ادوار آشفته و پرکشاکشی در زندگی اجتماعی مردم ایران بود. در این دوران پرفراز و نشیب مردم ایران بارها دچار مشکل شدند. طبیعتا این تشنجها در همه ارکان زندگی اجتماعی اقتصادی مردم تاثیر گذاشت و به خصوص در فاصله بین سالهای 736 تا 771 که تیمور در سمرقند قدرت را به دست گرفت و بر تخت سلطنت خروج کرد. اوضاع اجتماعی ایران در این دوران واقعا در نهایت آشفتگی بود، امیران، بزرگزادگان ترک و مغول و ایرانی به جنگ و منازعه با یکدیگر مشغول بودند و به تخریب و غارت شهرهای بزرگ مشغول بودند و همین تفرق سیاسی و نبود یک حکومت مرکزی در ایران باعث شد که امیر تیمور گورکانی نهایت استفاده را ببرد و موفق شود در سال 782 نخستین فتوحاتش را در ایران آغاز کند و در طی 36 سال فرمانروایی قلمرو وسیعی را به وجود بیاورد و اینها باعث شد که بعد از فروکش کردن این فتوحات سعی کرد که آرامش را در امپراتوری حفظ کند به خصوص با کمک فرزندانش در سالهای 818 تا 850 که دوران حکومت دور دوم شاهرخ است یک آرامش و ثبات سیاسی اجتماعی نسبی در بخشهای زیادی از ایران به وجود آمد.
امیرتیمور شخصا علاقه زیادی به فرمانروایی در داخل ایران نداشت، بیشتر تمرکزش بر سمرقند بود و تمام ثروتهایی که از شهرهای مختلف به دست میآورد، این منابع مالی را میفرستاد سمرقند و یکی از شکوفاترین شهرها را در زمان خودش در جهان اسلام و حتی در دنیا ایجاد کرد و سایر قلمروی خود را معمولا به سایر جانشینانش میداد و جانشینانش به خصوص شاهرخ از جمله شاهان و سلاطینی بود که صلح طلب بود، متدین بود، تقید مذهبی و دینی داشت و سعی میکرد تا ویرانیهایی را که در اثر جنگها به وجود آمده بود، ترمیم کند و گردنگشان و شورشیان را سرکوب میکرد و علما، مشایخ و سادات صوفیه را مورد حمایت قرار میداد و به تشویق ادبا و عرفا میپرداخت و اینگونه میتوانیم بگوییم که از این دوران است که اوضاع فرهنگی و علمی و اقتصادی تا حدود زیادی بهبود پیدا کرد و آن ویرانیهایی که در کشور به وجود آمده بود در اثر حملات پیشین کم و بیش اصلاح شد و خود کمالالدین عبدالرزاق سمرقندی در کتاب «مطلع سعدین» توصیف میکند شهرهایی را که قبلا ویران شده بود در عهد شاهرخ رو به آبادی و رونق گذاشت و شاهرخ توانست بازارها را رونق بدهد. بازارها را ترمیم کند و توانست یک نوع رفاه و آرامشی در قلمرو خویش به وجود بیاورد.
سلاطین تیموری اعتقاد فراوانی به عرفا و مشایخ داشتند، به طوری که میتوان قرن نهم هجری قمری را به جد، یکی از ادوار مساعد رواج تصوف و نفوذ روزافزون صوفیه دانست، لطفا در این خصوص توضیح بفرمایید.
در ارتباط با وضعیت تصوف و وضعیت عمومی عرفا و صوفیان در قرون هشتم و نهم باید به استحضار برسانم که این دوران یکی ادوار بسیار مثبتی بود برای رونق تصوف، البته تصوفی که کمکم داشت به سمت شیعه گرایش پیدا میکرد. با جریانهای مختلفی از صوفی شیعی در دوران تیموریان روبهرو هستیم. البته یکی از علتهای اصلی رونق تصوف در دوران تیموریان مقدمهاش به دوران هجوم هلاکوخان مغول به ایران و اسلام برمیگردد که در واقع استیلای مغولان یک آغازی بود برای پیوستگی بین جریانهای صوفی که با محافل شیعه نزدیکیهای بیشتری پیدا کردند. تصوف مورد تشویق و حمایت مغولان قرار میگرفت و کمتر مورد آزار و اذیت واقع میشدند و به آسانی میتوانستند به تبلیغات مبانی اعتقادی خویش بپردازند و شیوخ و عرفا میآمدند و خانقاه تشکیل میدادند در شهر و روستا و به راحتی میتوانستند به فعالیتهای مذهبی روی بیاورند و مردم را ارشاد کنند و زمانی که قدرت مرکزی ایلخانان هم به اضمحلال کشیده شد و فروپاشید همین جریانهای مذهبی و صوفی بودند که در اثر خلا قدرتی که بعد از سقوط ایلخانان بروز کرده بود در ایران، اغلب اینها گرایشهای سیاسی نیز از خودشان به ظهور رساندند و این نکته بسیار مهم است که در تاریخ تصوف کمتر دیده شده که جریانهای صوفی به فعالیتهای سیاسی کشیده شوند ولی اینجا به لحاظ آن نفوذ سیاسی که اینها در زندگی مردم به دست آوردند به اینها کمک کرد تا کمکم فکر کسب قدرت سیاسی در ذهن رهبران صوفیه نفوذ کند، جریانهایی مثل نوربخشیه، مثل حروفیه، مثل سربداران که من در مقالهی دیگری با عنوان «شیخ حسن جوری» در جلد سیزدهم دانشنامه جهان اسلام چاپ کردم و یکی از جریانهایی که شیعه صوفی را به هم نزدیک میکرد میتوانیم ذکر کنیم. یا مهمترین این جریانهای صوفیه که بعدها به کسب قدرت سیاسی هم نایل شدند، سلسله صوفیه صفویه است که پیروان شیخ صفیالدین اردبیلی بودند و بعدها نوادگانش در زمان شاهاسماعیل صفوی توانستند که سلسله صفویه را به ظهور برسانند.
در مورد امیرتیمور هم همینطور، تیموریان هم از خود تیمور و فرزندانش اغلب به جریانهای عرفانی و صوفیه بسیار اعتقاد داشتند. امیر تیمور بسیار به عرفا و صوفیان احترام میگذاشت و مرتب در مجالس بحث و درس این فضلا و عرفا حضور پیدا میکرد و آنها را مورد حمایت و تشویق قرار میداد. همین رویه امیرتیمور برای حمایت از صوفیان و عرفا بعدها رویهای شد که در سایر امیرزادگان تیموری هم ما به عینه میبینیم. در دوران تیموریان است که منزلت تصوف و عرفان بسیار بالا رفته بود و یک نفوذ زیادی پیدا کرده بودند و کمکم هم به جریانهای شیعی نزدیک میشدند از این نظر میتوانیم بگوییم که دوران تیموریان یکی از مهمترین دوران در رشد جریانهای عرفانی و صوفی است. البته فقط همه جریانهای صوفیه متمایل به شیعه نبودند بلکه برخی از جریانها هم گرایشهایی به اهل سنت داشتند مثل فرقه قدرتمند صوفیه نقشبندیه یعنی پیروان خواجه بهاءالدین نقشبند بودند که در زمان تیموریان یکی از صاحب نفوذترین این رهبران صوفیه متمایل به اهل سنت شیخ عبیدالله احرار که بسیاری از سلاطین تیموری اخلاص ویژهای از خودشان بروز میدادند.
در خصوص نهضتهای سیاسی، مذهبی و اجتماعی که کم و بیش در این دوره به ظهور پیوست، شرحی بفرمایید. در مورد نهضتهای مردمی و اجتماعی در دوران تیموریان از عهد دوران تیموری تا زمان میرزا سلطان حسین بایقرا با نهضتهای سیاسی مذهبی و اجتماعی کم و بیشی برخورد میکنیم، بعضی از نهضتها به منصه ظهور پیوستند که اغلب سعی میکردند قدرت را به دست بگیرند. ویژگی برجسته اغلب این جنبشها و نهضتهای اجتماعی که در دوران تیموری به ظهور رسید، تمایلات صوفیانه و شیعیانه آنها بود. از زمانی که بغداد توسط هلاکو فتح شد و سقوط عباسیان به دنبالش آمد. چون شیعیان توانستند نفسی به راحتی بکشند و فرصت بیشتری برای فعالیتهای اجتماعی و سیاسی پیدا کردند، در نتیجه پیروان شیعیان تلاش کردند تا در نهضتهای ضدبیگانه مجتمع بشوند و جریانهایی را بر اساس مبانی اعتقادی شیعه اثنیعشری تشکیل بدهند و قدرت سیاسی خویش را توسعه بدهند. به اعتقاد محققان در دوران فرمانروایی امیرتیمور با توجه به سیاست مذهبی خاص وی که من در چند مقاله مفصل در مورد سیاست مذهبی امیرتیمور نوشتهام، چون امیرتیمور اصولا سیاست تسامحگرایانه و مصلحتآمیز داشت و تساهلگرا بود نسبت به مذهب. تعصب مذهبی خاصی را بروز نمیداد، از مذهبی علیه مذهب دیگری پشتیبانی نمیکرد، صرفا به عنوان یک مسلمان و معتقد به دین اسلام عمل میکرد و مذاهب مختلف را هم در کادر دین اسلام نگاه میکرد، همین بهترین فرصت بود تا شیعیانی که قبل از امیرتیمور سختگیریهای زیادی نسبت به آنان میشد، این سیاست امیرتیمور خیلی کمک کرد به شیعیان که مورد حمایت امیرتیمور قرار میگرفتند و از آزادی بیشتری در دوران فرمانروایی امیرتیمور برخوردار شدند و البته امیرتیمور هم در نظر داشت که در اداره قلمرو خویش بتواند از حمایت این جریانهای شیعی برخوردار شود. پیوستگیهایی با علویان و شیعیان برقرار کرد. «میتوانید به مقالات من در این زمینه مراجعه کنید.» بدینترتیب نهضتهایی را میبینیم.
مهمترین جنبش اجتماعی و مردمی در این دوره کدام جنبش بود و چه نقشی در این دوره تاریخی داشت؟
نکته اینجاست که احیانا اگر نهضتی جنبه سلب قدرت سیاسی را داشت، طبیعتا امیرتیمور با اینها برخورد میکرد. از جمله برخورد با سیدکمالالدین مرعشی و نهضت مرعشیان در شمال. چون به امیرتیمور گزارش کرده بودند که احتمالا این جنبش اجتماعی و مذهبی مخالف حکومت امیرتیمور است، امیرتیمور با اینها برخورد کرد، قلمروشان را تسخیر کرد و رهبران جنبش را تبعید کرد به ماوراءالنهر. مذاکراتی هم با اینها انجام داد. اطاعت سیاسی برای امیرتیمور اولویت بود. حالا از هر مذهب و جنبشی که در جامعه وجود داشت برای تیمور مهم نبود و برای تیمور مهم اطاعت سیاسی بود که باید ابراز میکردند، در غیر این صورت جنبشها سرکوب میشدند و تا وقتی که تیمور زنده بود جنبشها خیلی اوج نگرفت. اما مهمترین جنبش اجتماعی و در واقع مردمی که تحت عنوان مقالهای در دانشگاه فردوسی مشهد چاپ کردم، «شورش علی سبزواری سربداری» است که این جنبش بلافاصله بعد از مرگ امیرتیمور و در زمان شاهرخ صورت گرفت که در راستای همان سربداران خراسان بود در سبزوار، در حدود شش ماه این قیام ادامه داشت و شاهرخ توانست با سرکوب این جنبش، رهبر شورش یعنی سلطان علی سبزواری را حذف کند و جنبش را سرکوب کند و به این ترتیب یکی از خطرناکترین جنبشهای اولیه که هنوز شاهرخ مسلط به حکومت نبود و تازه مساله جانشینی امیرتیمور برای سلاطین تیموری مساله اصلی بود، رخ داد و در این فرصت سربداران خراسان به قول حافظ ابرو قصه از سرگرفتند و سعی کردند که دولت پیشین سربداران را احیا کنند. در همین جنبش توانستند بسیاری از بخشهای خراسان مثل سبزوار، اسفراین، فریومد، مزینان تا حوالی توس و مشهد را تصرف کنند و اینها موفق شده بودند که بسیاری از پیشهوران خراسانی و مازندرانی را بر ضد جانشینان امیرتیمور به شورش وادار کنند و سعی کردند که دولت سربداران را احیا کنند. سلطان علی سبزواری پس از شکست به استرآباد فرار میکند و به نزد امیرزاده میرانشاه فرزند امیرتیمور در خراسان پناه میبرد اما میرانشاه او را تسلیم سپاه شاهرخ میکند، به این ترتیب سلطان علی سبزواری اسیر میشود و او را به هرات میفرستند و نهضت سربداران با اسیر شدن رهبرشان و برخورد خشونت بار با پیروان سربداران در خراسان، یکی از نهضتهای مهم و مردمی خراسان که به وسیله شیعیان عروج کرده بود، از بین رفت.
مردمانی که گرایش به سربداران داشتند مردمانی شجاع و بیگانهستیزی بودند که در نظرشان این بود که یک دولت استوار و پابرجایی را بر اساس مذهب شیعه در خراسان برپا کنند. ولی بر اثر یکسری خیانتها نتوانستند به نتیجهی مدنظر خود برسند. نهضت بعدی حروفیه بود که آنها هم نتوانستند به اهداف خود برسند و سرکوب شدند و این فضلالله حروفی که توانست نحلهای را به وجود بیاورد و مناطق زیادی مثل اصفهان، باکو، تبریز و شیروان که در رفتوآمد بود و عقایدش را در مسایل سیاسی اجتماعی بیان میکرد، از مالکیت عمومی زمین دفاع میکرد، از برابری و مساوات اجتماعی دفاع میکرد، چون افکارش را کفر تشخیص میدادند، بنابراین او را گرفتند و محاکمهای برایش ترتیب دادند و به اتهام اینکه مدعی مسیح آخرالزمان شده بود، محاکمه و به مرگ محکوم کردند و در زمان امیر تیمور به شروان تبعید شد و توسط میرانشاه، فرزند تیمور کشته شد. بسیاری از مردمی که دور او را گرفته بودند، از طبقات پایین جامعه بودند و اهل حرفه، پیشهور و صنعتگر و طبقات متوسط شهری یا فقیر شهری بودند که سعی میکردند تحت تاثیر اندیشههای فضلالله استرآبادی یک زندگی مساوات طلبانهای را در پیش بگیرند، بعدها پیروان این فرقه حروفیه متواری میشوند و به آناتولی میروند و به خانقاههای بکتاشی روی میآورند و یک زندگی مخفی را در پیش میگیرند. فرقههایی داشتیم که اغلب اینها توسط سلاطین تیموری سرکوب شد.
حمله مغول تغییرات بزرگی را در اغلب شئون مختلف سیاسی، اقتصادی و ارتباطات بینالمللی به وجود آورد که تمام دنیای متمدن و شرق اروپا را هم دربرگرفت، بازتاب اثر این تحولات حتی در سکهها نیز منعکس شد، لطفا در خصوص سکههای تیموری شرحی بفرمایید.
با سقوط خلافت بغداد به دست مغولان تمام نهادها و معیارهای حکومتی تغییر کرد که تاثیر این تغییرات را در سکهها میتوان مشاهده کرد. خط، تزئینات و شعائر اسلامی حک شده روی سکه ها تغییر کرد. مساله بازرگانی از زمان اصلاحات اقتصادی ایلخان غازانخان در اولویت برنامههای ایلخانان قرار گرفته بود و امیر تیمور هم کم وبیش همان رویه را بعدها در دوران فرمانرواییاش در پیش گرفت. تقریبا از سده هشتم تا سده دوازدهم هجری قمری یگانه سکه رایج سکه نقره بود یا به تعبیر دیگر دینار نقره بود که بسیار رایج بود. مساله بازرگانی و دادو ستد سهل و ساده از سیاستهای اقتصادی امیر تیمور هم بود. به همین دلیل امیرتیمور بسیار توجه خاصی به امنیت و سلامت امر بازرگانی و رفت و آمد کاروانهای تجاری داشت. درصدد بود تا برای سهولت در کار تجارت و دادوستد کالا، سکههایی را ضرب کنند که به رونق تجارت کمک کند. امیرتیمور بعد از سال 792 برابر با سال 1390 میلادی سکه جدیدی را در ایران ضرب کرد که نقرهای بود، ابتدا در ماوراءالنهر و خراسان رواج داشت، که اصطلاحا به این سکه «تنکه نقره» میگفتند، به نظر میرسد یک لغت هندی است.
چون تنکه به یک واحد از وزن اتلاق میشد که محتملا نخستین بار در زمان سلطان محمود غزنوی در مورد سکه به کار گرفته شد. تنکه نقرهای که در دهلی ضرب میشد دارای وزن 10.76 گرم. تنکهی نقرهای تیمور هم از همان وزن تبعیت میکرد و از نظر وزن دقیقا نصف دهلی یعنی5.38 گرم بود. این سکه به چهار درهم تقسیم میشد. احتمالا تنکه تیمور دینار نقره سبک چهار درهمی خراسان را که در آن زمان رواج داشت از رواج انداخت. چون از سال 844 قمری دیگر صحبتی از سکه رایج در خراسان در بین جامعه نیست. روی سکههای تیمور هم کلماتی مثل «سلطانالاعظم غیاثالدین امیر تیمور گورکانی خلدالله ملکه (سوزوموز، به ترکی) و پشت سکه هم در متن لاالهالاالله و محمدرسولالله در حاشیه سکه هم اسم ابوبکر، عمر، عثمان و علی را ضرب کرده بودند. در دوره حکومت امیرتیمور نمونه دیگر سکهای بود که در استرآباد ضرب میشد که روی سکه در متن محل ضرب سکه که استرآباد بود و سال ضرب سکه به نام امیر تیمور آمده بود و در پشت سکه باز هم لاالهالاالله محمدرسولالله علی ولیالله و در حاشیه نام دوازده امام را ضرب کرده بودند. در زمان شاهرخ هم تنکه نقرهای با وزن4.72 ضرب شده بود که با وزن آن یک مثقال به حساب میآمد. در سالهای پایانی قرن نهم قمری در بیشتر مناطق تحت حکومت شاهرخ سکهای هم به نام شاهرخی رایج بود، به علاوه آن تنکه تیموری با وزن یک مثقال که با طلا ضرب میشد، هر چند کمیاب بود و به آن تنکه طلا میگفتند. در دوران تیموری سکههای مختلفی رایج شده بود و در گردش بود.
مثلا در ماوراءالنهر دینار کپکی نقره با وزن 8 گرم، در غرب ایران بیش از سه نوع دینار رایج بود که رابطه آنها با دینار کپکی شناخته شده است. یعنی دینار بغداد یا شیراز، دینار عراقی و یا دینار تبریز. از اوایل قرن هشتم هجری هم در مناطق فرمانروایی جغتانیان و در زمان سلطنت کپک خان مسکوکات نقرهای جدیدی به اسم حاکم ضرب شد و بعد از آن به پول کپکی شهرت یافت که در آن زمان هم یک دینار کپکی تقریبا 8 گرم وزنش بود و به شش درهم1.3 تا 1.4 گرمی تقسیم میشد. دینار تبریزی هم در قرن 9 ه.ق برای نخستین بار در زمان تیموریان ظاهر شد و در آن زمان رابطهی بین این 4 نوع دینار نقره رایج به قرار زیر است: دینار کپکی معادل بود با 3 دینار بغدادی یا شیرازی، یک دینار کپکی معادل بود با 6 دینار عراقی و یک دینار کپکی معادل بود با 9 دینار تبریزی. در مورد وزنشان هم دینار بغدادی یا شیرازی معادل بود با 2.7، دینار عراقی معادل حدود 1.35 گرم و دینار تبریزی حدود 0.9 گرم وزنشان بود. در سکههای تیموری القاب مختلفی قبل از نام سلطان حک میشد. مثلا ابوالقاضی، ابوالمظفر، یا سلطانالکامل، عادل، عالم و بعد از نام سلطان هم کلمه بهادرخان را میآوردند. کلمه گورکان هم در تمام سکهها رواج داشت. کلمه «سوز و موز» به ترکی به معنای امر ما یا فرمان ماست که در بعضی از سکههای گورکانیان هم حک شده بود. حتی در سکههایی که در دوران الغبیک ضرب میشد کلمه سوزوم یعنی امرمن، فرمان من یا دستور من ضرب شده است و در پشت اغلب سکههای تیموریان هم شهادتین را ذکر کردند و نام خلفای راشدین را با لقب و کنیهی آنها ضرب کردند.
چه پژوهشهای جدیدی در دست تالیف و بررسی دارید، در این باره نیز اطلاعاتی ارائه کنید.
یکی دو طرح در دست اقدام دارم. یکی از کارهایی که به زودی با تشویق کارشناسان ارزشمند انتشارات سروش به چاپ خواهم رساند «زمینههای سیاسی استقرار نخستین دولت شیعه در ایران از زمان تیموریان تا زمان شاه اسماعیل صفوی» است که طی تحقیقاتی زمینههای موفقیتها و گسترش تشیع در دوران حاکمیت سلاطین تیموری با توجه به سیاست مذهبی که امرا و سلاطین تیموری نسبت به جریانهای مذهبی خصوصا شیعیان نسبت به خودشان نشان میدادند، بررسی خواهد شد. تلاش دارم در راستای چگونگی ورود جریانهای شیعی به مسایل سیاسی و بسترسازی برای تشکیل نخستین حکومت شیعه در ایران تحقیقی ارایه کنم و این باب تحقیقی را به زودی به بازار عرضه کنم. در ادامه چاپ اول کتابم که در مورد ظهور تیمور بود و در آن کتاب جنبههای سیاستی و عمرانی و فرهنگی تیمور مورد بررسی قرار گرفته بود، تمام شده است، سعی دارم بخش مهمی را با عنوان «سیاستهای فرهنگی در سیاستهای عمرانی توسط امیر تیمور گورکانی» به آن اضافه کنم و این کتاب را تجدید چاپ کنم و بتوانم سر و سامانی به تحقیقات دوره تیموریان بدهم. بعد از اینها هم برای تحقیقات بعدی تاریخ ادبیات دوره تیموریان را مدنظر دارم.
نظر شما