به مناسبت سالروز بیعت تاریخی همافران ارتش با امام خمینی (ره)؛
ضربهای که به «توهم وفاداری ارتش به شاه» وارد شد
بیعت همافران با امام هم شجاعانه و هم بسیار معنادار بود و یکی از چند واقعهای بود که کمر رژیم پهلوی را شکست. شجاعانه بود، زیرا هنوز نظام سلطنتی - حداقل به ظاهر و به شکل رسمی - سرپا بود؛ و معنادار بود، چون به وضوح نشان میداد که همافران دیگر از شاه اطاعت نمیکنند و از آن پس فقط به امام وفادارند.
همافران؛ انتخاب بین شاه و امام
محمد سرلک از افسران نیروی هوایی میگفت بسیاری از همافران – حتی زمانی که به حکومت وقت خدمت میکردند – اعتقادات محکم مذهبی داشتند و بیشتر از هر مرام و مسلک و آرمانی، به آموزههای دینی پایبند بودند. طبیعی است کسانی که چنین باوری دارند در انتخاب میان شاه و آیتالله طرف کدام یکی را میگیرند و چه کسی را رها میکنند. حتی آنهایی که مقلد امام محسوب نمیشدند نیز درستی صحبتهایش را میپذیرفتند و با فهرست انحرافاتی که او برای رژیم برمیشمرد موافق بودند؛ انحرافاتی مثل فساد فراگیر، وابستگی به بیرون و استبدادی که از طریق ساواک و حزب فراگیر رستاخیز اعمال میشد.
این دلبستگی به اسلام و امام در سال انقلاب - سالی که صفبندیها آشکارتر شد و توهم مصالحه میان شاه و مخالفان از بین رفت - عمیقتر هم شد. اوایل پاییز آن سال امام راهی فرانسه شد و چنان که میدانید در نوفل لوشاتو اقامت کرد. آنجا هر روز با عهدهای از ایرانیان ملاقات میکرد و ضمن برشمردن زشتیهای رژیم حاکم بر کشور، از ضرورت تغییر بزرگ میگفت [1]. همان روزها چند نفر از همافران نیز به فرانسه رفتند، با امام صحبت کردند و به او قول همراهی دادند. تعدادشان زیاد نبود، اما گروه بزرگی از همافران را نمایندگی میکردند و از طرف آنان برای بیعت با امام انتخاب شده بودند.
اطلاعات ارتش از سفر این همافران و علت این سفر باخبر شد و هنگامی که آنان به کشور برگشتند، بازداشتشان کرد. همگی آنان به خاش تبعید شدند و تا پیروزی انقلاب در تبعید ماندند. ارتش به زعم خود این «نیروهای خاطی» را تنبیه کرد، اما خللی در عزم همافران برای همراهی با موجهای تغییر ایجاد نشد. سازمان ارتش و آن دسته از فرماندهانی که هنوز به شاه وفادار بودند میکوشیدند از خودشان صلابت و استواری نشان دهند، اما ضعف و تزلزل شاه در مقام فرماندهی کل قوا، کوششهای آنان را بیفایده میکرد. از یک طرف تردیدهای شاه در قیاس با قاطعیت امام آشکار بود و خروج او از کشور - که به فرار تعبیر شد - پشت این دسته از فرماندهان ارتش را خالی کرد و از طرف دیگر موجهای اعتراض و تحولخواهی مدام بالا و بالاتر میگرفت و به جریان حوادث شکل و مسیر میداد. شماری از همافران (مثل بسیاری دیگر از افسران ارتش) نیز با لباس شخصی و به عنوان شهروند در تظاهرات اعتراضی شرکت میکردند و همان شعارهایی را میدادند که عموم مردم فریاد میزدند.
تا اینکه ششم بهمنماه، جمعیتی حدودا 100 نفره از همافران، با لباس فرم در خیابان فرحآباد (پیروزی) راهپیمایی کردند و آشکارا همراهی و همدلی خودشان را با انقلاب نشان دادند. اطلاعات ارتش فردای آن روز شماری از این جمع 100 نفره را به دستگیر کرد و به زندان انداخت، اما ضربهای که به «توهم وفاداری ارتش به شاه» وارد شده بود دیگر جبران نمیشد. توهم شکسته شده بود. در فضای آن روزهای کشور، همین چند قدم راهپیمایی 100 نفره این باور را میان مردم ایجاد کرد که ارتشی که شاه آنهمه به آن مینازید و به آن تکیه داشت، انقلاب را انتخاب کرده است. در ناآرامیها و کشمکشهای روزهای بعدی، گروهی از همافران «در بین مردم اسلحه پخش کردند» [2] و به تحولی که دیگر قطعی و اجتنابناپذیر شده بود شتاب بخشیدند.
همافران، بیعت با امام و همراهی با انقلاب
تمام نقشآفرینیهای همافران با جنبش اسلامی یک طرف، نقطه اوج همراهی آنان با انقلاب روز نوزدهم بهمن ما رقم خورد. در این روز جمع بزرگی از آنان در مدرسه علوی به دیدار امام رفتند و با ادای سلامی نظامی، دستهجمعی با او بیعت کردند. حرکت شجاعانه و معناداری بود و یکی از چند واقعهای بود که کمر رژیم پهلوی را شکست. شجاعانه بود، زیرا هنوز نظام سلطنتی – حداقل به ظاهر و به شکل رسمی – سرپا بود؛ و معنادار بود، چون به وضوح نشان میداد که همافران دیگر از شاه اطاعت نمیکنند و از آن پس فقط به امام وفادارند [3]. عکسی از این دیدار منتشر شد که چهره هیچکدام از همافران در آن معلوم و مشخص نیست و همگی پشت به دوربین عکاسی، رو به امام ایستادهاند. گویا خود همافران چنین تصمیمی گرفته بودند و نمیخواستند هویتشان آشکار شود.
حجت الاسلام و المسلمین ناطق نوری در خاطراتش میگوید: «روز نوزدهم بهمن روزی است که نیروی هوایی به دیدار امام آمدند، گفته بودند همافران ابتدا با لباس شخصی میآیند، چون لباسهای فرم آنها داخل ساک بود. آنها به دبیرستان دخترانه رفتند، آنجا لباسهایشان را عوض کردند. آنيفورم پوشیدند و به صورت رژه وارد مدرسه علوی شدند. فرماندهشان آمد و به من و آقای عراقی گفت: خواهش این همافران این است که اگر عکاسهای شما میخواهند عکس بگیرند، از صورت ما نگیرند، چون شناسایی میشویم، و گفت: برای ما مهم نیست که ما را بشناسند، اما زن و بچه ما را اذیت میکنند و برای ما خیلی سخت است که آنها را اذیت کنند.»
شاپور بختیار - چنانکه رویهاش بود - این عکس را جعلی خواند و از اساس، این دیدار را انکار کرد. میگفت «ملاحظه کنید همین روزنامه کیهان روز پنجشنبه عکس و خبری از یک رژه نظامی چاپ کرد و به صورت بچهگانه عکس را مونتاژ نمود که جزئیات آن را اهل فن میدانند.» البته شماری از فرماندهان ارتش که هنوز به شاه وفادار بودند، مثل بختیار فکر نمیکردند و میدانستند اتفاق مهمی افتاده است. دستور به شناسایی و دستگیری همافران حاضر در آن مراسم صادر شد، اما چنان که میدانید عمر حکومتی که این دسته از فرماندهان به آن خدمت میکردند به سر آمده بود. سه روز بعد انقلاب به پیروزی رسید، نظام سلطنتی فروپاشید و حکم شناسایی و بازداشت همافران انقلابی خود به خود لغو و باطل شد.
توضیحات بیشتر:
[1] به نوشته همایون کاتوزیان در کتاب «ایرانیان» (ترجمه احمد شهیدی، نشر مرکز) «هزاران زائر ایرانی از اروپا، آمریکا و خود ایران به محل اقامت او سرازیر شدند» و با او به عنوان رهبر خودشان ابراز اطاعت کردند.
[2] یرواند آبراهامیان در کتاب مشهورش «ایران بین دو انقلاب» (ترجمه احمد گلمحمدی و محمد ابراهیم فتاحی، نشر نی) به این فکت اشاره میکند.
[3] باقر عاقلی در کتاب «نخستوزیران ایران» (انتشارات جاویدان) مینویسد که امام از همه مردم ایران خواسته بود اگر با دولت موقت به ریاست بازرگان موافق هستند، روز نوزدهم بهمن ماه با حضور حداکثری در خیابانها و برپایی راهپیمایی، موافقت خودشان را نشان دهند. روزهای هفدهم و هجدهم راهپیماییهای پرشوری انجام گرفت اما «روز نوزدهم بهمن ماه، عظیمترین راهپیمایی تاریخ در تهران و شهرستانها و حتی روستاها انجام گرفت و میلیونها نفر دولت بازرگان را تأیید کردند و... اعلام کردند ما تصمیم رهبر انقلاب را در مورد... دولت موقت تأیید میکنیم.» از اینرو بیعت همافران، به معنی دقیق کلمه، همراهی با خواست مردم بود.
نظر شما