برای ورود به بحث تاریخنگاری انقلاب اسلامی باید یک دستهبندی از افرادی که در این حوزه قلم میزنند و نیز سبک و سیاق و روش آنان ارایه دهیم. یک دستهبندی ساده و اولیه میتواند شامل دو دسته افراد شود؛ گروه اول کسانی که در جریان انقلاب اسلامی قرار دارند و با آن همراهند و از داخل آن بلند شدهاند و گروه دوم کسانی که خارج از این جریان هستند و به نوعی میتوان گفت خارج از حوزه مدافعان این جریانند. دستهبندی شما در این خصوص چگونه است؟
تحت عنوان جریان تاریخنگاری انقلاب این جریانها را در 6 نگرش و بینش یا مبانی مورد بررسی قرار میدهیم.
1.جریانشناسی تاریخنگاری چپ مارکسیستی، سوسیالیستی و مائوئیسم هم در این جریان میگنجد.
2.جریان تاریخنگاری سازمان مجاهدین خلق که ما آن را جریانی التقاطی بین اسلام، لیبرالیسم و مارکسیسم میدانیم.
3.جریان ناسیونالیستی در دو بخش ناسیونالیسم ملی یا ناسیونالیسم پان ایرانیستی مثل حزب پان ایرانیسم به رهبری محسن پزشکپور.
4.جریان تاریخنگاری شاهنشاهی که البته منظور و محور در تحلیل تاریخ شاه است و اصالت به شخص شاه داده میشود.
5.جریان غربگرایی یا غربپذیری و تجددخواهی که بیشتر تحت تاثیر مراکز شرقشناسی و ایرانشناسی غرب قرار میگیرد.
6.تاریخنگاری انقلاب اسلامی که در ذیل آن تاریخنگاری اسلامی را مطرح میکنیم.
هر کدام از این 6 جریان تاریخنگاری یا مبانی تئوری، ایدئولوژی یا فکری دارد که مبنای آن بر همان اساس بنا شده است. حالا از نظر سیاسی برخی از اینها فراز و نشیبی دارند که جای بررسی دارد. عمدتا ما جریان تاریخنگاری مراکز شرقشناسی و ایرانشناسی را به نوعی وابسته به استعمار میدانیم، زیرا این مراکز شرقشناسی، ایرانشناسی، عربشناسی و ترکشناسی که اولین بار توسط خود انگلیسیها تاسیس شد، هدفی جز هدف استعماری نداشته و تا امروز هم ادامه دارد. چه در آمریکا و چه در اروپا مثل فرانسه و ایتالیا این شرقشناسی ماهیت استعماری دارد. اگرچه بخشی از اساتید، محققان و پژوهشگران ما دانسته یا نادانسته تحت تاثیر این مراکز هستند.
از تاریخهایی که در حوزه انقلاب اسلامی نوشته شده است، میتوان چند جریان را برشمرد و به طور کلی میتوانیم تاریخنگاری انقلاب اسلامی را متاثر از سه جریان عمده جریانهای ایدئولوژیک، سنت و تجدد بدانیم، ما در هر دوره یکی از این تاریخنگاریها یا بهتر است بگوییم تلقی از تاریخنگاری را داشتهایم؛ شما جریانهایی که در حوزه تاریخنگاری انقلاب اسلامی موثر بودند را چطور ارزیابی میفرمایید؟
شاید باید همان تاریخنگاری سنتی بیشتر مورد توجه قرار بگیرد، زیرا ما مبانی تاریخنگاری را از قرآن و سیره اهل بیت(ع) میگیریم. در قرآن هم وقتی که نگاهی به رسالت پیامبران یا ترسیم و تصویری از مجاهدین و مومنان برجسته علم و تقوی هست، میتواند حتی در رد و نقد جریان استکباری مثل طاغوتیان، فرعون، نمرود و شداد موثر باشد. جریانهای نفاق، کفر و الحاد که به آن اشاره میشود، در دوره رسالت پیامبر (ص) و زندگی ائمه اطهار (ع) نیز ما نمونههایی از همین قبیل داریم.
روند جریان تاریخنگاری هم منهای حکومت از همان صدر اسلام که سیرهنویسی پیامبر (ص) و ائمه اطهار (ع) آغاز شد، یا جنگهای پیامبر و حضرت امیر مطرح شد، در حقیقت یک نوع مبانی است و روند آن در رجالشناسی، جریانشناسی، وقایعشناسی و شناخت موضوعات الگویی است برای مورخ اسلامی. لذا ما آن تجدد را نوعی التقاط میدانیم که پیوندی است بین اسلام و نگرش مراکز شرقشناسی گذشته مثل اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی یا مبانی تاریخنگاری مراکز شرقشناسی. احیانا برخی از مورخان و پژوهشگران مثل ویل دورانت تاریخ تمدن غرب نوعی از آنها الگوبرداری کردند که تلفیقی بین آنها به وجود آورند. در حقیقت یک نوع عبور از معیارها هست. لذا ما آن تجدد را نمیگوییم اما اینکه در زمان خودمان با توجه به آن معیارها نگاه کنیم، صحیح است.
وقتی بخواهیم بخشی از مبانی غربی و اسلامی را اضافه یا کم کنیم، در حقیقت دیگر تاریخنگاری اسلامی نیست و لذا مورخانی که تاریخنگاری اسلامی مینویسند دیدگاه خویش را از تاریخنگاری اسلامی میگیرند و مبانی را از آنجا دریافت میکنند. نمونهای از تاریخنگاری اسلامی مانند «نگاه حضرت امام به تاریخ معاصر» یکی از منابع تحلیلی خوب در این زمینه است. از منابع تحلیلی مفید دیگر سه جلد کتاب از حضرت امام خمینی (ره) است. «سیره پیامبران و ائمه اطهار(ع)»، «تاریخ معاصر از دیدگاه امام خمینی (ره)» و دیگری «احزاب و گروههای سیاسی معاصر از دیدگاه امام خمینی (ره)» است.
اتفاقا از همان ابتدای انقلاب اسلامی هم با عنوان ریشههای انقلاب اسلامی کارهای پژوهشی خوب و قابل اعتنایی انجام گرفته است. اولین اثر در این زمینه از حاج شیخ عباسعلی عمید زنجانی است که به صورت کتاب درسی نیز منتشر شد. دومین اثر در این زمینه 5 جلدی حجتالاسلام روحالله حسینیان است که دارای متن بسیار خوبی است و از صدر اسلام تا تاریخ معاصر حتی نهضت سربداران و شیخ محمد خیابانی و... تا زمان انقلاب اسلامی در آن تشریح شده است و دیگر انقلاب امام خمینی حجتالاسلام حمید روحانی، نقش روحانیون در 10 جلد از حجتالاسلام علی دوانی.
از نظر تئوریک از این دو اثر قویتر اثر حضرت آیتالله جوادی آملی است با عنوان «امام خمینی بنیان مرصوص» لذا به نظر من از نگاه مورخانی که میخواهند تاریخ انقلاب اسلامی را تبیین کنند، این نگاهها باید مدنظر باشد و قابل اعتنا.
مرزبندی دیگر در خصوص تاریخنگاری انقلاب اسلامی را میتوانیم به داخل مرز و خارج مرز تقسیم کنیم؛ نظر شما در این خصوص چیست؟
در داخل کشور باز هم همین جریان ششگانه که در بالا گفتیم را داریم. حتی بعد از انقلاب برخی از مورخانی که تاریخ نوشتند مثل دکتر باقر عاقلی، محمود طلوعی که اینها نگاهشان همان نگاه شاهنشاهی و سلطنتطلبانه است. یا تحلیل سرهنگ غلامرضا نجاتی که همان نگاه ناسیونالیستی و نگاه به اصطلاح خودشان ملیگرایی است. آثاری که برخی از نویسندگان چپ در داخل منتشر کردند در همین رده و با همان مبانی مارکسیستی است. حتی برخی از اساتید دانشگاه ما در مبانی تاریخنگاری بر طبق همان روشی که دانشگاههای ما در گذشته داشت، آثار خویش را منتشر کردند و تحت تاثیر مراکز شرقشناسی یا تاریخنگاران غربی هستند.
در خارج یک نوع تفاوت وجود دارد. برخی از اینها یک نوع وابستگیهایی به مراکز بیرونی یا به قدرتهای خارجی دارند. مثل تاریخنگاری چپ و سازمان مخفی حمید احمدی که با نام مستعار «ناخدا انور» آثار خویش را منتشر میکرد و وابسته به حزب توده بود و برای بخش اطلاعاتی حزب توده کار میکرد. با دستگیری رهبران حزب توده او به افغانستان میرود. دو سال به عنوان مسوول اطلاعاتی در حکومت کمونیستی حزب افغانستان فعالیت میکند. بعد به اتحاد جماهیر شوروی میرود. در دهه هفتاد از شوروی به آلمان میرود و در آنجا مرکز تاریخنگاری چپ را آغاز میکند و خاطراتی را نیز جمعآوری کرده است که درست همان مبانی حزب توده و مارکسیستی است.
دومین شخص حمید شوکت بود که وی به عنوان میراثدار کنفدراسیون دانشجویان ایرانی در اروپاست. او هم از افراد وابسته به جریان چپ مائوئیسم و به چین وابسته بود. عضو سازمان انقلابی حزب توده بود. اگرچه بعد از انقلاب به شورای مقاومت ملی سازمان مجاهدین خلق پیوست. او نیز مشغول کار تاریخ شفاهی چپ بود که در مورد کنفدراسیون هم کتابهایی منتشر کرد که در همان چارچوب چپ و مجاهدین خلق بود.
مصطفی الموتی از اعضای تشکیلات فراماسون بود. او از دهه 20 تا 50 روزنامهنگار بود. وکیل مجلس دربار بود. از رجال سیاسی دربار هم بود. اسنادش در دو جلد منتشر شد. او در انگلستان 16 جلد کتاب تحت عنوان عصر پهلوی جمعآوری کرد. قدرت تحلیل زیاد ندارد ولی به هر حال به عنوان تاریخنگار شاهنشاهی مورد توجه است. 4 جلد هم تحت عنوان بازیگران سیاسی عصر پهلوی کار کرده است.
شجاعالدین شفا نیز از تاریخنگاران درباری بود. او مسوول فرهنگی دربار شاهنشاهی بود. در خارج هم کتابهایی علیه انقلاب اسلامی و علیه خود اسلام در تطهیر و تجلیل از حاکمیت پهلوی منتشر کرد. دیگری هما سرشار از یهودیان ایران بود. خودش معتقد است که دو ملیت ایرانی-اسراییلی دارد. از یک سو با رضا پهلوی و سلطنتطلبها کار میکند. خودش هم مرکز تاریخ شفاهی یهود دارد و دیگر موسسه مطالعات ایرانی که با سرمایه اشرف پهلوی و برخی از عناصر وابسته به حاکمیت پهلوی و در جهت اهداف سلطنتطلبان کار میکند.
مهناز افخمی، سیدحسین نصر و احسان یارشاطر نیز چند عنوان کتاب و همایشهایی داشتند. سه نشریه دارند. «نیمه دیگر» که در مورد زنان منتشر میشود. «ایرانشناسی» که عمر کوتاهی داشت و «ایراننامه» که ادامه دارد و فعال است. در این نشریه برخی از یهودیان اسراییل نیز مقاله دارند. یک شماره در مورد بهاییستیزی و یهودیستیزی منتشر کردند.
از جمله باید به دانشگاه هاروارد اشاره کرد که تحت عنوان «تاریخ شفاهی ایران» و زیر نظر حبیب لاجوردی با هزار و چند نفر از رجال عصر پهلوی مصاحبه کردند. اما تنها 80 و اندی از خاطرات را منتشر کردند. مشخص است که با اهداف خاصی تهیه شده است. بخشهایی حذف شده و یا عمدا برای تطهیر برخی از رجال قسمتهایی از مصاحبه آورده نشده است.
در خاطرات شریف امامی هیچ اشارهای به فراماسونری نشده، در صورتیکه او از دهه 40 استاد اعظم لژ فراماسونری بود یا در مورد شاپور بختیار از سال 24 تا 57 در صحنه سیاسی، حزب ایران و جبهه ملی فعال بود. زمانی با انگلیسیها مرتبط بود. از آذر 1331 با آمریکاییها مرتبط بود که 24 سند در این زمینه موجود است. همچنین ارتباط با هایزر که آمده بود تا دولت او را تثبیت کند. اینکه اهداف آمریکاییها در این تاریخ شفاهی چیست؟ جای بحث و تحلیل مستقل را میطلبد.
از تاریخنگاریهای دیگر باید به برخی افراد اشاره کرد. «یروان آبراهامیان» از ارامنه ایرانی که در 11 سالگی به انگلستان میرود. در 1329 از انگلستان به آمریکا میرود. مدتی با حزب توده چپ مرتبط بود و نهایتا در آمریکا ماند. چیزی که با عنوان تاریخ مینویسد انطباقی با تاریخ و واقعیتهای ایران ندارد و به نوعی مشخص است که در جهت تاریخسازی یا تحریف تاریخ حرکت میکند که نقد آثارش باید در جلسهای مستقل بررسی شود.
عباس میلانی نیز 14 سالگی به آمریکا میرود. در آنجا علوم سیاسی میخواند. دهه چهل به سازمان حزب توده میپیوندد و در سال 52 دستگیر میشود، همان سال در تجلیل از شاه مصاحبهای انجام میدهد. در دانشگاه تدریس میکند. بعد از انقلاب که به آمریکا پناهنده شد علاوه بر «معمای هویدا» یا «معمای شاه» دو جلد کتاب به زبان انگلیسی دارد. برخی از مدخلهای کتاب «رجال سیاسی معاصر» که ترجمه شد و خواندیم، بر همان سبک و سیاق نوشته شده بود. دکتر عظیما بر نیمی از این کتاب 54 اشکال گرفته بود یا خانم منصوره اتحادیه در توصیف این کتاب میگفت که تحریف محمدرضا پهلوی و تاریخ معاصر است. برخی از کارهای انفرادی نیز در این زمینه قابل ذکر است. مانند اثری از هوشنگ نهاوندی. دو جلد کتاب از اردشیر زاهدی. عباس سلیمی نمین نقدهایی به صورت موردی در خصوص این آثار نوشتهاند که این نقدها کمی از اهداف آنها را مشخص میکند.
مرزبندی شما در تاریخنگاری انقلاب چگونه است؟
تاریخنگاری انقلاب اسلامی با سه مشخصه تعریف میشود. در حقیقت مورخ انقلاب اسلامی مبانی خود را از قرآن، سیره و سنت میگیرد. اما تاریخنگاری بر سه نوع تقسیم میشود. روایی، تحلیلی و فلسفه تاریخ. در روایی اصل بر صداقت، سلامت و مستند بودن است. وقتی من در مورد هر یک از رجال بحث میکنم، روایت باید مستند باشد. از خودم برداشت نکنم و ننویسم، وگرنه نوعی خیانت به حساب میآید. فرق نمیکند از چه جریان و ایدئولوژی باشد.
در تاریخنگاری تحلیلی، مستندات از هر نوعی باید قابل استناد باشد، در این نوع با مبانی عقیدتی و ایدئولوژی تحلیل میکنیم. در این نوع از تاریخنگاری تحریف وجود ندارد اما تحلیل وجود دارد و این دیدگاه و نگرش تحلیلگران در فلسفه تاریخ به کلیات تاریخ پرداخته میشود که همان مبانی قرآنی و سیره و سنن اهل بیت است مثل قرآن و نهجالبلاغه و متون اصیل و اصلی اسلامی. لذا تاریخنگاری اسلامی باید از صداقت و سلامت در روایت و ارایه واقعیتهای جامعه و در نهایت بیان تحولات جامعه سرشار باشد. در شأن یک مسلمان نیست که به مطالب بیپایه و اساس بپردازد. تاریخ خصوصا از نظر قرآن دارای هدف و رسالت است.
چهار رسالت برای مورخ اسلامی با الهام از قرآن میتوانیم، بیان کنیم. اول تاریخ ارایهدهنده الگو است که شخصیتهای برجسته تاریخ که سالم، صالح، سلیم، مصلح و منزه هستند به عنوان رهبران ارایه میشوند. دوم عبرت در تاریخ، منظور از بیان سرنوشت رهبران حزب توده یا سرنوشت رضاشاه، تکذیب و تحقیر آنها نیست بلکه عبرت گرفتن از سرانجام آنها است. چون در عبرتهای تاریخ علل انحطاط بیان میشود تا نسل حاضر و نسلهای متوالی به آن اعوجاج نیفتند. قرآن کتاب هدایت انسان و جامعه است. سومین درسآموزی از قرآن در عرصه تاریخ انتقال تجربه است، علل سقوط و انحطاط اقوام، گروهها، جمعیتها، احزاب، سازمانهای گذشته مثل عاد و ثمود چیست؟ علل انحطاط بنی اسراییل چه بود؟ اگر امروز اشاره میکنیم به تاریخچه حزب توده، یا مجاهدین خلق، یا حکومت پهلوی، قاجار و صدام، برای عبرتگیری و انتقال تجربه است.
علل موفقیتها چیست؟ چگونه یک جامعه موفق بوده و یا چگونه به انحطاط و سقوط کشیده میشود. چهارمین درسی که از قرآن میآموزیم، شناخت حق و باطل است. نشانههای حق چیست؟ مشخصههای باطل کدام است؟ چگونه باطل در جامعه رشد میکند و یا حتی گاهی لباس حق میپوشد؟
وقتی هدف مورخ اسلامی این باشد چه نیازی به تحریف و دروغ گفتن است. لذا این صداقت و سلامت در بیان تاریخی نوعی هم ایمان درونی است که انسان را از کجراهه و افراط و تفریط باز میدارد.
لطفا بفرمایید مبانی نظری تاریخ نگاری ایران و انقلاب اسلامی از چه پاردایم و روشی تبعیت کرده است؟
همانطور که اشاره کردیم، ما به عنوان مسلمان دارای ایدئولوژی الهی هستیم. خطمشی ما را قرآن و اسلام تعیین کرده است و الگوهای ما را پیامبران و ائمه قرار داده است. امام علی (ع) در خطبهها و نامهها چگونه بیان میکند. در مورد معاویه چگونه حکم میکند؟ در مورد خوارج، ناکثین، مارقین و قاسطین چگونه بیان میکند. جریانها را چگونه ارزیابی میکند؟ یک مورخ اسلامی همانگونه عمل میکند. در طول تاریخ ما مورخین، محدثین و تحلیلگران تاریخی داریم که سبک و سیاق آنها به عنوان الگوهای ما مطرح است. وقتی که تفاسیر علمای معاصر را نگاه میکنیم در مورد تفسیری از نهجالبلاغه نوشتهاند که آنها نمونه کاری ماست. بیش از اینکه یک مورخ به دنبال نگاه تاییدی و رد جو جامعه باشد باید مبانی را بشناسد که جنبه هدایت، ارشاد، انسانسازی و جامعهسازی دارد. بین حقیقت و واقعیت معیار برای ما حق است.
برای رسیدن به حق نباید از ابزار باطل استفاده کنیم. نباید دروغی را مطرح کنیم تا گروهی سخیف بشوند. اولین آسیب دروغ گفتن به جامعه و مردم و تاریخ به دیانت و جایگاه دین میرسد. هیچ چیزی برای یک مورخ برتر و بالاتر از حقگویی نیست. حتی شاید در برخی از دورهها به دلیل موقعیت نظر انسان را نپذیرند. تاریخ ابنخلدون در عصر خودش خریدار نداشت ولی امروز به عنوان یک متن جامعهشناسی میتوانیم از آن استفاده کنیم. تاریخ و متون تاریخی اگر بر اساس مبانی اسلامی و بر طبق روش قرآنی باشد، ماندگار و سازنده است.
دومین جایزه کتاب تاریخ انقلاب اسلامی با همکاری خانه کتاب و ادبیات ایران و پژوهشکده تاریخ معاصر در بهمن 1400 برگزار میشود، آیا اثری برای شرکت در این دوره از جایزه کتاب ارایه کردهاید؟
دومین جایزه کتاب تاریخ انقلاب اسلامی یکی از اقدامات بسیار خوبی بود که خانه کتاب آغاز کرد. ای کاش این کار از دهه 60 و 70 آغاز میشد، ولی هر جا جلوی ضرر را بگیریم سود است. در راس این اقدام به لحاظ علمی شخصیت تاریخدان و محققی چون آقای دکتر موسی حقانی قرار دارد و اعضای علمی هم عمدتا افراد صاحب نظر هستند.
اولین رهآورد این کار تشویق و تقدیر از مورخان است. دوم اینکه مشوقی میشود تا دیگران هم وارد این عرصه بشوند و توجه خاص به تاریخنگاری داشته باشند. سوم اینکه با انتخاب کتاب برتر، آن کتاب به عنوان الگو در ویرایش، سبک و سیاق و حتی در ظاهر مورد توجه قرار میگیرد و از آن الگوبرداری میشود.
برگزاری چنین مراسمی سبب میشود تا کتاب فراموش نشود. در جامعه ما به دلیل کثرت کتابهای منتشره یا غفلت برخی مراکز، کتاب زود فراموش میشود. کتابهای بسیار خوبی در دهه 80 و 90 چاپ اما فراموش شد مثل کتاب «انقلاب اسلامی» دکتر منوچهر محمدی، کتاب «ریشههای انقلاب اسلامی» از آیتالله عمید زنجانی، کتاب «پیمانه» از حجتالاسلام حمید پارسانیا، «بررسی و تحلیل فرهنگی» آقای عبدالحسین خسروپناه. حتی در کار اسنادی مجموعههای نفیسی توسط مرکز اسناد انقلاب اسلامی، مرکز بررسی اسناد تاریخی و... داریم. موسسه انتشارات تاریخ معاصر هم مجموعههای نفیسی دارد. موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی کتابهای خوبی منتشر کرده است. مرکز بررسی اسناد تاکنون 363 عنوان کتاب منتشر کرده است.
روزشمار انقلاب اسلامی از سال 41 تا 57 یک مجموعه نفیس در گذشته منتشر کردند. در زمینه خاطرهنویسی خاطرات حجتالاسلام محمدتقی فلسفی، خاطرات خانم طاهره سجادی و نقدهایی که آقای عباس سلیمی نمین به صورت کتاب منتشر کرده و خود آن نقد کتاب زمینه ارتقای تاریخنگاری است. ما با آثار تاریخی مشترک به همراه حجتالاسلام فخرزاده در زمینه زندگینامهنویسی در دومین جایزه کتاب تاریخ انقلاب اسلامی شرکت کردم. ابتدا آقای دکتر نوذری هم در این برنامه مشارکت پررنگی دارند.
جایزه انقلاب اسلامی را در تاریخنگاری انقلاب تا چه حد موثر میدانید؟
سالهای اول متعارف است. حتی گاهی ممکن است خودش را نشان ندهد ولی در روند 5 سال تا 10 سال که جایگاه خود را باز کرد. مسلما موثر است. به یاد دارم اولین بار جایزه جلال آل احمد که مطرح شد، خیلی جدی نمیگرفتند. الان یکی از موارد مفید و موثر است. یا جایزه شهید اندرزگو اندکی زودتر از انقلاب اسلامی شروع شد. انقلاب اسلامی باید 3 تا 4 سال استمرار داشته باشد تا جایگاه خودش را پیدا کند. در سال گذشته کتابهای سالهای 96 و 97 بررسی شد. امسال کتابهای سال 98و99 مورد بررسی قرار میگیرد. بسیاری از افراد از برگزاری چنین جایزهای یا اطلاع ندارند و کتابهایشان را نمیفرستند. حتی در بیشتر شهرستانها اطلاع ندارند. آقای دکتر حقانی در شورای علمی بررسی کتاب انقلاب اسلامی مطرح کرد که خود آقایون اگر کتابی را میشناسند، معرفی کنند تا مورد بررسی قرار بگیرد. سال گذشته کتابهایی که برای کودکان و نوجوانان در مورد انقلاب اسلامی نوشته شده است، نیز مورد توجه قرار گرفته بود.
در پایان برای جمعبندی سخنانم باید بگویم؛ باید به سه مساله در اینجا توجه کنیم. جایگاه تاریخ در زندگی فردی و اجتماعی تفاوتی نمیکند در چه شغلی یا جایگاهی هستیم، در هر کسوتی تاریخ را به عنوان یک علم کاربردی و راهبردی در زندگی خویش بشناسیم. دوم اینکه اطلاع از تاریخ برای رجال سیاسی و دولتمردان لازم است. به تعبیر شهید آیتالله سید حسن مدرس علوم سیاسی از علوم تاریخی قابل تفکیک نیست. به تعبیری رهبران احزاب اگر تاریخ ندانند خطاهای گذشته را تکرار میکنند. جامعهای که تاریخ خود را نمیداند، مانند کودکی است که فاقد حافظه بوده و لذا خطاهای خود را تکرار میکند.
بر همین اساس رجال سیاسی باید خواندن تاریخ را بیشتر توصیه کرد. رجال سیاسی که تاریخ نمیدانند وارد سیاست و احزاب نشوند. تاریخ هویت و نشانه ملی هر جامعه است. اقتدار ملی، وحدت ملی و استقلال ملی در گرو هویت تاریخی ماست. تلاش معارضان و مخالفان در ایجاد تشتت و پاک کردن این هویت است. گاهی در رادیوهای خارجی شاهد بحثهای قومگرایی هستیم. باید توجه داشته باشیم که از دبستان تا دانشگاه تحت تاثیر مراکز شرقشناسی و خارجیها قرار نگیرد. مورخان در فهم و شناخت مسایل سیاسی بیشتر تلاش کنند و با برخی از نغمههای شومی که شنیده میشود، برخورد کنند.
در پایان امیدوارم در آستانه قرن پانزدهم هجری و ورود به دهه پنجاه انقلاب اسلامی
1-دانشگاههای ما به عرصهی ورود کنند، چه اساتید در نگارش و تدوین کتب، چه پایاننامهها سوق به تاریخ داده شود.
2-حوزههای علمیه ما بنا به وظیفه و تکلیف شرعی و علمی خود بر اساس قرآنی و سنت دیرینه حوزه، تاریخ را جزو دروس خود قرار دهند. حوزه در تولید کتاب، مقاله، متون تاریخی بیش از پیش و کاملتر از دانشگاهها باید ورود به رشته تاریخی کنند.
3-در دهههای آینده، نه تنها تاریخ ایران که تاریخ جهان اسلام و منطقه را ما بنویسیم و در گام بعدی تاریخ جهان را. خصوصا سخت نیازمند به داشتن رشته استعمارشناسی، در حوزه و دانشگاه هستیم.
نظر شما