چهارشنبه ۲۰ بهمن ۱۴۰۰ - ۱۳:۲۸
برای مردی که غریب بود

محمد حنیف، نویسنده و پژوهشگر ادبی در یادداشتی که در اختیار ایبنا قرار داده، به زنده‌یاد سعید تشکری پرداخته است که در ادامه می‌خوانید.

خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، محمد حنیف:

ثبات عیش‌ که دارد ..........
آدم‌ها به بهانه‌های مختلفی می‌توانند دیگری را دوست داشته باشند، بهانه‌هایی مثل فروتنی، شهامت، فداکاری، صداقت، مهربانی، گذشت، دانش، بزرگی، پایمردی و ... بالاخره مظلومیت. احساس دوستی و محبت من به سعید تشکری برای همه این بهانه‌ها بود و هم اینکه او برگردان بسیاری از هم‌نسلان من محسوب می‌شد. زندگی پرفراز و نشیب، کودکی و نوجوانی پررنج، جوانی پرالتهاب و پرکار، و فهمیدن درد و دانستن اینکه اهل درد، هر روز تنهاتر و دردمندتر می‌شود. همین سبب شد در تارک این نوشته از شاعری (بیدل دهلوی) یاد کنم که عیش دنیا را در مقابل اندوهش به هیچ می‌انگارد، چه اینک با رفتن چنین بزرگ مردی، غمی غریب بر دلم خیمه زده و بی‌تابم کرده است. اما ژرف‌تر که می‌اندیشم، می‌بینم که سعید با همه نامرادی‌ها و ناملایمات، با حسرت و اندوه، با غم و ترس از مرگ میانه‌ای نداشت. همین است که تاب می‌آورم این لحظه‌های دیرگذر سنگین و کوبنده را. و می‌توانم روی انتخاب کلمات ـ هرچند نه آنگونه که شایسته تشکری باشدـ تمرکز کنم.

سعید تشکری را دوست داشتم، نه برای اینکه از طریق خواندن آثارش استاد من محسوب می‌شد و شاگردش بودم، یا به دلیل خدمات گران‌سنگش در عرصه‌های هنری و ادبی، به ویژه ماندگار کردن بخش‌هایی از تاریخ سرزمینش در قالب رمان‌هایی تاریخی و مذهبی؛ یا نوشتن و کارگردانی فیلم‌ها و نمایشنامه‌ها. نه به این دلیل که شباهت‌هایی کم و بیش میان زیستن او و خویش می‌یافتم، نه فقط برای اینکه اهل تزویر نبود، با مکر و خدعه در زمانه نیرنگ‌بازان میانه‌ای نداشت، نه به دلیل قدرت‌های درونی‌اش که بسیاری از ما غبطه‌اش را می‌خوردیم، نه برای اینکه اهل تملق و دروغ نبود، با نفرت و درماندگی میانه‌ای نداشت، بلکه بیش از همه به دلیل مظلومیت و در عین حال ایستادگی‌اش. همین او را در جایگاهی فراخ می‌نشاند. تا درخت وجودش به بار نشست، درد از هر گوشه تنش سر برآورد؛ وقتی که باید در سایه‌سار میوه‌های عمرش آسودگی و آرامش را تجربه می‌کرد، از پا افتاد، چندی هم از زبان. اما دست از قلم برنداشت. و کوشید در دشوارترین شرایط، استغنای طبع و عزت نفس داشته باشد. درسی که سعید تشکری عزیز به ما آموخت، از یاد رفتنی نیست. اینکه زندگی در هر حال جاری‌ست.

ممنونم استاد! کاش روزگار به گونه‌ای می‌گذشت که اینک دریغ نپرسیدن احوالت را نمی‌خوردم؛ که می‌توانستم خاطره‌های هم‌صحبتی بیشتری با تو را مرور کنم.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها