لطفا به عنوان کلام آغازین دیدگاه خود را درباره وضعيت نقد ادبی کشور بیان کنید.
در بررسی هر یک از ساحتهای هندسه معرفتی ادبیات (خاصه ادبیات داستانی) لازم است علاوه بر بُعد استقلالی هر ساحت، ساحتهای دیگر نیز لحاظ شوند. به بیانی وضعیت نقد ادبی در کشور و بررسی چیستی آن و چرایی وضع موجود نیازمند توجه به مجموعه عواملی است که با نقد ادبی در ارتباط هستند ایجابی و نفیای که بر آن تاثیر میگذارند. به عنوان مثال نمیتوان بدون توجه به ساحت پژوهش ادبی و فرصتها و تهدیدهای متوجه به آن، درباره نقد ادبی قضاوت دقیقی داشت؛ زیرا فارغ از اینکه نقد ادبی نیز مشترکاتی به لحاظ موضوع و روش و رویکرد با پژوهش ادبی دارد، اصول موضوع نقد ادبی و مبانی فکری آن در ساحت پژوهش ادبی سامان یافته و ساختارمند میشود. بنابراین ضعف در پژوهش ادبی، انفعال و عقبماندگی آن، وابستگی آن به تئوریهای وارداتی و عدم تولید علم ادبی بومی و انشقاق میان پژوهش ادبی و ادبیات روزآمد، آثار خود را بر نقد ادبی نیز بر جای خواهد گذاشت. همچنین مقوله نقد ادبی ارتباط مستقیمی با حوزههای آموزشی دارد. علم نقد و تئوریهای آن و در نتیجه تربیت نسل منتقدان ادبی نیازمند کرسیهای آموزشی فعال در مجامع علمی است. در فضای ادبی کشور، میتوان مدعی شد عمده جریان نقد ادبی نه در نتیجه آموزش در دورههای علمی دانشگاهی که در فضای غیر دانشگاهی شکل گرفته، فعال شده و عمل میکند. همچنین نقد ادبی متاثر از ادبیات خلاقه است و ارتباط مستقیمی میان کیفیت آثار تولید شده توسط نویسندگان در حوزهای چون ادبیات داستانی و نقد ادبی وجود دارد. نقد ادبی از سویی وامدار خروجی های علمی پژوهش ادبی است و از سوی دیگر مصالح را برای پژوهشهای ادبی فراهم میآورد. این آثار داستانی خلاقه عمیق هستند که میتوانند ابزار نقد را کاملا فعال ساخته و به خدمت درآورند. همچنین نقد ادبی ارتباط مستقیمی با مقوله اقتصاد نشر دارد. گرچه نقد ادبی قادر است در فضای رسانهای آزادانهتر و چابکتر از تولیدات داستانی حضور یابد. با این وجود حضور حداقلی نقد ادبی در میان عناوین کتابهای منتشر شده در طول یک سال متاثر از عاملی چون اقتصاد نشر است.
فارغ از این نسبت یافتگی میان نقد ادبی و ساحتهای دیگر هندسه معرفتی ادبیات داستانی، چه آسیبهایی را متوجه نقد ادبی میدانید؟
گسست میان تولیدات نقد ادبی دانشگاهی و فضای ادبی کشور که این گسست، موضوعی، زبانی و رویکردی است یکی از آسیبهای جدی است. همچنین عدم مسالهمندی فضای ادبی کشور به مقوله نقد ادبی آسیب دیگری است؛ چون فضای عمومی ادبی خاصه در حوزه ادبیات داستانی چنان است که نقد ادبی گویا مساله ضروری احساس نمیشود. مروری بر برنامههای ادبی، جوایز و جشنوارههای ادبی، حمایتها و تبلیغها حاکی از آن است که حوزه نقد ادبی سالهاست از اولویت سیاست گذاریهای ادبی خارج شده است. مساله دیگر، عدم اهتمام به تربیت منتقد ادبی و حمایت از منتقدان است. نقد ادبی کاری پرزحمت و پرحاشیه است و منتقد ادبی در فضای ادبی کشور نه تنها نباید انتظار برخورداری اقتصادی داشته باشد بلکه لازم است خود را برای مواجهه با بددلیها، تخریب شخصیت، بایکوت و هجمهها آماده کند. فقدان جریان نقد ادبی نیز یک آسیب است، با وجود حضور جریانهای مختلف ادبی در کشور، به واسطه برخی علل، حرکت پویای جمعیِ دارای پایگاه اجتماعی و برخوردار از مبانی اندیشیده شده در حوزه نقد ادبی خاصه نقد ادبی متعهد به مبانی و ارزشهای انقلاب اسلامی دیده نمیشود. غلبه شبهنقدها نیز باید مورد توجه قرار گیرد؛ از جمله مقولاتی که در طول چند دهه جایگزین نقد شده اما در ارکان، روش و مبانی با نقد ادبی فاصله بسیاری دارند شبه نقدها هستند که گفتهها و نوشتههایی را شامل میشوند که به مرور و توصیف آثار ادبی و داستانی میپردازند و حداکثر میتوان آنها را معرفی اثر ادبی دانست. نقد گریزی و نقدناپذیری نیز مشکل تاثیرگذاری است؛ چراکه تحقق نقد، رواج نقد، اثر گذاری نقد، حمایت از نقد ادبی و تاثیرگذاری آن منوط به رابطهای دوسویه میان منتقد و متن ادبی و نقد ادبی و مخاطب است. این فراتر از اخلاق نقد پذیری نیازمند بصیرتی عالی است تا دانسته شود، نقد چه در موضع بشارت باشد چه در مقام انذار چه له یا علیه متن ادبی کار کند در نهایت به رونق ادبیات منجر میشود. با نگاه به همین اصل تغییرناپذیر است که جریان روشنفکری در طول چهل و اندی سال گذشته بنای خود را بر ندیدن آثار جریان ادبی متعهد و نگفتن درباره آنها گذاشته است. نویسنده سالاری نیز مساله مهم دیگری است به گونهای که تلقی رایجی در میان اهالی قلم و متولیان و سیاستگذاران امر داستان وجود دارد که بر اساس آن، نویسنده –خاصه نویسنده داستان- مرجع قضاوت و پاسخگویی به پرسشهای حوزه ادبیات داستانی است. این در حالی است که نویسنده (حتی اگر در کار خود خلاقانه و ماهرانه عمل کند) صرفا آفرینشگر داستانی بوده و لزوما نه بر مسایل حوزه داستان اشراف پژوهشی داشته و نه مجهز به روشهای نقد و آگاه به رویکردهای نقد و واجد دقتهای لازم در نقد ادبی است. با این وجود غالب جلسات نقد، داوریهای ادبی و داستانی به نویسندگانی سپرده میشود که بعضا حتی یک نقد مکتوب در کارنامه خود ندارند یا یک مقاله یا کتاب پژوهشی در حوزه ادبیات داستانی تولید نکردهاند. این تلقی که برای منتقد بودن نویسنده بودن کافی است، آسیبهای جدی به حوزه نقد ادبی وارد کرده است.
آیا جلسههای نقد نیز میتوانند آسیبزا باشند؟
بله میدانداری ناشران و ذینفعان ادبیات خود آسیبی دیگر برای نقد ادبی کشورمان است و جلسات نقدی که توسط مجموعهها، موسسات فرهنگی ادبی، ناشران یا دفاتر ادبی برگزار میشود و در آنها محصولات این مراکز مورد نقد قرار میگیرد، غرض تبلیغی و تهییجی بر کشف واقع و اصالت اثر ادبی پرده میافکند و ذینفعان اثری که مورد نقد قرار گرفته تاب نقد واقعی و بیتعارف را ندارند.
درباره نقدهای دانشگاهی چه نظری دارید؟
نقدهای دانشگاهی چه آنها که در قالب پایاننامهها و مقالات علمی پژوهشی منتشر میشوند و چه آنها که صورت کتاب پژوهشی به خود میگیرند، مسالهمحور و رویکردمحور هستند. به این معنی که مشخص است پیشفرضها و روشها از کدام نظریه فکری-ادبی استخراج شده است؛ اما فضای عمومی ادبیات خاصه ادبیات داستانی شاهد نقدهایی بدون مساله است که با رویه معهود و سنتی نقد تنها به بررسی عناصر و ارکان داستانی پرداخته میشود. از دیگر آسیبهای مشهود در نقد ادبی کشورمان میتوان به گمبود نقدهای بینارشتهای اشاره کرد. از جمله دلایل عدم بالندگی و بلکه عدم کاربردی بودن نقدها، گسست نقد ادبی در کشور با دیگر ساحتهای علوم انسانی است. به نحوی که نقد ادبی مساله ای بینارشتهای را مطرح کرده و شاهد اندماج علوم مختلف در نقد ادبی باشد. فقدان شجاعت و صراحت نیز مساله و مشکل محسوب میشود. نقد ادبی، ساحتی پرتنش و پرآسیب است و کمتر فردی حاضر میشود به صورت تخصصی در این حوزه کار کند و در آن دوام بیاورد؛ چراکه نتایج نقد طبعا به کام عدهای خوش نیامده و تبعات و لطماتی از سوی نقد متوجه منتقد میشود. این خود موجب خواهد شد منتقدان از بیان آنچه میاندیشند پرهیز کنند و کمتر منتقدی حاضر است بدون رعایت مصلحتهای خود ساخته و غیر ضرورت به ادبیات و مصالح ادبی فکر کرده و این خطرها را به جان بخرد.
چرا نویسندگان ما به سمت نقد ادبی نمیروند؟
نقد ادبی لزوما از نویسندگی آغاز نمیشود و این تلقی غلط گاه بیان میشود که منتقدان نویسندگان شکست خوردهاند و در نتیجه کسانی که قادر به نوشتن آثار داستانی و خلاقیت نیستند به نقد پناه میبرند تا بر آثار ادبی خرده گیرند. طبعا در این نگاه، نقد ادبی طفیلی ادبیات خلاقه خواهد بود؛ اما در واقع نقد ادبی کاری سخت و پرزحمت است و منتقد ادبی به مطالعات فراوان در ساحتهای مختلف علمی و دقت نظر بالا نیاز دارد. علاوه بر این ضرورتی در نویسنده بودن منتقد ادبی نیست، بنابراین ممکن است فردی تنها در ساحت نقد ادبی کار کند و اساسا وارد فضای نویسندگی خلاق نشود؛ اما در یک نگاه کلی، نقد ادبی در فضای عمومی ادبی کشور حوزه جذابی برای فعالیت نیست. نه جذابیتهای مادی لازم را برای فعالیت دارد، چنانکه نوع قراردادهایی که در حوزه داستاننویسی، خاطرهنویسی، زندگینامهنویسی با نویسندگان بسته میشود غالبا در حوزه نقد ادبی برای منتقد لحاظ نمیشود و از سوی دیگر، این تلقی وجود دارد که این اثر داستانی و روایی است که میماند در حالی که نقد ادبی در پیچ و خم تاریخ خیلی زودتر از انتظار فراموش میشود. علاوه بر این، حوزه نفوذ و تاثیرگذاری نقد ادبی در ادبیات معاصر بسیار کاهش یافته است، به تعبیری منتقد ادبی مرجع قضاوت درباره اثر ادبی نیست و اهرمهای متعدد دیگری در این حوزه فعال هستند. با مروری اجمالی بر حوزه ادبیات مشخص میشود که تا چه میزان جریان نقد ادبی توانسته است کتابی را پرفروش یا آن را از گردونه تاثیر و فروش خارج کند. به نظر میرسد عوامل دیگری به مرور جایگزین نقد شدهاند و افراد ترجیح میدهند در حوزهای فعالیت کنند که اثرگذارتر است.
دلیل استقبال کم ناشران از کتابهای پژوهش ادبی چیست؟
دلایل متعددی برای این امر قابل شمارش است، از جمله میتوان به کیفیت پژوهش ادبی در کشور اشاره کرد. یکی از معضلاتی که سالهاست در بخش پژوهش ادبی با آن مواجه هستیم غیربومی و غیرتولیدی بودن پژوهشهاست. پژوهشهای ادبی مبنا و حرف تازهای برای بیان ندارند و تنها به تطبیق الگوهای وارداتی میپردازند. نکته دیگر اینکه پژوهشهای ادبی از گردونه ادبیات معاصر خاصه ادبیات داستانی عقب هستند و در انتخاب مصادیق و دورهها به دوره کنونی و مصادیقی که در حال ادبی کشور تولید میشوند کمتر توجه دارند. از سوی دیگر مخاطب پژوهشهای ادبی خاص و محدود است. این البته معضلی است که ریشه آن را در مجامع علمی و دانشگاهی باید جست. اینکه موضوعات و مسایل پژوهشی چگونه و در چه فرایند و بر اساس چه پیش فرضهایی انتخاب میشوند و اینکه چرا یک دانشجوی دوره دکتری در انتخاب رویکردهای بومی یا انتخاب موضوعاتی در حوزه ادبیات داستانی انقلاب اسلامی و دفاع مقدس دچار سرگردانی و دلسردی میشود درحالیکه انتخاب یک موضوع کماهمیت جهت پژوهش در شاهنامه مورد موافقت قرار میگیرد. این نشان میدهد مجامع دانشگاهی ما در چارچوبهای تحمیلی و غیرقابل انعطاف و گاه زاویهدار با اهداف و مبانی انقلاب اسلامی گرفتار شدهاند. نکته دیگر این است که محصولات پژوهشی دانشگاهی نه برای حل مشکلی در فضای ادبی کشور که صرفا برای اثبات دانش ادبی پژوهشگر نوشته شده و کارکرد صرفا دانشگاهی دارند. بنابراین دانشجو و استاد دانشگاه نیز برای کسب مدرک علمی یا ارتقای درجه علمی اقدام به پژوهش میکند و مشخص است که مخاطب این پژوهشها فضای ادبی نیست. همچنین نکته دیگر آن است که کتابهای پژوهشی از مرجعیت ادبی لازم در فضای ادبی برخوردار نیستند. در چه میزان از جلسات نقد ادبی به کتابهای پژوهشی استناد میشود؟ چقدر فضای ادبی کشور به پژوهش اهمیت قایل میشود؟ ما در فضای ادبی زیست میکنیم که در آن نویسندگان بدون هیچ مستند علمی و پژوهشی، مشهورات شبه علمی خود را در رسانهها منتشر میکنند و مخاطبان این مطالب را به عنوان محصول پژوهشی میپذیرند که در این شرایط انگیزهها برای پژوهش تضعیف میشود.
چقدر نقدپذیر بودن یا نبودن ایرانیان در این وضعيت موثر بوده است؟
میان ایرانی بودن و نقد ناپذیری ارتباط مستقیمی برقرار نیست؛ اما واقعیتی که در حوزه ادبیات کاملا قابل اثبات است این است که حوزه نقد ادبی قدرت لازم را برای تاثیرگذاری نداشته و تبدیل به بازیگری شده است که میتوان نقش آن را نادیده انگاشت یا در معادلات ادبی حذف کرد. این رخداد نتیجه عوامل متعددی از اخلاق نقد و تاریخچه عملکرد نقد ادبی گرفته تا روشهای نقد و مبانی انتقادی است. برای بازگردادن نقد ادبی به جایگاه واقعی و ممتازش باید هزینه کرد. این در درجه اول به مدیران و سیاست گذارانی نیاز دارد که حقیقتا به نقد ادبی باور داشته و از بصیرت و دوراندیشی کافی ادبی برخوردارند. ضعف جریان نقد ادبی رخدادی نیست که آثارش در آینده مشخص شود. وضعیت فعلی ادبیات داستانی ما نتیجه ضعف جریان نقد ادبی در دهههای گذشته است. شاید اگر نقد ادبی به صورت متقن، روشمند و شجاعانهای در اوایل دهه 70 همزمان با جریان تازه شکل یافته ادبیات داستانی سیاه دفاع مقدس داشتیم اکنون گفتمان ادبیات سیاه دفاع مقدس به گفتمان رایج بلکه غالب ادبیات داستانی در مجامع علمی تبدیل نمیشد. اگر جریان نقد ادبی متعهد کارش را درست انجام میداد بسیاری از واقعیتها که ذهن ما نیز به آنها متوجه نیست در فضای کنونی ادبیات تغییر میکرد و برخی نویسندگانی که در خلا نقد واقعی آثارشان به شهرت رسیدند وضعیت دیگری داشتند. برخی از آثار داستانی که در کمبود نقد ادبی به عنوان اثر شاخص و ممتاز شناخته شدند جایگاه دیگری داشتند و در نقطه مقابل انبوهی از آثار درخور ستایش از گمنامی خارج میشدند و طیفی از نویسندگانی که به منابع قدرت ادبی و تبلیغی متصل نبودند، جایگاه ممتازی مییافتند. دایره نقد ادبی تنها به متن ادبی اختصاص پیدا نمیکند و ما اکنون نیازمند جریان نقدی هستیم که عملکردهای انجام شده در حوزه ادبیات را به شکل منظم و منسجمی دنبال و نقد کند. جوایز ادبی را دنبال کند، عملکرد موسسات و مجموعههایی را که کار ادبی میکنند، دنبال کند و نیز حوزه پژوهش و حتی نقد را نقد کند.
جلسات نقد ادبی چقدر توانستهاند نقد کارآمد داشته باشند؟
چند رکن برای جلسات نقد قابل بیان است که مرکز یا مجموعه برگزارکننده جلسات نقد، موضوع نقد یا اثری که نقد میشود، رویکرد نقد، منتقد یا منتقدان، غرض نقد و روش نقد را شامل میشود. تقریبا در ذیل تمام این عناوین میتوان به صورت مفصل آسیبشناسی کرد و آنچه بیش از هر چیزی به جلسات نقد ضربه میزند فقدان مبانی اندیشیده شده متناسب با فرهنگ و حکمت ایرانی اسلامی و دیگر معضلات و آسیبهای روشی نقد است.
چه پیشنهادی برای بهبود وضعيت فعلی دارید؟
نیازمند یک اندیشه عالی و دوراندیشی در سطح مدیران عالی فرهنگی و ادبی هستیم تا گوشی برای شنیدن آسیبها، پیشنهادها و راهکارها وجود داشته باشد. برخی نگاهها باید تغییر کند و روشها و برنامهها باید اصلاح شود. چشماندازهای آینده باید فهمیده و تصویر شوند و به نگاههای جامع و همهسونگر نیاز داریم که بتوانند برای آینده کار کنند و مدیرانی که تنها در اندیشه دوره مدیریت کنونی خود نباشند.
نظر شما