حاجی فیروز در گذر از شاهراه تاریخ، رنگ و بویی از باورهای تاریخی و آیینی و جلوههایی از فرهنگ عامه دوران معاصر را به خود گرفته و در فرم امروزین به ما رسیده است. حاجی فیروز در کوچه و خیابان آواز میخواند و مردم را شاد میکند و از مردم نوروزانه یا شاباش یا عیدی میگیرد.
و اما حاجی فیروز در تاریخ و فرهنگ باستانی ایرانیان، شخصی است که در سراسر شهرهای ایران زمین و در آتشکدههای منسوب به ادیان میتراپرستی (آیین مهر) و مزداپرستی (آیین زرتشتی) نگهبان آتش بوده و همیشه آن را روشن نگه میداشت و روی سیاه او نیز به دلیل دود ناشی از آتش و ذغال بوده است.
تاریخ نویسان گفتهاند که سیاهی صورت حاجی فیروز به این علت است که او از دنیای مردگان بازگشته است و لباس سرخ او نیز نماد خون سرخ سیاوش و حیات دوباره ایزد شهید شونده و شادی او شادی زایش دوباره آنهاست که با خود رویش و برکت میآورند. شوربختانه در سالهای اخیر، برخی چنین رواج دادهاند که حاجی فیروز ساخته برخی بیگانگان برای تمسخر ایرانیان با چهرهای سیاه و دلقکگونه است. حاجی فیروزها در همهی شهرهای کشور، مسوولیت دیگری نیز بر عهده داشتهاند و آن این که فرا رسیدن آغاز سال نو را در کوچهها و خیابانهای شهر به مردمان نوید میدادند و سپس با لباسی به رنگ سرخ و با ساز و آواز، سبب خوشحالی مردم میشدند.
حاجی فیروز گدا نیست! حضور حاجی فیروز بازنمود نمایشیِ بازگشت مردگان در پایان زمستان و خوشآمدگویی به زنده شدن طبیعت است. رنگ سیاه رویش، سیاهی مرگ و زمستان و قرمزی لباسش رنگ زندگی و بهار است. حاجی فیروز به صورت، دوده میمالد و لباس قرمزی به تن میكند و دایره زنگی میزند و نوید آمدن نوروز را میدهد. رنگ قرمز لباس او رمزی از آتش عشق است و این رنگ مقابل روی سیاهش است كه او را خوار و بی مقدار نشان میدهد. او ارمغانی مینوی به ما هدیه میکند که در دنیای واقعی ما وجود دارد و آن بهار با طراوت و سرسبزی و خرمی است.
حاجی فیروز در کوچه و خیابان میرقصد و میخواند و مردم را شاد میکند و از مردم نوروزانه یا شاباش یا عیدی میگیرد و این هرگز به معنی گدایی کردن نیست. چنان که کسی نمیگوید بابا نوئل که برای هدیه دادن به کودکان و شاد کردن آنها از مردم پول جمع میکند، گدایی میکند. عیدی دادن و یا شاباش دادن و گرفتن یکی از سنتهای نوروزی ایرانیان است که حاجی فیروز هم آن را انجام میدهد.
حضور شادمانه حاجی فیروز در خیابان در حقیقت گونهای اجرای خیابانی زنده است و همه ویژگیهای یک اجرای خیابانی همچون ارتباط چهره به چهره و صمیمی با مردم و اجرا در مکانهای عمومی، پوشیدن لباس خاص، دریافت پاداش یا انعام، سرگرم کردن و یا شادمان کردن مردم با ترانههای شادمانه همراه با بداههپردازی خوب و نواختن ساز را دربرمیگیرد. کسانی که در اجرای خیابانی نقش حاجی فیروز را بازی میکنند معمولا افراد دارای مشاغل فصلی هستند و گاه دانشجویان بازیگری و فعالان فرهنگی برای کسب تجربهای هنری، یا گسترش فرهنگ ایرانی لباس حاجی فیروز را بر تن میکنند.
زنده یاد مهرداد بهار یکی از اسطورهشناسان ایرانی حاجی فیروز را یکی از بازماندههای ایزد شهر دانسته و مراسم سوگ سیاوش را نیز نموداری از همین آیین ارزیابی کرده است. چهره سیاه او نماد ورود او از جهان مردگان است. به تازگی درباره صورت سیاه حاجی فیروز سخنهایی به گوش میرسد که از سر نا آگاهی است اما حاجی فیروز در حقیقت نماد نو شدگی زمین است و اینکه هیچ گاه در ایران باستان بردهداری رواج نداشته است.
حاجی فيروز نشان از دوموزی (ایزد گیاه) دارد كه در سرزمين زيرين حبس میشود و با اسارت او عشق میمیرد، جهان غرق سکوت شده و باروری متوقف میشود. حاجی فیروز همان نماد دوموزی است، برخاسته از زمین، برای باروری دوباره زمین. نمادی است از سنتهای نیک ایرانیان، سنتهایی که در صلح و دوستی و طبیعت دوستی ایرانیان نهفته است. حاجی فیروز نماد شادی و شادمانی است که مژده آمدن بهار را میدهد و برای شاد کردن دل مردم این کار را میکند. حاجی فیروز از نظر معنوی مردم را شاد میکند ولی پاپانوئل از نظر مادی این کار را انجام میدهد و هدایایی را به آنها میدهد و کار حاجی فیروز ایرانیها از هر نظر زیباتر و ارزشمندتر است.
مهرداد بهار، نویسنده و پژوهشگر ایرانی، حاجی فیروز را وابسته به جشنهای سیاوش دانسته است. به گفتهی او، گمان میرود که این چهره، برگرفته از یکی از اسطورههای تموز، ایزدِ کشاورزی و چارپایان، در میانرودان باستان باشد. وی بر این باور است که چهرهی سیاهشدهی حاجی فیروز، گویای بازآمدنِ او از سرزمینِ مردگان است، و جامهی سرخِ او، نشان از خونِ سیاوش دارد. بهار میگوید که واژهی سیاوش میتواند به معنیِ «مردِ سیاه» یا «سیاهرخ» باشد.
کتایون مزداپور، اسطورهشناس و استاد زبانهای باستانی نیز از ترجمه لوحی اکدی گفته است و آن را تاییدی بر ایده مهرداد بهار دانسته است. در آن لوح، چنین آمده که دوموزی (شوهرِ ایزد تموز)، در نیمی از سال، با جامه سرخ و در حال نواختن دايرهزنگی، دنبک، ساز و نیلبک، به دنیای زیرزمین رفته تا همسر خود را بازگرداند؛ و این سرگذشت، گویای آغاز دوبارهی باروری بر زمین است
مهدی اخوان ثالث، در پاورقیِ خود در سرودهی ارغنون، با نشان دادنِ بیزاری از حاجی فیروز، آن را «بقایای نفرتانگیز عهد توحش و بردهداری» نامیده است. حاجی فیروز همچنین به نمایشهای کُهنِ کوسه برنشین و میرنوروزی پیوست داده شده است؛ نمایشهایی که کنایهآمیز و در واخواستِ شاه برگزار میشدهاند.
حاجی فیروز در گذر از شاهراه تاریخ، رنگ و بویی از باورهای تاریخی و آیینی و جلوههایی از فرهنگ عامه دوران معاصر را به خود گرفته و در فرم امروزین به ما رسیده است. جدا از اینکه افرادی که امروزه با لباس حاجی فیروز گدایی میکنند، نیازمند هستند یا خیر؟! و اینکه آیا رواست مسئولان دست روی دست بگذارند و بیننده به سخره گرفته شدن بخشی از فرهنگ ایرانی باشند، مشکل اصلی برخی از خود ما هستیم که فرهنگ غنی سرزمین خود را پست و فرهنگ دیگران را بالا میگیریم. غربیها از بابانوئل افسانهها میسازند و با رنگهای شاد و زیبا در تاریخ جهان ماندگار میشوند آنگاه ما افسانههایمان را به باتلاق سخره و فراموشی میکشانیم.
نظر شما