طالب زاده گفت: علم مدرن را باید ذیل نظریه فهمید. به عبارت دیگر موضوع در علم جدید یک امر بی واسطه نیست و امر با واسطه یافته است و از افکت به ایده تبدیل شده است. البته ایده هم در تئوری شکل میگیرد.
طالب زاده در ابتدای این نشست با طرح این سوال که علم در دوره مدرن به چه اطلاق میشود؟ گفت: امروزه در جهان مدرن که حیات اجتماعی و فردی ما در آن رقم میخورد علم چیست؟ تا تلقی درستی از علم در دوران مدرن نداشته باشیم مساله به صورت نامفهوم باقی میماند. وقتی به کتابها رجوع میکنیم یا به عالمیکه در فلسفه اسلامیغور کرده و کتاب ابن سینا را باز میکند توجه کنیم، میبینید که علم درباره عوارض ذاتی موضوعات بحث میکند پس ما هم این را میپذیریم و فکر میکنیم که علم همین است.
او با بیان اینکه علم در ساحت علیت و علل شکل میگیرد افزود: در این معنای متداول علم، موضوع آن یک فاکت، امر واقعی، بی واسطه و مستقل از ماست. اگر توجه کنیم و بگوییم این معنای از علم به طور کلی منسوخ است وقتی که در دوره مدرن از علم سخن میگوییم ابدا درباره فاکتی که خارج از ذهن است نمیتوان صحبت کرد. علم درباره موضوعی حرف میزند این موضوع چیست؟ ما نمیتوانیم درباره علم مدرن و موضوعی به نتیجه ای برسیم بدون اینکه مفهوم تئوری را درک کرده باشیم.
این استاد فلسفه با اشاره به اینکه علم مدرن را باید ذیل نظریه فهمید یادآور شد: به عبارت دیگر موضوع در علم جدید یک امر بی واسطه نیست و امر با واسطه یافته است و از افکت به ایده تبدیل شده است. البته ایده هم در تئوری شکل میگیرد.
او درباره تعریف تئوری توضیح داد: تئوری عبارت از صناعت یا کنش است یعنی مفاهیمیبرساخته میشوند و این مفاهیم درباره عالم خارج توضیح میدهند و آن را تبیین میکنند. به عبارت دیگر وقتی موضوعی میخواهد شکل بگیرد در داخل تئوری صورت میگیرد. امروز در علم فیزیک درباره جسم به عنوان یک فاکت صحبت نمیشود بلکه امروزه وقتی از فیزیک مدرن حرف زده میشود از ماده به عنوان یک ایده سخن میگوید به عبارت دیگر موضوع به وساطت آگاهی موضوع میشود نه اینکه موضوع مستقل است. این دوره اش تمام شده است. بنابراین ما تا وقتی تئوری را متوجه نشویم نمیتوانیم با علم مدرن وو علوم انسانی ارتباط داشته باشیم.
طالب زاده گفت: ما نمیتوانیم علم طبیعی جدید را متوجه شویم بدون اینکه نیوتن را بدانیم. در تلاش نیوتن از اثر ذاتی جسم به ما هو جسم بحث نمیشود و دنیایی پر از ایده به روی شما آشکار میشود. در علوم انسانی هم وضع همین است و ذیل تئوری و نظریه قابل فهم است. وقتی درباره علم روان شناسی بحث میکنیم این سوال طرح میشود که روان شناسی چیست؟ علم روان شناسی بر حسب نظریه ای که مطرح میشود موضوعش در آن شکل میگیرد یعنی موضوع بر حسب نظریه موضوع میشود.
او تاکید کرد: با نظریه موضوع معین میشود. ما امروز روان شناسی را در نظریهها میفهمیم به طور مثال روان شناسی فروید با واتسن متفاوت است و مفاهیمش اساسا با هم فرق میکند. همین طور اگر در جامعه شناسی بخواهیم مفهوم جامعه را بررسی میکنیم میبینیم که هر دانشمندی یک نظریه دارد؛ به طور مثال درباره جامعه با دورکیم یک نظریه جدید مطرح میشود. گیدنز معنای تازه ای از جامعه شناسی مطرح میکند ما آنجا با ساخت یابی و ساخت پیدا کردن مواجهه میشویم. هابرماس جامعه را با کنش ارتباطی میفهمد. بدون نزاع طبقات نمیتوان جامعه را از نگاه مارکس شناخت پس در علوم جدید با آگاهی دست اندرکار سر و کار داریم. نه آگاهی منفعل بلکه آگاهی دست اندرکار!
طالب زاده با بیان اینکه این آگاهی است که دست اندرکار وضع است توضیح داد: قدما میگفتند موضوع علم یعنی امر وضع شده. در علم مدرن وقتی میگویند موضوع فقط وضع شده نیست در نسبت با وضع کننده است. موضوع همیشه در آگاهی است. پس دیگر نمیتوانیم از موضوع مجرد و مستقل از آگاهی حرف بزنیم. پس در علم جدید آگاهی دست اندرکار که با کنش همراه است وجود دارد. حالا این سوال مطرح میشود که چگونه این علم مدرن و عالمانش به وجود آمدند؟
این استاد فلسفه در پاسخ به این سوال گفت: تکلیف در این متافیزیک مشخص شده و بنیان متافیزیک دوره جدید علم مدرن را ایجاد کرده است. در دوره مدرن و با دکارت اندیشیدن یعنی کنش و کار! اندیشیدن عبارت است از کنش برساختن مفاهیم که آن مفاهیم مبین جهان هستند. وقتی دکارت میگوید من میاندیشم پس هستم دارد از نحو تازه ای از اندیشیدن رونمایی میکند.
او با بیان اینکه فلسفه اسلامیبه اندیشیدنی توجه دارد که تئوری نیست اضافه کرد: وقتی افلاطون از ایده حرف میزند یعنی ذات مشهود که به چشم عقل دیده میشود. اندیشیدن یعنی مشاهده. در نزد یونانیان حیات واقعی انسان حیات نظری است و مساله تئوری را فیثاغورس به کار برد. دیوژن از قول فیثاغورس نقل میکند که زندگی انسان مانند جشنی است که افراد مختلف در آن شرکت میکنند برخی در این جشن برای مسابقه آمده اند و برخی هم برای معامله و مشاهده آمدند و فیلسوفان اینها هستند. وقتی ارسطو از فلسفه صحبت میکند مطلقه به نظر اراده دارد. چون فلسفه یعنی علم نظری.
طالب زاده در ادامه عباراتی را از افلوطین خواند و افزود: از نگاه او عمل به خاطر نظر صورت میگیرد و هدف مردان عمل نظر است. عمل کننده همیشه عمل را به خاطر نظر انجام میدهد. همین افلوطین وارد عالم مسیحیت میشود و در این مسیحیت تئوری به تامل ترجمه میشود. اندیشمندان مسیحی هم میگفتند کمال انسان نظر در ذات الهی است. این اندیشه وارد فلسفه ما شده است.
او با اشاره به یک عبارت از شفای ابن سینا ادامه داد: او میگوید فلسفه به نظری و عمل تقسیم میشود و هدف از علوم نظری این است که مال قوه نظر پدید بیاید و عقل بالفعل کارش رویت است. بنابراین در این نگاه خود امر عملی امر ثانی است. عمل اصالت ندارد بلکه نظر اصالت دارد. این عبارت تکلیف فلسفه سنتی ما را مشخص میکند و بعد میبینیم که شیخ اشراق چه میکند. این فلسفه همه اش شهود و نظر است. اتحاد عاقل و معقول نظر است یعنی با اتحاد با این حقیقت عقلی شما از طریق نفس رویت میکنید. این تئوری است و تاکنون آمده است. خب وقتی بحث این است در این صورت نظر پیرو منظور است و در جستجوی آن است. هر اندازه نظر با منظور مطابقت داشته باشد نظر کامل تر میشود و در غیر این صورت شکست میخورد. پس در این نحوه از اندیشیدن مطابقت اصل و محور است و شما باید همواره نظر را با آن منطبق کنید. پس این اندیشیدن رئالیسم است. اما در اندیشه مدرن اینها نیست. شما با اندیشیدنی کار دارید که عمل است. فلسفه مدرن هم تجت تاثیر تفکری است که در آن شناخت و آگاهی تفسیر است نه حکایت.
طالب زاده گفت: کسانی که برای حل مساله به سوی فلسفه مضاف میروند و آن را واسطه برای علم انسانی میدانند باید به این پرسش پاسخ دهند که اگر فلسفه مضاف را مقید کنیم آیا از ضابطه اصلی خودش جدا میشود و غیر نظر میشود یا اگر صد بار مضافش کنید باز ضابطه اصلی در آن محفوظ است؟ در این نگاه فلسفه اقتصاد هم نظر است با فلسفه مضاف نمیشود از نظر خارج شد و شاید این درمان نباشد و احتمالا ما اشتباه دنبال امتداد هستیم.
او تاکید کرد: اگر میخواهیم جامعه جدیدی تاسیس کنیم باید بگوییم علم جدیدی میخواهیم تاسیس کنیم و میخواهیم علمیبر اساس تئوری تاسیس کنیم. اینها مسایل اساسی است.
نظر شما