رمان «باغهای تسلا» نوشته پریسا رضا و ترجمه ابوالفضل اللهدادی رمانی تاریخی و سیاسی است که در جریان روایت داستان زندگی یک زوج به تلاطم زندگی خانوادههای ایرانی در دوران قاجار میپردازد.
داستان از سال 1299 شروع میشود و با نشان دادن زندگی طلا و سردار که آمدهاند؛ در حاشیه تهران زندگی خود را از نو بسازند ولی با تحولات سیاسی آن دوره بحرانهای بسیاری را تجربه میکنند، تلاش دارد مخاطب را با تحولات سیاسی و اجتماعی آن دوره آشنا کند.
میتوان گفت، «باغهای تسلا» داستان ایران در فاصله دو کودتا یکی کودتای رضاخان در سوم اسفند 1299 و دیگری کودتای 28 مرداد 1332 است. طلا و سردار زن و شوهری اهل قمصر کاشاناند که راه مهاجرت را در پیش میگیرند و در حومه تهران ساکن میشوند. بهسختی میکوشند تا زندگی تازهای برای خود در نزدیکی پایتخت بسازند و در این مسیر با وقایع سیاسی و اجتماعی روزگارشان نیز دستوپنجه نرم میکنند. این رمان پنج فصل شامل «حوا، معصومیت دوزخ»، «گوهر، فرشته مادر خردسال»، «مهین، لذت زن»، «فیروزه، رویای یک مرد عاقل» و «الهه، ایزدبانوی کشتیشکستگان» را دربردارد.
نویسنده این کتاب، پریسا رضا، ایرانی- فرانسوی است که با نگارش و چاپ این کتاب به زبان فرانسوی که با ترجمه به انگلیسی و ایتالیایی همراه شد، توانست جایزه «سنگور» را در سال 2015 و «فرانس ماری کِلِر بِله» را در سال 2017 به دست آورد.
به اذعان کریستین ساینس مانیتور، از روزنامههای پرتیراژ ماساچوست آمریکا، این کتاب داستانی از ایران در دهههای منتهی به انقلاب،داستانی عاشقانه و حماسهای سیاسی است و در نشر شلف اورنس نیز تاکید شده: «باغهای تسلا خبر از ظهور نویسنده فرانسوی- ایرانی مستعد دیگری میدهد که اولین رمان فوقالعادهاش چهرهای را از ایران به تصویر میکشد که به ندرت در رسانههای غربی دیده میشود.»
در قسمتی از اینکتاب میخوانیم:
«عصر همانروز، در میدانگاهی که تعزیه برگزار میشود، روی بام خانهای بهرام چشمش به او میافتد. دختر هم او را میبیند، لحظهای غیبش میزند، بعد برمیگردد و سنگریزهای را که کاغذی به دورش پیچیده شده است به طرفش میاندازد. بهرام با عجله میرود تا آن را از روی زمین بردارد. دختر نام خانوادگی، نام و نشانیاش را نوشته است. بهرام کاغذ را توی جیبش میگذارد و سر جایش در میدان برمیگردد. صبح زود روز بعد، کنار اتوبوسی ایستادهاند که باید آنها را به شمیران برگرداند. سردار و میرزا در انتظار حرکت چپق دود میکنند. بهرام و رفقایش با خیال راحت گپ میزنند که پادوی مهمانخانهای که شب را در آن گذراندهاند، دواندوان و ازنفسافتاده ناگهان ظاهر میشود. رو به بهرام فریاد میزند: «جانت را نجات بده، میخواهند بکشنت!» و به همانسرعتی که آمده ناپدید میشود.
سردار میپرسد: «چه خبر است؟ چی گفت؟»
علیآقا جواب میدهد: «جانت را نجات بده، دارند میآیند بکشنت!»
این کتاب با 256 صفحه، شمارگان 1500 نسخه و قیمت 108 هزار تومان توسط نشر برج منتشر شده است.
نظر شما