سمانه قاسمی نویسنده کتاب «تولد فیلوفیله» معتقد است، ادبیاتی که صرفا آموزشی باشد ادبیات نیست و ادبیات باید سرگرمکننده هم باشد.
ایده نوشتن کتاب « تولد فیلوفیله» از کجا به ذهنتان آمد؟
ایده نوشتن این کتاب از دغدغهام بیرون آمد. همیشه به این فکر میکنم که پدر و مادرها خواسته یا ناخواسته دائما میخواهند عقاید خود را و آن چیزی که فکر میکنند درست است به بچهها تحمیل کنند و این به نوعی میتواند مشکلساز شود هم برای آنها و هم برای بچهها.
تصویرگر و نویسنده کتاب خودتان هستید به نظرتان متن و تصویر چقدر با هم همخوانی دارند؟
معمولا سعی میکنم کتابهایی که تصویرگری میکنم خودم بنویسم یا کتابهایی را که خودم مینویسم تصویرگری کنم؛ چراکه شروع بعضی از داستانها از تصویرگری است نه از نوشتن؛ اما بسیار مهم است که متن و تصویر با هم هماهنگ باشد و دلیلی که همیشه کارهای خودم را تصویرگری میکنم این است که فکر میکنم کار میتواند بهتر از آب در بیاید؛ البته که نویسنده و تصویرگر نیز دو نفر متفاوت باشند مشکلی ندارد؛ اما باید کاملا با هم هماهنگ باشند یعنی هر کدام وظیفه خودشان را بدانند و از خواستههای یکدیگر آگاه باشند؛ اما درباره کتاب «تولد فیلوفیله» سعی کردم متن کوتاه باشد؛ چراکه به هر حال کتاب مناسب خردسالان است و باید بیشتر تصویر حرف بزند و خیلی وقتها بار انتقال روایت بر دوش تصویرها است. سعی کردم در قسمتهایی متن نوشتاری صحبت کند و در قسمتهایی تصویر حرفی برای گفتن داشته باشد.
از دیدگاه شما کودکان امروز بیشتر کتابهای داستانی را ترجیح میدهند یا شعر؟
فکر میکنم کودک امروز و دیروزی وجود ندارد؛ یعنی بچهها امروزه تلفنهای همراه در دست دارند که یک مقوله دیگری است که جذابیتهای خود را دارد؛ اما داستان، شعر، نمایشنامه و نمایش همه اینها برای کودکان جذاب است و همه اینها مهم هستند؛ اما برای اینکه کودک ارتباط با داستان یا شعر برقرار کند بستگی دارد که چه داستان یا شعری باشد؛ با این حال کودک به هردو نیاز دارد؛ چراکه داستان معمولا به دلیل آن گرهای که در آن وجود دارد برای یک گروه سنی از بچهها جذابتر است. شعر هم چون ریتم دارد و یک سری واژگان خاص در شعر به کار میرود برای گسترش دایره واژگان کودکان بسیار خوب است به اضافه اینکه احساس و حسمندی در بچهها با خواندن شعر در آنها قوی میشود و در کنار ریتم شعر یک سری غافلگیریهایی که در شعر وجود دارد هم به جذابیت آن میافزاید. به هر صورت فکر میکنم هم شعر و هم داستان بسیار خوب است و هیچکدام به آن یکی ارجح نیست.
چرا تصویرگری در کتاب کودک مهم است و از اینکه کتاب را خودتان تصویرگری کنید هدف خاصی داشتید؟
تصویرگری در کتاب کودک بسیار مهم است؛ چراکه بچهها در سنین خردسالی نمیتوانند بخوانند و بنویسند برای همین تصویرها را میخوانند؛ گرچه که خواندن تصویر هم سواد میخواهد؛ یعنی مثلا ممکن است یک بچه آفریقایی نداند دقیقا آن وسیلهای که بچه آمریکایی از آن استفاده میکند چیست و به همین سبب کارایی آن وسیله را نمیداند، تصویر هم اینگونه است یعنی شما صرفا با گذاشتن تصویر نمیتوانید بگویید همه کودکان دنیا از آن سر در میآورند و کاملا متوجه میشوند؛ چراکه تصویر نیز سواد خاص خود را میخواهد؛ اما خوانش تصویر به مراتب برای خردسالان در دسترستر است و به اضافه اینکه تصویرهای رنگی برای بچهها جذاب است و در آنها حس کنجکاوی را برمیانگیزد و وارد جزئیات تصویر میشوند و شروع به جستوجو میکنند و در حالی که داستان را میشنوند میتوانند در تصویر خیلی از قسمتهای داستان را دنبال و پیدا کنند و کشفی که میکنند باعث لذت در آنها میشود و به همین سبب تصویرگری و نویسندگی کتاب را خودم انجام دادم؛ چراکه میدانم آن متنی را که نوشتم میتوانم فضاهای خالی متنم را با تصویر پر کنم و در متن نوشتاری هم سعی میکنم پرگویی نکنم و جا برای بازیهای تصویری بگذارم.
محتوای کتاب بیشتر جنبه آموزشی دارد یا سرگرمی؟
فکر میکنم محتوای کتاب هم آموزشی است و هم سرگرمی؛ البته که آموزش پنهانی که در داستان وجود دارد بیشتر است و دغدغهام بود؛ اما اینکه کدام محتوا برای کودکان جذابیت بیشتری دارد باید بگویم متاسفانه برنامههای تلویزیونی، تلفنهای همراه، بازیهای کامپیوتری و نرمافزارها باعث سرگرمی بچهها میشوند و بچهها هم به سمت سرگرمی و بازی کشیده میشوند؛ البته بازی خیلی خوب است؛ اما بازیای که فیزیک و ذهن بچهها را به طور مثبت درگیر کند نه درواقع بازیهایی که امروزه موجود است؛ بنابراین فکر میکنم بار آموزشی کتابم بیشتر است و بسیاری از نویسندهها این تفکر را دارند که کتابهای مجموعهای که در حال حاضر در بازارموجود است هیچ بار آموزشی برای کودکان ندارد و بیشتر سطحی و جنبه سرگرمی دارد؛ البته که هردو مهم است یعنی ادبیاتی که صرفا آموزشی باشد ادبیات نیست و باید سرگرمکننده هم باشد؛ با این حال فکر میکنم که آن جنبه آموزشی برای کودک حتما باید به صورت پنهان باشد که در این کتاب نیز سعی کردم به همین شیوه عمل کنم.
هدفتان از نوشتن این کتاب چه چیزی بود؟ آیا قصد خاصی از نوشتن کتاب داشتید؟
این کتاب یکی از دغدغههایم بود و یکی از مهمترین ویژگیهایی که این کتاب دارد که کاملا خودآگاه بود این است که سعی کردم کتابی را تولید کنم که وقتی بزرگسال در حال خواندن آن برای کودک است، خودش هم چیزی یاد بگیرد. متاسفانه در ادبیات کودک، بزرگسال را یک موجود همهچیزدان و فهمیده معرفی کردیم و کودک را یک موجود کجفهم و ناقص و این به نظرم اصلا درست نیست؛ چرا که گاهی این بزرگسالاناند که در حال اشتباه هستند و کودکان درست میگویند؛ برای همین سعی کردم کتابی بنویسم که یکی از مشکلاتی که امروزه شایع است، یعنی گرفتن تولد به نام بچهها اما به کام بزرگسالان را نشان دهد و سعی کردم این را دستمایه داستانم قرار دهم تا زمانی که بزرگسال هم این داستان را میخواند کمی به فکر فرو رود و بگوید که تولدی که برای کودکش گرفته آیا دلخواه او بوده است یا خواستههای خودش است. در کنار این موضوع، سعی کردم شخصیت فیلوفیله را هم دچار بلوغ کنم و قرار است که فیلوفیله در تولدش به این نتیجه برسد که بزرگتر شده است که اتفاقا این داستان در انتها نیز اتفاق میافتد و فیلوفیله با جبران خطایی که کرده، بزرگ شدنش را هم به خودش، هم به والدینش و هم به مخاطب نشان میدهد. در این کتاب سعی کردم به رشد کودک و والدین در دو جهت متفاوت و در کنار هم بپردازم.
نظر شما