رضا غلامی گفت: اگر تمدن ایرانی گلخانهای به وجود آمده بود ما شاهد گزارشات تاریخی درباره ناسازگاریهای مدنی در ایران بودیم. نمیشود بخش عمدهای از مردم برکنار باشند و ناسازگاریهای مدنی گزارش نشود. به هر صورت وقتی شما میگویید تمدن که از گستردگی خاصی برخوردار باشد. به طور متعارف در جامعه علمی به شهرهای کوچک و به مدنیتهای معمولی تمدن نمیگوییم. لذا آنچه به عنوان تمدن مشهور شده شامل همه جوامع مدنی در طول تاریخ نبوده است.
غلامی عنوان کرد: موضوع بحثی که میخواهم مطرح کنم اندیشه و سیاست در ایران باستان است بحثی را که تقدیم می کنم در یازده فصل تقسیم کردم که فشرده و فصل به فصل مطالب را مطرح می کنم. اولین مطلب بحث تقسیم تاریخ است که غرب به دلیل سلطهای که طی سدههای اخیر در عرصه علم داشته به ویژه در زمینه تاریخنگاری و دانشنامهنویسی، عملا تقسیمبندی تاریخ جهان را بر اساس نقاط عطف تاریخ اروپا رواج داده و به نحوی وانمود کرده که کل تاریخ تحولات جهان در اروپا و صرفا در همین چهار دوره عمده خلاصه شده است. دوره باستان، قرون وسطی، رنسانس و عصر مدرن. اینها چهار دوره عمده تاریخی هستند که عملا محدوده دید بیشتر دانشمندان و متفکران جهان را شکل داده و از تحولات عظیم تاریخی در مناطق مهمی از شرق به ویژه دنیای اسلام غافل شده است.
وی افزود: در این بین طبیعی است که نه به دلیل تعصب نژادی و مذهبی بلکه به دلیل اصرار بر آزادی جریان علم و تفکر، به این مواضع نقد داشته باشیم و تاریخ تحولات جهان را به شکلی در نظر بگیریم و تقسیمبندی کنیم که همه تحولات عظیم تاریخی در آن ملحوظ بشود و مورد غفلت قرار نگیرد. یکی از مقاطع مهم تاریخی که نه تنها تاریخ نگاران غربی آن را به حاشیه راندهاند بلکه به دست ما هم جدی گرفته نشده، مقطع عظیم تاریخ ایران باستان است که در این مقطع بزرگ یا اعصار متوالی چون یک عصر هم نبوده و عصرهای متوالی بوده شاهد شکوهمندترین تمدنهای بشری در جهان هستیم البته این که من عرض کردم تاریخ نگاران غربی آن را به حاشیه راندهاند با این حال آنها بیش از ما کار کردهاند و سرمایهگذاری از طرفشان صورت گرفته است چه تاریخنگاران چه باستانشناسان انگیزههای فراوانی داشتهاند اما آنچه که به عنوان برآیند تجقیقات در نظر بگیریم این است که ایران باستان و تمدن شکوهمند ایرانی نقش چندانی در مباحث تمدنی امروز ندارد و به نوعی در مباحث تمدنی گم شده است. من بیشتر به برآیندش کار دارم وگرنه طبیعی است که آنها بیشتر از ما کار کردهاند. خود ما آن کاری که سزاوار بوده را انجام ندادهایم.
غلامی ادامه داد: مطلب بعدی دشواری سخن گفتن در باب ایران باستان است. این یک واقعیت است که منابع تاریخی درباره ایران باستان اندک است. برخی از منابع تاریخی مشهور در این زمینه از اعتبار تاریخی لازم برخوردار نیست. با توجه به اهتمامی که ایرانیها به ثبت تحولات داشتهاند و آثار باستانی این را گواهی میدهد این احتمال وجود دارد که بخش مهمی از منابع تاریخی ایرانیها در ایران باستان البته در طول تاریخ به ویژه در خلال جنگهای بزرگ از بین رفته باشد. بیشک در یک حادثه ای ما بخشی از منابع تاریخی را از دست داده ایم چون شواهد زیادی حاکی از این است که این یک رسم و مسلک جا افتادهای در بین ایرانیها در عصر باستانی بوده که وقایع را ثبت و ضبط میکردند. من منظورم از منابع لزوما الواح نیست بلکه منابعی است که در نقاط تاریخی نزدیکتر به اعصار باستانی توانسته باشند گزارشاتی را از وضعیت ایران باستان بدهند که ما متاسفانه چندان که باید از این منابع بهرهمند نیستیم. داستانسراییهایی هم هست در این زمینه که مسلمانها وقتی وارد ایران شدند کتابخانهها را آتش زدند که اینها مویدات تاریخی چندانی برایشان وجود ندارد.
وی گفت: امروز بیشترین اتکای ما در جهت فهم ایران باستان آثار به جامانده از آن دوران به ویژه کاوشهای باستانشناسی است ضمن آنکه الواحی که به خط میخی هم موجود بوده ترجمه شده و کمک فراوانی برای فهم ایرانی باستان به ما کرده هرچند درباره صحت ترجمه این الواح تردیدهایی وجود دارد.اخیرا یک نفراز اعضای هیئت علمی دانشگاهها، برای من چیزی را فرستاد و ادعاهایی مطرح کرده که من خیلی مورد توجه قرار ندادم چون به نوعی شازگویی محسوب میشود در برابر کارهایی که انجام شده است.
غلامی بیان کرد: خوشبختانه امروز جدای از آثار کشف نشده، میلیونها قطعه از ایران باستان در موزههای ایرانی و غیرایرانی وجود دارد. در خود ایران، در انبارهای ما، پر از قطعات به جا مانده از ایران باستان است که ما به شکل مناسبی نگه داری نمی کنیم و فضای مناسبی برای نمایش نداریم. بخش کمی از اینها مورد مطالعات باستان شناسانه قرار گرفته و بخش اعظم آنها هنوز مورد مطالعه قرار نگرفته که اگر بگیرد حقایق جدیدی را پدیدار میکند.
وی اضافه کرد: امروز در مقابل ایران باستان دو نگرش عمده وجود دارد، یکم، نگرشی که با تکیه بر منابع نامعتبر و داستان بافی از ایران باستان چهرهای بیش از حقیقت میسازد و سعی بر پنهانسازی نقاط ضعف و نازیباییهای ایران باستان دارد و دوم نگرشی است که حتی به منابع و آثار موجود در برابر عظمت ایران باستان کم اعتنا است و ضمن نادیده گرفتن زیباییها و عظمتها، بنا بر چشم بستن بر روی نقاط قوت و شکوهمندی ایرن تمدن در برخی عرصهها دارد.
خوشبختانه نگرش سومی نیز در حال شکل گیری است که از آن میتوان به نگرش واقع بینانه به ایران باستان تعبیر کرد. در این نگرش ضمن اینکه نقاط قوت و ضعف و زیباییها و زشتیها، با هم مورد بررسی قرار میگیرد تصویر صحیح و متوازنی از ایران باستان و تمدن موجود در بطن ایران باستان ارائه میشود.
رئیس موسسه مطالعات فرهنگی و اجتماعی بیان کرد: مطلب دیگر، درباره واقعیت تمدن عظیم ایرانی است. آنچه مسلم است تاریخ ایران باستان و تمدن با عظمتی که در این مقطع تاریخی شکل گرفته قابل انکار نیست. و نقاط ضعف آن اگر به چند برابر چیزی که تا الان از سوی تاریخ نگاران فهرست شده هم افزایش پیدا کنه نمیتواند عظمت و شکوه تمدن ایران باستان را نفی کند. ایران باستان نه همه مقاطع، وقتی از ایران باستان صحبت می کنیم منظورمان همه مقاطع نیست. ایران باستان مهم ترین مقاطعش، توام با خلق یک جامعه مدنی عظیم و پیشرفته است که از تمدنهای همعصر خودش مانند تمدن یونان باستان چه بسا چند سر و گردن بالاتر بود.
غلامی گفت: ایران باستان در مهم ترین مقاطع خودش با خلق یک جامعه مدنی عظیم و پیشرفته روبه رو بوده است.به نظر میرسد درباره آثار باستانی کشف شده از تاریخ تمدن ایران باستان میشود به دو قضاوت عمده رسید. و چنین قضاوتهایی وجود دارد. قضاوت اول قضاوتی است که این آثار را محصول رشد گلخانهای تمدن در ایران توسط طبقه حاکم و بورژوا در ایران توصیف میکند و توده ی مردم را در این تمدن برکنار تلقی میکند. یعنی بخش اعظم مردم در این تمدن کارهای نبودهاند و عمدتا طبقه اشراف و نخبگان دخیل بوده اند. یعنی بیشتر شهریها و شهرنشیننها که وحشی نبودند در ساخت این تمدن نقش داشتند.
وی افزود: این یک قضاوت است، قضاوت دوم قضاوتیست که این آثار تمدنی را مولود رشد و شکوفایی فرهنگ و دانش در کل سرزمین ایران تلقی میکند. هرچند ایرانی نیست که برخی از طبقات نقش و سهم بزرگتری در خلق این تمدن داشته باشند. یعنی آنچه امروز به عنوان آثار تمدنی ایران باستان میبینیم مولود عظمت فرهنگ و علم و دانش و رشد دانایی در کل ایران بوده است. حال بعضیها کم تر و بعضیها بیشتر.
غلامی ادامه داد: در دوره معاصر ایران در عصر صفویه، این بناهای عظیم که در اصفهان و قزوین میبینیم توسط چه کسانی طراحی شده؟ آن بدنهای که بنا کردهاند عمدتا از مردم عادی بودهاند. اگر مردم از هنر بالایی برخوردار نباشند و دانش جبر و ریاضی ندانند نمیتوانند چنین بناهایی را ایجاد کنند. از همین رو نمیتوان گفت که تمدن را صرفا اشراف و نخبگان میسازند و مردم در آن بیسهم هستند. حتی آن روستایی که در روستا زندگی میکند و در شهر هیج تجربه حیات مدنی ندارد در یک زنجیرهای سهیم است در خلق تمدنی که در آن عصر به وجود آمده است.
وی ادامه داد: من خودم این حد وسط را انتخاب میکنم. نه قائل به قضاوت اول نه قضاوت دوم و بر اساس همین توضیح معتقد هستم که میشود گفت لااقل اگر تمدن ایرانی گلخانهای به وجود آمده بود ما شاهد گزارشات تاریخی درباره ناسازگاریهای مدنی در ایران بودیم. نمی شود بخش عمده ای از مردم برکنار باشند و ناسازگاری های مدنی گزارش نشود. به هر صورت وقتی شما می گویید تمدن که از گستردگی خاصی برخوردار باشد. به طور متعارف در جامعه علمی به شهرهای کوچک و به مدنیتهای معمولی تمدن نمی گوییم. لذا آنچه به عنوان تمدن مشهور شده شامل همه جوامع مدنی در طول تاریخ نبوده است.
غلامی تاکید کرد: یکی از ویژگیهای تمدن ایران باستان غلبه نسبی فرهنگ بر امور مادی است که از مهمترین شواهد آن می شود به اثرات عمیق دین زرتشت و یا گسترش عرفان و حکمت در ایران باستان اشاره کنیم که در آثار باستانی به جا مانده هم میشود نشانههایی از آن را پیدا کرد و بر اساس آن نفوذ نسبی فرهنگ و معنویت در عمق این تمدن را تا حدی اثبات کرد. در تخت جمشید اگر حضور پیدا کنید میبینید که نوعی از حیا و نوعی عفاف در تصاویری که حکاکی شده وجود دارد. این نشان میدهد که فرهنگی معنوی و شبه دینی و رشدی اخلاقی و فضیلتی در ایران باستان وجود داشته است. هم به دلیل دین زرتشت و هم حکمتی که در ایران باستان فرصت بسط و گسترش پیدا کرده است.
رئیس موسسه مطالعات فرهنگی و اجتماعی گفت: البته این را نباید از نظر دور بداریم که وقتی از تمدن ایران باستان صحبت به میان میآید منظور تنها یک تمدن نیست. ما داریم در یک بازه زمانی سه چهار هزار ساله صحبت میکنیم و فقط منظورمان پانصد سال قبل از میلاد مسیح نیست. ما از یک بازه سه هزار ساله صحبت میکنیم که در این سه هزار سال تمدنهای گوناگون باستانی ایران شکل گرفتهاند که البته میشود اینها را به دلایلی در یک خط قرار داد و از همه به یک تمدن تعبیر کرد. گرچه تفاوتها و اشتراکهایی وجود دارد.
وی بیان کرد: یکی از وجوه مهم تمدن ایران باستان شکل گیری ایرانشهری است. میشود حتی تمدن ایران باستان را نه در همه اعصار بلکه در اعصار متاخر ایران باستان مترادف با ایرانشهری در نظر گرفت. ولی من این کار را نکردم. ایرانشهر در یک تعریف ساده عبارت است از سرزمینی تقریبا مرزبندی شده به نام ایران و یا نامهای مشابه مرکب از اقوام و پیروان ادیان مختلف که تحت یک مرکزیت سیاسی واحد به تبع آن قوانین واحد و از همه مهم تر با هویت کلان اجتماعی یکسان زندگی میکنند. ما تکثر سیاسی و فرهنگی را در ایرانشهری مشاهده می کنیم.
غلامی ادامه داد: اینطور نیست که وقتی میگوییم مرکزیت سیاسی واحد، تکثرها کنار گذاشته میشوند. منتها این تکثیر و تنوعها منافاتی با مرکزیت سیاسی ندارد. میتواند هویتهای خردی در ذیل آن هویت کلان شکل بگیرد. همین الان در ایران خودمان هویت کردی ولری و عرب و فارس و ... را داریم که همه ذیل هویت ایرانی قرار میگیرند. حتی قوانین هم همینطور است.
وی بیان کرد: وقتی صحبت از ایرانشهری میشود تا حدی ذهن ما به سمت نظم سیاسی دولت-ملت میرود. اما باید توجه داشت که نظم دولت-ملت تحت پارادایم مدرنیسم شکل گرفته و امکان تسری بخشیدن آن به سرزمینشهرهای پیشامدرن نیست. جامعه ما هم که دولت-ملت است برخی از نظریههای مدرنیسم را نپذیرفته است اما برخی از مولفههای اصلی مدرنیسم را هم پذیرفته و بر همین اساس توانسته نظم دولت و ملت را به شکل نسبی در کشور جاری کند.
غلامی گفت: این مطلب اولی که من بهش نقد دارم اینکه شباهتهایی ممکن است پیدا کنیم میان ایرانشهری و دولت-ملت، این ایرادی ندارد اما پیوند زدن اینها منطق درستی ندارد. با این حال شکلگیری ایرانشهر در ایران باستان خودش یکی از علائم وجود جامعه مدنی پیشرفته ویک تمدن عظیم در آن اعصار است به بیان دیگر، شکل گیری یک سرزمین پهناور، وقتی از ایران صحبت میکنیم یک سرزمینی است نزدیک به بیست برابر ایران فعلی. شکل گیری یک واحد سیاسی و یک مدنیت پیشرفته در یک سرزمینی به چنین گستردگی خودش یک کنش عظیم تمدنی است.
وی بیان کرد: اگر همه علائم تمدنی را کنار بگذاریم همین یک دانه کافی است برای اینکه بگوییم یک تمدن عظیمی رخ داده است. این کار انجام شده و پشتش قطعا قواعد عظیم دانش سیاسی و خیلی چیزهای دیگر لحاظ شده است که میشود از آن پردهبرداری کرد. پرسش مهم در عرصه ایرانشهری این است که آن نخ تسبیحی که بین اقوام و صاحبان ادیان گوناگون هماهنگی هویتی نسبی برقرار کرده چیست؟ این را در ایرانشهری جدی مطرح می کنیم. به نظر میرسد هنوز پاسخ نیمهقطعی به این پرسش داده نشده است. طبعا انتظار پاسخ قطعی هم نداریم. بعضی عامل این هویت را زبان فارسی معرفی میکنند. البته زبان فارسی باستانی منظور است. بعضی دین زرتشت معرفی میکنند. بعضی دیگر ارزشها و منافع مشترک را معرفی می کنند اما واقعیت این است که نشانههایی وجود ندارد که زبان فارسی باستانی در سرزمین باستانی ایران زبان رایج در کل سرزمین بوده باشد یا زرتشت دین فراگیری در همه سرزمین ایران بوده.
رئیس موسسه مطالعات فرهنگی و اجتماعی گفت: ممکن است در بعضی اعصار این گونه بوده اما در همه اعصار ما نشانههایی نداریم که بگوییم فقط زرتشت بوده؛ ممکن است بخشی از ایران را یهودی ببینید. یا پیرو بعضی از پیامبران ابراهیمی ببینید. حالا مسیحیت که بعدش ظهور می کند. لزوما نمیتوان گفت که کل ایران زرتشتی بوده است. به نظر میرسد این پرسش همچنان یکی از مهمترین پرسشهایی است که در برابر ایرانشهری وجود دارد.
وی عنوان کرد: بحث بعدی بنده مواجهه انتقادی با سیاست ایرانشهری است. هرچند تا امروز قرائتهای متنوعی از ایرانشهری ارائه شده. یعنی وقتی می گوییم ایرانشهری باز دقت بکنیم که تنها یک قرائت از ایرانشهری وجود ندارد. اما این نظریه ایرانشهری، با مواجهات انتقادی شدیدی توام بوده که به نظر بنده بیش از هرچیز نارسایی و وجود ابهامات فراوان در اکثر قرائتهای این نظریه به ویژه بهرهگیری از نظریه ایرانشهری در تایید و ترویج بعضی نگرشهای فکری و سیاسی منشا تشدید نقدها به این نظریه در طول این پنجاه سال اخیر بوده است. یعنی نتوانسته ایرانشهری مستقل از فضای سیاسی و فضای فکری حاکم ظهور و بروز پیدا کند و شاید هم توقع زیادی است که می خواهیم مستقل شکل بگیرد. تحت تاثیر فضاهای موجود تلاش شده از این نظریه در رویارویی برخی وقایع استفاده شود. و همین نقدها تشدید شده است.
غلامی گفت: اگر به تاریخ ایران باستان با همه کمبودهایی که وجود دارد نگاهی کنیم نفی ایرانشهری کار سادهای نیست. من هم به هیچ وجه نفی نمیکنم. اما مهم ارائه تفسیر نسبتا خالص یا به تعبیری درستتر، تفسیری واقعبینانه از آن است که تا کنون کمتر کسی موفق به چنین کاری شده است. در قرائت های گوناگون و البته معاصر از نظریه ایرانشهری، چند عنصر مخلوط شده و همین امر هم باعث تشدید نقدها شده.
وی افزود: یک، شکلگیری نوعی تعصبی منفی به ایرانیت و حرکت به سوی ناسیونالیسم افراطی حتی در مواردی در حد نژاد پرستی. دوم تصویرسازیهای خیالی و نامستند از ایرانشهری و به تبع آن برترپنداری مطلق ایرانشهری. سوم عجینسازی نظریه ایرانشهری با اسلامستیزی. چهارم تصور خام احیای ایرانشهری با رویکرد افراطی. پنجم شباهتسازی ایرانشهری با دولت-ملت که دربارهاش صحبت کردیم. ششم، ایجاد پیوند میان ایرانشهری و نوعی سلطنتگرایی و حتی سلطنتپرستی. که البته با شباهتسازی میان این و دولت و ملت تعارضاتی دارد اما همه آنهایی که از سلطنتگرایی دفاع می کنند لزوما نظم دولت-ملت را قبول ندارند.
غلامی عنوان کرد: این ها باعث شده نقدها در طول این دهههای اخیر بهویژه پس از پیروزی انقلاب نسبت به ایرانشهری تشدید بشود البته بحث ایرانشهری محصول پهلوی اول به بعد است گرچه قبلش هم در ایران سابقه دارد اما به جهت انگیزه پهلوی اول و بعد پهلوی دوم برای استفاده از این ایرانشهری در جهت پیشبرد اهداف خودش در ایران با یک گسترش چشم گیر روبه رو بوده و این نقدها همهاش به بعد از انقلاب برنمیگردد و پیش از انقلاب هم وجود دارد و بعد گسترش پیدا میکند.
وی اضافه کرد: بحث بعدی بنده مولفههای سیاست ایرانشهری در ایران باستان است. همانطور که به اجمال عرض کردم، اصل وجود ایرانشهری قابل انکار نیست و مهم دستیابی به قرائتی واقعبینانهتر است. در این بین پرسش مهم مولفههای اصلیست که در نظریههای ایرانشهری میشود به منزله عناصر سازنده یا قوامبخش ایرانشهری آنها را در نظر گرفت. من 10 مولفه برای ایرانشهری مد نظر قرار دادهام که فهرستوار میگویم.
رئیس موسسه مطالعات فرهنگی و اجتماعی بیان کرد: یک، اهمیت و جایگاه شهر و جامعه شهری و مدنی در مقابل جامعه غیرشهری یا بدوی؛ دوم، وجود سطح مناسبی از انسجام سیاسی در سرزمین پهناور ایران در عین تنوع و تکثر پذیرفته شده؛ سوم، عنایت به دیوانگستری و تولید قواعد پیشرفته عقلی برای آن؛ چهارم جامعه طبقاتی که البته در عین حال که جامعه طبقاتی یک نوع انزوابخشی میکرده به جامعه آن روزگار اما چون نقطه مقابل عدالت محسوب میشود، میشود از مولفههای منفی ایرانشهری محسوب کرد؛ پنجم گرایش به علم و تکنیک که از آثار باستانی به جا مانده این را میتوانیم ببینیم؛ ششم عنایت ویژه به هنر و معماری و پیوند آن با علم و تکنیک؛ هفتم میل به آبادانی و تشکیل شهرهای بزرگ؛ هشتم گرایش به تعاملات فرهنگی تمدنی که شواهدی در آثار باستانی ما از آن داریم؛ این گرایش هم سرزمینی بوده و هم فراسرزمینی؛ نهم بها دادن به قدرت دفاعی تهاجمی که البته با ملاحظه نقش قابل توجه فرهنگ دین و معنویت در ایرانشهری جنبه دفاعی را باید اصل در نظر گرفت و دهم دینگرایی اکثر ایرانیان و نکته ی مهم این که دینی بودن بیشتر نظامات سیاسی ایران باستان مشهود بوده است. این 10 مورد را به عنوان 10 مورد اصلی تمدن ایران شهری ذکر میکنم.
نظر شما