در مرزهای جنوب شرقی ایران نیز مجموعه رودخانههایی قرار دارد که حالا اسمشان پنجاب است ولی در واقع 12 رودخانه است. سیاس، جلوم، راوی، جناب، سند، کابلرود و... که مرزهای جنوب شرقی ایران را تشکیل میدهند که البته این رودخانهها امروز در منطقه پاکستان قرار دارند و پاکستان از نظر جغرافیایی جزیی از فلات ایران است. در بخشهای جنوبیتر هم جایی است که از قدیم ایرانیان به آن دریای فارس میگفتند، دریای فارس دو بخش داشته است که یکی خلیج فارس و دیگری را که من دریای پارس مینامم ولی به دریای عمان معروف است. ایران در این پهنه وسیع منطقه مشخصی است.
در داخل ایران نیز یکدستیهایی هست که همه به هم مربوط است. دو رشتهکوه البرز در شمال و زاگرس در غرب که ممیزههای داخلی فلات را ارایه میکنند و بعد هم منطقهای که کویر است، کویر هم یک چهارم مساحت ایران را به شایستگی در خود جای داده است.
ایران از نظر ارضی ممیزی مشخصی است که ایرانیان از قدیم در این محدوده زندگی کردند و بر اساس مشخصههای مشترک کوهستانی بودن و کویری بودن زندگی خود را به صورت دو گروه کشاورز و گلهدار ارایه دادهاند. از این که بگذریم ایران به دلیل همین موقعیت جغرافیایی که در همه ساحتها با عناصر فعال دیگری که علاقهمند بودند به فلات ایران بیایند، سر و کار داشتند. پس مردم ناچار بودند که حوزههای جغرافیایی خودشان را به نیروهای پدافندی قوت بدهند. اینها ایجاب میکرد که واحدهای به هم پیوسته منطقهای از روستاها و شهرهای کوچک گرفته تا روستاها و شهرهایی در دورههای بعد مثلا هخامنشی و بهویژه اشکانی و ساسانی شخصیت و هویت جدیدی پیدا کردند.
این روستاها و این مجموعه مراکز جمعیتی ایران نیاز داشتند به قدرتهایی که این قدرتها تمرکز پیدا کنند و از هستی و حیثیت و موجودیت مردمی که در این پهنه پهناور زندگی میکردند، حمایت کنند. به همین دلیل است که نخستین حکومت متمرکز در دنیا به تعبیر هگل در ایران تشکیل شده است و ایرانیان مبدع و مبدا حکومتی هستند که این حکومت جهانی است و ما در تمام تاریخ میگوییم که وقتی یک مجموعه مردمی در یک منطقهای زندگی میکنند که حسب تعریف ضرورتها یعنی جبر توام با اختیار حکم میکرده که مردم دنبال جامعیت قدرت باشند و حکومتی به وجود بیاورند و اجزای این حکومت را در داخل مملکت به صورت مستمر و مستقل نگه دارند.
به همین دلیل است که شما به شاهنامه فردوسی که نگاه میکنید، به طور صریحی همیشه درصدد این است تا بیان کند که حتی قدرتمندترین قدرتمندان داخلی یاد گرفته بودند که به حکومت مرکزی اعتماد کنند. از نخستین خدیوی که کشور گشود و تاریخ ایران با عنوان پیشدادیان از اینها یاد میکند، یعنی نخستین قانونگذاران. فردوسی در شاهنامه عنوان میکند؛ در جایی رستم میبیند که پادشاه زمانهاش چقدر حرکات غیرمعقول انجام میدهد. یکبار میرود آسمان و به زمین پرت میشود. یکبار میخواهد به هاماوران یا مازندران کهن برود و دردسرساز میشود. (البته ما 4 مازندران در شاهنامه داریم که هیچکدام مازندران کنونی نیست). در جایی دیگر با دیو سپید سروکار دارد. یعنی این شاه اسطورهای ایران است که در اوستا با عنوان «کیاوسن» از او یاد شده است که همان کیکاووس است. ولی با تمام این احوال هر جا که سران مملکت به رستم میگویند که این مرد عاقل نیست و تو بیا و شاه باش. رستم میگوید نه ما باور داریم که قدرت باید در یکجا متمرکز باشد و مردم هم آنجا را بشناسند و عیبهای حکومتها را باید به مرور زمان از بین ببریم.
اینها در تعریف فلسفی کلام که عرض کردم ضرورتهاست؛ یعنی جبر توام با اختیار، ناگزیر بودند که دو تا منبع و منشا توامان و همراه را برای اداره جامعه در نظر بگیرند. یکی دین است. دین در ایران برخلاف تمامی جوامع دیگر که میشناسیم همیشه به صورت یکتاپرستی ارایه شده است. ما در ایران در هیچ زمانی صنمپرستی یا بتپرستی را تجربه نکردیم.
طبیعی است کسانی که در جای جای دنیا سکونت داشتند و بعد به ایران آمدند تا در اینجا ساکن شوند، اینها دشواریهای خودشان را داشتند تا به ذات واحد ربوبی برسند. اما ایران در تمامی ادوار اسطورهای، پهلوانی و تاریخی خودش صاحب خدای مشخصی بوده است. یعنی ایرانیان واقعا خداشناس هستند. در کتیبههای هخامنشی میبینیم؛ «بغ و زرک اهوره مزد»/ خدای بزرگ است اهورامزدا/ که زمین را آفرید/ که آسمان را آفرید/ که بشر را آفرید/ که شادی را برای بشر آفرید/که داریوش را شاه کرد.
بر اساس یک تقویم دینی و موجودیتی که در ذهن ایرانی حضور مستمر دارد، مساله حکومت وجود دارد. در کنار آن قانونمندی است که جلب توجه میکند. هرودوت قدیمیترین مورخی است که درباره ایران حرف زده است و بسیاری از سخنان او برای ما قابل قبول است، چون هرودوت در منطقه آسیای صغیر با هویت سیاسی ایرانی به دنیا آمد؛ هرودوت میگوید ایرانیان آنچنان پایبند قانون هستند که قوانین پارسی قابل تغییر نیست. عرف و قانونمندی نیز در جامعه ایرانی این گونه بود که بالاترین مقامات را قضات داشتند که مستقل فرمانروایی میکردند و مستقل حکم میدادند.
مورد دیگری که سبب انسجام میشد، قوانین دینی بود. یعنی ایرانیان هم شرع و هم عرف را محکم گرفته بودند و مردم در سایه مملکت، قدرت سیاسی جامع و فراگیر و قانونمندی داخلی به راحتی زندگی میکردند. من در کتابهایم مکرر اشاره کردهام که حتی یک نسل در بین مردم ایران نمیتوانید پیدا کنید که دغدغههای بحرانهای سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، نظامی و... نداشته باشند. چون ایرانیان در منطقهای زندگی میکردند که نسبت به اطرافش امکانات زیستی بهتری داشت و ایرانیان به طور عام مردمی بودند که از فضایل خودشان برخوردار میشدند.
در تاریخ ایرانی شما یک نسل نمیتوانید پیدا کنید که ایرانیان بدون اینکه مورد تهدید قرار بگیرند، حرکت کنند و بخواهند جای دیگری را تصرف کنند یا جامعه ایرانی به صورت مهاجم حرکت کند. من اهل تاریخم و این را در کتابهای خودم مستدل عرض کردم.
این سه رکن یعنی حکومت مرکزی قدرتمند، قانونمندی و پایبندی به خدای یگانه به ایرانیان یک هویت مشخص میداد و ایرانی بودن نه تنها یک هویت بود که مردم آن را حس میکردند بلکه در خلال چندین هزار سال تاریخ ایران میبینید که علاقه به زندگی برای مردم واقعی بود. مردم با اینهمه نعمت که در اقصای بلاد ما هست و با اتکا به مواهبی که خداوند برایشان فراهم کرده بود، زندگی میکردند. ایران سرزمینی است که مردم به آنچه که داشتند علاقهمند بودند و از آن هم پاسداری میکردند.
پیش از اسلام و پس از اسلام کسانی درصدد بودند که مردم را ناامید کنند. مثلا در یزد که مردم 4 بار باید زمین را شخم بزنند تا قوت لایموت به دست بیاورند، کسانی به آنها میگفتند؛ به بهشت هندوستان برو و راحت زندگی کن. اما یزدی میگفت که نه بهشت من اینجاست. من در همین مملکت و سرزمین و در حاشیه همین کویر قنات درست میکنم و آب را از فاصله صد کیلومتری به اینجا میآورم و از آن استفاده میکنم.
در همه ایران اینگونه بود. در همه ایران آب، خاک، آتش و هوا را مقدس میدانستند. همه مردم خود را ملزم میدانستند که از این چهار عنصر برای حفظ و بقای خودشان و نسلهای بعدی استفاده و نگهداری کنند.
من 43 کتاب و 250 مقاله نوشتهام. در کتاب «ایرانیان و هویت ملی» که نوشتهام این تلاش ایرانیان کاملا در آن ذکر شده است. یعنی احساس همدلی، همراهی، همفکری و همسنخی در ایرانیان وجود دارد. ایرانیان دلسوز همدیگر هستند. این پیوستگیهای انسانی که هویت ملی ما را تشکیل داده است در تمام زمینهها خودش را نشان میدهد.
در طول تاریخ کسی از آمدن به ایران ناامید نمیشد. با توجه به خلقیاتی که در طول تاریخ داشتیم، ایران همیشه بهشت خارجیها بوده است و ایرانی بودن در معنای حقیقی کلام یک افتخار است. تمدن ایران هم اینگونه بود که هر چیز خوبی را از سراسر دنیا گرفتهایم و چیزی ساختیم که مورد قبول همه است.
در این باره بیشتر بخوانید:
ایران؛ وحدت و تمامیت ارضی/ 1 محمدحسین رجبی دوانی؛
یکپارچگی، ارزشهای اخلاقی و فرهنگ باعث پیوند ناگسستنی میان مردم ایران است
نظر شما