به گزارش خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، کتاب «خسته نباشید عمو قاسم» به قلم و تصویرگری مرحومه خدیجه بابایی ابرقویی نوشته شده و به زودی توسط انتشارات کتاب جمکران وارد بازار نشر می‌شود.
در معرفی این کتاب آمده است:
«کودکان پر از حس کنجکاوی و تخیل هستند و علاقه زیادی به قهرمان‌ها و الگوگیری از آنها دارند. بدون شک این ابرقهرمانان تأثیرات شگفت‌آوری بر ذهن کودکان و نوجوانان دارند. اگر قهرمانی که به آنها نشان داده می‌شود شخصیت‌های مثبتی باشند تأثیرات مثبتی را بر آنها خواهند گذاشت و کودکان تلاش می‌کنند تا هرچه بیشتر به آنها شبیه بشوند.
یکی از این قهرمان‌ها که در جهان شناخته شده است و کودکان دنیا او را دوست دارند «شهید حاج قاسم سلیمانی» است. قهرمانی که می‌خواست همه بچه‌های دنیا در امنیت زندگی کنند. قهرمانی که باید داستان زندگی و فعالیت‌هایش برای بچه‌ها گفته شود تا ادامه دهنده راه او شوند.»
همچنین در بخشی از این کتاب می‌خوانیم:
«علی از مادرش پرسید:
مامان این آقا را ببین چقدر شبیه پدربزرگ است؟
مامان پرسید:
کدام آقا؟
علی با انگشت، رزمندۀ توی صفحۀ تلویزیون را نشان داد و گفت:
این آقایی که لبخند به لب دارد. ببین چقدر شبیه پدربزرگ است.
مادر نگاهی به عکس پدرش روی طاقچه انداخت و گفت:
آره پسرم، راست م یگویی تا حالا دقت نکرده بودم که شبیه پدربزرگ است.
علی پرسید:
اسمش چیست؟
مادر گفت:
ایشان حاج قاسم سلیمانی هستند پسرم.
مادر قاب عکس پدرش را از روی طاقچه برداشت و با انگشت، خاک روی قاب را گرفت. پایین عکس با
رنگ قرمز نوشته بود «شهید».
در معرفی این کتاب آمده است:
«کودکان پر از حس کنجکاوی و تخیل هستند و علاقه زیادی به قهرمان‌ها و الگوگیری از آنها دارند. بدون شک این ابرقهرمانان تأثیرات شگفت‌آوری بر ذهن کودکان و نوجوانان دارند. اگر قهرمانی که به آنها نشان داده می‌شود شخصیت‌های مثبتی باشند تأثیرات مثبتی را بر آنها خواهند گذاشت و کودکان تلاش می‌کنند تا هرچه بیشتر به آنها شبیه بشوند.
یکی از این قهرمان‌ها که در جهان شناخته شده است و کودکان دنیا او را دوست دارند «شهید حاج قاسم سلیمانی» است. قهرمانی که می‌خواست همه بچه‌های دنیا در امنیت زندگی کنند. قهرمانی که باید داستان زندگی و فعالیت‌هایش برای بچه‌ها گفته شود تا ادامه دهنده راه او شوند.»
همچنین در بخشی از این کتاب می‌خوانیم:
«علی از مادرش پرسید:
مامان این آقا را ببین چقدر شبیه پدربزرگ است؟
مامان پرسید:
کدام آقا؟
علی با انگشت، رزمندۀ توی صفحۀ تلویزیون را نشان داد و گفت:
این آقایی که لبخند به لب دارد. ببین چقدر شبیه پدربزرگ است.
مادر نگاهی به عکس پدرش روی طاقچه انداخت و گفت:
آره پسرم، راست م یگویی تا حالا دقت نکرده بودم که شبیه پدربزرگ است.
علی پرسید:
اسمش چیست؟
مادر گفت:
ایشان حاج قاسم سلیمانی هستند پسرم.
مادر قاب عکس پدرش را از روی طاقچه برداشت و با انگشت، خاک روی قاب را گرفت. پایین عکس با
رنگ قرمز نوشته بود «شهید».
نظر شما