کتاب «کمی تا قسمتی معمولی» نوشته باربارا دی به تازگی توسط محبوبه نجفخانی ترجمه و از سوی انتشارات افق به چاپ رسیده است. معصومه میرابوطالبی، نویسنده حوزه کودک و نوجوان در یادداشتی که در اختیار ایبنا قرار داده به این کتاب پرداخته است.
نورا بعد از دو سال دوری از مدرسه به خاطر درمان سرطان، به مدرسه برمیگردد. در این دو سال هم نورا تغییرات زیادی کرده و هم خیلی چیزهای دیگر تغییر کردهاند، دوستیها، رابطهها و حتی گروههای هنری مدرسه. نورا با همه چیز مشکل پیدا میکند، با پسری که وقتی سرطان نداشت با هم به دوچرخهسواری میرفتند و اشباح خیالی را زیر میگرفتند، با دوست صمیمیاش که در غیاب او با کسی دوست شده که نورا نمیتواند تحملش کند و حتی مشاور و معلم مدرسه که از به زبان آوردن بیماری او یکجوری طفره میروند.
در این میان اسطورههای یونان هم به قصهی نورا راه باز میکنند. او که باید در پروژهای با یک اسطوره همذاتپنداری کند به کشف پرسیفونه و انار میرسد. پرسیفونه توسط هادس ربوده میشود و به جهان مردگان برده میشود. مادرش دمیتر که ایزد بانوی حاصل خیزی زمین و باروری است، غصهدار میشود و گیاهان روی زمین میمیرند. قحطی و گرسنگی همهجا را فرا میگیرد. نورا در گم شدن پرسیفونه، سرطان خودش را کشف میکند. پرسیفونه در جهان مردگان است و غم دوری را تحمل میکند. دردی که نورا در دوران سرطانش تحمل کرده کمتر از درد پرسیفونه نبوده است. اما زئوس نمیتواند مرگ مردمان را ببیند. او آرتمیس، ایزد بانوی شکار، را راهی سرزمین مردگان میکند که پرسیفونه را برگرداند.
آرتمیس در این داستان عایشه است. پرستار و معلم خصوصی نورا در دو سالی که از مدرسه دور بوده است. او همراه نورا وارد جهان مردگان میشود. عایشه میتواند وارد جهان مردگان شود چون خودش هم پیش از این تجربهای شبیه نورا داشته است. او نیز مدتی با سرطان مبارزه کرده، برای همین نورا میتواند روی حرف عایشه حساب باز کند و فکر کند که از طرف او درک میشود؛ اما داستان به همین راحتی نیست که آرتمیس بتواند پرسیفونه را برگرداند. هادس قبل از آمدن آرتمیس، به پرسیفونه اناری خورانده که متعلق به جهان مردگان بوده است. پس پرسیفونه که چیزی از جهان مردگان خورده محکوم به زندگی در جهان مردگان است. نورا میداند خطر سرطان و بازگشتش همیشه وجود دارد. درست مثل خشکسالیای که میتواند همیشه در انتظار زمینی بارور باشد. او نیاز دارد که زیر نظر پزشک باشد و این همان اثر خوردن انار پرسیفونه است. پرسیفونه به جهان زندگان برمیگردد؛ اما نیمی از سال را میتواند نزد آنها بماند، نیمی از سال باید به جهان مردگان برود.
جریان فصلهای گرم و سرد سال که پرسیفونه باعثش شده شاید به همین راحتی معلوم باشد، اما برای نورا هیچچیز معلوم نیست. معلوم نیست چون نورا کمی تا قسمتی معمولی است. او بخش نامعمولش را دوست دارد، او درک میکند و تلاش میکند. و در پایان داستان میفهمد تنهایی و دور بودن از بقیه کمکی به بخش نامعمولش نخواهد کرد.
نظر شما