گفتوگو با عبدالله نصری مولف کتاب «آن یگانه»:
اثری نداریم که نظام فکری علامه طباطبایی را معرفی کند/ فلسفه اسلامی نیاز به بازخوانی دارد
نصری میگوید: متأسفانه اثری که نظام فکری علامه طباطبایی را در ابعاد گوناگون معرفی کند تا کنون منتشر نشده و به همین دلیل او کتاب «آن یگانه» را تالیف کرده است.
در کتاب صحبت از این کرده بودید که علامه طباطبایی در یک عالم مخصوصی بودند، این عالم مخصوصی که شما از آن صحبت کردهاید چه عالمی است و چرا این روزها ما از این عالم محروم هستیم؟
برای وجود این عالم مجموعه عوامل و شرایط، اصل زمان علامه طباطبایی، به عنوان یک عالم بیرونی شرایط به اصطلاح فرهنگی و اجتماعی و شرایط به اصطلاح حوزهها را باید در نظر بگیریم که مخصوصاً حوزه نهضتی که ایشان در آن تحصیل کردهاند و یا حتی حوزه قم که میآیند و در آن تدریس میکند؛ و یکی هم مسئله ارزش علم و دانش که به اصطلاح ذهنیت جامعه وجود داشته است که جنبه ابزاری تلقی نمی شده است و یکی هم ویژگیهای شخصیتی و خصوصی و به اصطلاح خصلتی خود فرد مثل علامه طباطبایی.
علامه چند ویژگی دارد. یکی آنکه خودش است؛ با اینکه به اصطلاح این همه فلسفه، فقه، رجال، حدیث و تفسیر خوانده است ولی وقتی میخواهد بحثهای فکری و علمی بکند تابع و مقلد هیچ فیلسوف و متکلم و فقیهی نیست و راه و مسیر خودش را طی میکند و بهویژه من میخواهم روی ویژگیها و خصلتهای روحی و اخلاقی تکیه کنم که انگیزههای بسیار بالایی را که علامه دارد؛ به نظام روحی و روانی او مربوط است و یک مقدار هم برمیگردد به جنبه به اصطلاح شخصیتی علامه طباطبایی.
درباره ابعاد شخصیتی و فکری و اخلاقی علامه طباطبایی صحبت کردید، ابعادی که مد نظرتان است کدامهاست؟ و وجه تمایز این کتاب و کتابهای زیادی که در مورد علامه تالیف شده در چه چیزی است؟ در واقع ضرورت تالیف این کتاب در چه بود که شما احساس کردید جای خالی آن در بین کتابهایی که درباره علامه تألیف شده است خالی است؟
علامه طباطبایی از بزرگترین متفکران معاصر اسلامی است که بیش از دویست کتاب و هزار مقاله درباره اندیشههای او به نگارش در آمده است و باید از تلاشهای بسیاری از محققان و مولفان تشکر کرد. اما متأسفانه اثری که نظام فکری او را در ابعاد گوناگون معرفی کند تا کنون منتشر نشده بود، یعنی در بسیاری از کتابهایی که نوشته شده است گوشههایی از ابعاد علمی و فکری علامه طباطبایی مطرح شده است ولی گوشههای دیگر مطرح نشده است، در حالیکه علامه طباطبایی به عنوان یک فیلسوف بزرگ و تاثیرگذار در عصر حاضر باید کل نظام فکریاش دیده میشد و من در کتاب «آنیگانه»، هم فلسفه، هم نظام فکری و هم عرفان او را مطرح کردهام. حدود ۲۰۰ جلد کتاب در مورد علامه طباطبایی نوشته شده است اما هیچ وقت کتاب جامعی نداشتیم که نظام فکری علامه طباطبایی را ارائه دهد.
همچنین فلسفه اخلاق و فلسفه سیاسی او را نیز مطرح کردهام و همه ابعاد و ساحات فکری علامه طباطبایی و حتی تفسیر او به تفصیل مطرح شده است. البته در این کتاب مباحثی مثل تفسیر مفصلتر بحث شده است و مباحثی که میشد به اختصار مطرح کرد، محدودتر مطرح شده است و از این جهت محدودتر مطرح کردهام که در برخی از آثار این مطالب مطرح شده است اما بعضی بحثها دقیق مطرح نشده است که من در آنها را مفصلتر بحث کردهام.
شما در مقدمه و در پیشگفتار کتاب «آنیگانه» مطرح کردهاید که فلسفه اسلامی مظلوم واقع شده است چرا این تصور را دارید؟
منظور این است که فیلسوفان فلسفه اسلامی درست شناخته نشده و درست معرفی نشدهاند و ما متاسفانه تکنگاریهای خوب درباره فیلسوفهایمان نداریم. برخلاف فیلسوفهای غربی که هزاران کتاب در سطوح مختلف و برای مخاطبان مختلف دربارهشان نگاشته شده است؛ اما ما درباره فیلسوفان خودمان در چنین سطحی کار نکردهایم. البته علامه طباطبایی این شانس را داشته است که بعضی آثار در موردش نوشته شده است، آثاری که بتوانند حتی مختصر نظام فکری علامه را نشان بدهد. البته ما در آنجا باز هم ضعف داریم اما بعضی کتابها که علامه را با برخی از متفکران غربی مقایسه کرده است وجود دارد که تعدادش هم محدود است و این کتابها آثار با ارزشی هستند و خلأ کتاب درباره نظام فکری و شخصی علامه طباطبایی را پر میکند و ضرورت دارد این تیپ کتابها که جنبه مقایسهای بین علامه طباطبایی و متفکران فلسفه اسلامی با متفکران غربی است بیشتر نگاشته شود.
صحبت از دردهای این روزهای ما کردید، چه دردهایی را روزگار ما تجربه میکند؟
از نظر فکری اگر بخواهم بگویم متاسفانه در رشته فلسفه در دانشگاههای ما، به متفکران غربی و گروههای فلسفه غرب، خیلی بها داده میشود اما به متفکران اسلامی کمتر بها داده میشود و بعضی مسائل به گونهای مطرح میشوند که گویی دانشجو یک نگاه تحقیر آمیز به متفکرین خودش پیدا میکند. این یکی از بزرگترین و اساسیترین مشکلات و معضلاتی است که من در این سالیان درازی که تدریس میکنم در رشته فلسفه غرب با آن مواجه شدم و این به نقش اساتید برمیگردد.
اینکه گاهی اساتید با مسائل غرب آشنایی دارند اما با سنت خودشان آشنایی ندارند و معتقدند ما هنوز به آن مقام و مرتبه در فلسفه نرسیدهایم که بتوانیم با فیلسوفان غربی چالش کنیم از مسائل اساسیای است که مد نظرم بوده است. البته خیلی از مسائل دیگر هم وجود دارد از جمله اینکه چرا ما اندیشههای این شخصیتها را به زبان روز بازخوانی نمیکنیم و چرا آثاری راجع به آنها نمینویسیم که نه تنها به جهان غرب بلکه به جهان اسلام معرفیشان کنیم. این از مسائلی است که من در ذهنم بوده که اشارهوار در مقدمه کتاب به آن تاکید کردهام.
غرب فلسفه را در زندگی روزمره جاری کرده است و درک آن از سوی دانشجوهای رشته فلسفه یا مخاطبان عامتر ملموستر شده است اما این اتفاق در فلسفه اسلامی و از سوی اساتید ما رخ نداده است؛ آیا علت کمتوجهی دانشجویان ما به فلسفه اسلامی این نیست که این فلسفه در زندگی روزمره جاری نیست؟
یک علتش آن است که ما معمولاً در بعضی از قسمتها در فلسفه اسلامی جنبههای کاربردی ضعیف است. البته در دوره جدید علامه طباطبایی و مطهری و علامه جعفری مباحثی را مطرح کردند که حتی ملاصدرا و امثال او هم مطرح نکردند و این دارد جنبههای انضمامی پیدا میکند. اما متاسفانه همین فیلسوفان ما که جنبه انضمامیشان زیاد است در دانشگاههایمان حضور ندارند. یعنی دانشجوها چه در فلسفه اسلامی و چه در فلسفه غرب یا سایر بسترها که به فلسفه مربوط میشوند مثل فلسفه دین، فلسفه اخلاق، فلسفه سیاست و فلسفه مضاف ما یک مشکل اساسی داریم که اساتید اصلاً به متفکرین و اندیشمندان نمیپردازند و نکتهای که وجود دارد این است که حتی فلسفه گذشتگان اینگونه نیست که جنبه انضمامی نداشته باشد. بنابراین ما روی این فیلسوفها کار نکردهایم و همچنین بازخوانی نکردهایم.
نظر شما