حجتالاسلام والمسلمین رسول جعفریان مطرح کرد؛
فلسفه چراغ راه تحول برای ما نبود/ متون فلسفی را با رویکرد علمی بخوانیم
یکی از مشکلات ما این است که متون فلسفی یا متون صوفیه و متون کهن را با رویکرد علمی نخواندیم. گفته میشد غربیها فلسفه ندارند، بلکه فقط مباحث معرفتی و شناختی دارند، در صورتی که میدانیم یکی از عوامل تحول غرب، فلسفه و شناخت بوده است؛ یعنی اگر فلسفه چراغ راه تحول غرب بود، برای ما نبود.
او ادامه داد: انسان دوست دارد فرق حکما، فقها، فلاسفه و... را بداند و فکر ابن سینا و تفاوت او با ابوریحان و .. را دریابد و اینکه چرا ما در تمدن اسلامی رشد موقت و کوتاهی داشتیم، ولی بعد دچار افول شدیم. خیلیها دنبال دلایل تمدنی، اجتماعی و حملات خارجی و... شدند، ولی مطمئنا بخشی از آن ناشی از درک علمی جامعه بوده است.
او با بیان اینکه یکی از مشکلات ما این است که متون فلسفی یا متون صوفیه و متون کهن را با این رویکرد نخواندهایم، افزود: من درباره وضعیت امروز کشور سخنی ندارم و مثالهای بنده عمدتاً مربوط به قبل از انقلاب است و تجاربی که از قرون قبل به دست میآید. عجایبالمخلوقات اولین متنی بود که توجه بنده را به خود جلب کرد. بهترین نسخههای این نوع آثار که دایرهالمعارفی از علوم مختلف مانند نجوم، منطق، فلسفه و ریاضیات است، در دست فرنگیهاست و علاقه زیادی به آنها دارند. این نوع کتب دقیقاً رأی علما، حکما، باستانشناسان، فلاسفه و منجمان را تفکیک کرده و استنادات حدیثی و قرآنی آن را آورده است.
جعفریان گفت: بارها عجایبالمخلوقات را خواندهام و مانند یک متن مقدس با آن سروکار دارم. من ده نوار مرحوم کافی را تحلیل کردم و اینکه او چگونه منبرداری میکرد؛ یک دفعه یک بیت شعر خوانده و بعد حدیث و قصه و ناگهان صدایش را بلند و برخی وقتها کوتاه کرده و برای جلب توجه مطالب خاص زنانه هم دارد و سخنران دیگری را هم انتخاب و با همین زاویه تفکیک و تحلیل کردم و هنوز این روش را در مطالعاتم به کار میبرم و آن را در کتاب ابوریحان، که به بحث طول و عرض جغرافیایی نجومی و بلاد و بحث قبله میپردازد، اعمال کردهام.
این استاد دانشگاه تهران با اشاره به اینکه همه ما با فلسفه اسلامی آشنا هستیم و آقای مصباح و آقای جوادی آملی اینها را به ما آموختهاند ادامه داد: اولین کتابی که بعد از انقلاب خواندیم، از آقای ربانی شیرازی در مورد شناخت بود. آن دوره مباحث شناخت، نقد مارکسیست و علمی بودن مارکسیسم مانند اثر مرحوم بازرگان را داشتیم، ولی بعد به سراغ تاریخ فلسفه و سیر حکمت در اروپا رفتیم و متوجه شدیم که عصر جدید با شناخت و معرفت شروع شده است؛ وقتی بدایه را میخواندم، با بحث وجود و وجود خارجی شروع میشد، ولی الان آن مباحث به ما کمک معرفتشناسانه نمیکند.
او اضافه کرد: گفته میشد غربیها فلسفه ندارند، بلکه فقط مباحث معرفتی و شناختی دارند، در صورتی که میدانیم یکی از عوامل تحول غرب، فلسفه و شناخت بوده است؛ یعنی اگر فلسفه چراغ راه تحول غرب بود، برای ما نبود.
جعفریان با تأکید بر اهمیت مباحث شناخت توضیح داد: بعدها کتب پوپر ترجمه شد و او ابطالپذیری را در حوزه علوم تجربی و انسانی ثابت کرد و سروش هم مباحث خود را عمدتاً از او گرفته بود؛ غرب تمرکز زیادی روی بحث علم داشت. لذا بعد از مدتی مباحث پدیدارشناسی، زبانشناسی، هرمنوتیک و... وارد عرصه علمی شد؛ گویی همه چیز معرفت و شناخت است و بعد فوکو رابطه قدرت و علم را مطرح کرد. سپس بحث پارادایم مطرح شد و امروز هم غرب غیر از مباحث و کنفرانسهای علوم شناختی به دنبال این است که رابطه ما با جهان خارج چیست؟ و به دنبال سؤالات قدیمی مانند تعریف علم نیست.
او با بیان اینکه ما گاهی در برابر تحولات علوم در غرب موضع داشتیم، اضافه کرد: گاهی در برابر «نسبیت» موضع گرفتیم و آن را چرت و پرت میدانستیم، ولی بعد فهمیدیم باید به این مباحث بیشتر توجه کنیم یا مباحث زبانشناسی، دریایی را فراروی ما باز کرده است. بنده با وجود تجاربی که از بحث علم و نفس و اثبات روح و ... داشتم، دیدم که عمده مباحث فلسفی کلامی ما مربوط به علم الهی است؛ یعنی اینها میخواستند مشکل علم خدا را حل کنند نه علم بشر را. البته معتزله و به تبعیت آنها اشاعره وارد مباحث معرفتی شدند و متکلمانی مانند سیدمرتضی هم به آن پرداختند، ولی وقتی تصوف بر تفکر فلسفی غلبه کرد، شیوههای کلامی قدیم از بین رفت. یک جلد از مغنی عبدالجبار شامل بحث معرفتی است و گفته که ما چگونه به واقع میرسیم و دهها تعریف را برای علم ارائه داده است.
جعفریان با بیان اینکه کار ابن سینا درسی کردن علوم بود و سبب شد که تفکر تمام شود، گفت: نه اینکه ابن سینا دانشمند نبود، ولی سبب شد تا قرون ششم پرونده علم بسته شود و علم را به حفظ یکسری مطالب علمی محدود کردیم، ولی غرب با بحث معرفتی شروع کرد و حتی در حوزه پیشرفت تکنولوژی و کشف علمی هم این نوع مباحث اهمیت و حرمت زیادی برای غرب دارد و معتقدند اگر مشکلات زبانشناختی و معرفتی را حل کنند، علم یکشبه چندین برابر رشد خواهد کرد.
او افزود: با مطالعه مجموعه این آثار به تدریج به گذشته بدبین شدم؛ گاهی فکر میکردم ما با وجود این همه تفسیر نوشتن برای قرآن، به دنبال چه چیزی هستیم؟ تصور بنده این بود که این تفاسیر ناشی از انتظار برای آن است که بتوانند مشکلات جوامع اسلامی را حل کنند و این انتظار عجیبی است و کاش این همه تفسیر نبود، چون دریایی برای ما درست شده و حجم عظیمی از حرفها تکراری است. یک کار تحقیقی در مورد فخررازی انجام شده که نشان میدهد او تا نزدیک نظریه گردش زمین به دور خورشید پیش رفت و همه استدلالهای او درست چیده شد، ولی او دو چیز را مانع میداند؛ اول، گردش زمین به دور خورشید در قرآن نیامده و دوم، مردم چه خواهند گفت و مرا مسخره خواهند کرد.
جعفریان با اشاره به کتاب اصول ماتریدی و اشاعره و اینکه اینها مباحث معرفتی دارند، ولی متأسفانه ما به آنها توجه نکردیم، گفت: ماتریدیها بین معتزله و اشاعره هستند و تا حدود خوبی به ما نزدیکاند، در حالی که اگر در آثار اهل حدیث از قرون دوم تاکنون کلمه علم را بردارید و جای آن «حدیث» بگذارید، هیچ اتفاقی رخ نخواهد داد، زیرا همه دانایی و علم مانند نجوم، طب و... برگرفته از روایات است. دهها کتاب در مورد فضیلت و طلب علم نوشته شده، ولی تصورشان از علم این است که هر چیزی بخواهید باید به حدیث مراجعه شود و اگر حدیث نبوی نبود، به سراغ صحابه و تابعین رفته و مخالفان خود را تکفیر کردند و ما در طول سه قرن چنین تجربهای را داشتیم.
او اضافه کرد: من تکتک احادیث بخاری و مسلم، ترمذی و نسائی و... را بررسی کردم و دیدم وقتی سخن از طلب علم و فضیلت آن است، منظورشان حدیث است و این در طول چند قرن ذهنیت مسلمین را به علم ساخته و حتی علوم دیگر غیر از حدیث جرم شناخته شده و مطالب منحصرا آویز به دین شده است و این مقدار راجع به قرآن تأکید نشده و پایه علم اسلامی منبعث از حدیث است، در حالی که مخالفان مانند معتزله معتقد بودند که همه این احادیث معتبر نیستند.
جعفریان با بیان اینکه از قرون سوم و چهارم هم در شیعه و هم سنی درباره طب نوشته شد، بیان کرد: در مقطعی به تصوف با لعاب عرفان و اشراق پناه بردیم و ملغمهای درست کردیم که از قرن هفت به بعد منشأ همه چیز شد. همچنین مفهوم علم در ادبیات دچار انحراف شد، در صورتی که کسانی مانند راغب، ابن قتیبه و جاحظ مباحث علمی در آثارشان داشتند؛ جاحظ واقعا عالم بود یا راغب فردی مستقل بود و نه معتزلی و نه اهل حدیث و رساله مراتب علوم را نوشت و زمخشری و ... هم مفهوم علم را نوشتند.
جعفریان با ذکر اینکه فارابی در یکی از آثارش از درکی که برخی افراد از علومی مانند موسیقی و ریاضی داشتهاند میسوزد و میگوید اینها فقط به فکر حفظ دین هستند و کاری به مقولات دیگر ندارند، گفت: در مورد کلام متذکر میشوم که اگر صدها محقق علم کلام که داریم هنری دارند بروند چند متن قدیمی کلامی را ترجمه کنند و اگر کسی این کار را بکند، باید سه مدرک دکترا به او بدهیم؛ کار قاضی عبدالجبار نثر ویژهای دارد، زیرا خواندنش هم سخت است چه رسد به ترجمه.
استاد دانشگاه تهران با اشاره به رویکرد غزالی به فقه، عرفان و تصوف توضیح داد: او محیطی متعصبانه از فکر خود را ذیل فلسفه درست کرد و افکار را به سمت عرفان و اخلاق سوق داد. البته همه معترفاند که او فردی نیرومند در تفکر و فوقالعاده استدلالی در حد مباحث خودش هست، ولی سایه ضدعقلگرایی او به بهانه عرفان و اخلاق روی علم اسلامی هست. اگر بخواهیم رنگ همه علوم و حتی طلسم و جادو را اشراب عرفانی کنیم، غزالی هم قبول میکند.
استاد دانشگاه تهران با بیان اینکه فردوسی هزار بار کلمه خرد را در اشعارش به کار برده و اشعار ایرانیان مانند سنایی شعر خرد بوده است و البته خرد عملی افزود: همچنین در قرن سیزدهم فرقه شیخیه سخنان جدیدی مطرح کردند و نظریات شگفتآوری را در جهانشناسی ارائه دادند، ولی واقعا بافتنی و ساختنی بود. اینها همه روایات غلات را که محدثین گفته بودند و روایات کافی را که کسی به آنها توجه چندانی نداشت بیان کردند. اینها در شناخت اجتماعیات جدید عجیب بودند و کتاب آسمانی جدیدی آوردند؛ یعنی راه برای کار علمی باز بود، ولی مسیر را غلط طی کردند. یکی از افراد شیخیه در اواسط دوره ناصری است و وقتی به او گفتند این مطالب را از کجا آوردهای؟ او گفت که غربیها اینقدر حرفهای جدید زدند و کسی از آنها نپرسید که از کجا درآوردید، در حالی که او متوجه نیست که مطالبش بافتنی و یکسری مطالب غریبه و... است.
این پژوهشگر تاریخ اسلام با اشاره به زندگی علمی ابوریحان در قرن چهارم، اضافه کرد: او گفته است در جامعه ما از کلماتی که «سین» در آنها زیاد است بدشان میآید، زیرا در یونان سین زیاد است؛ یعنی اینقدر ضد علم هستند و چون با هر علمی مخالفاند، فوراً برچسب الحاد را به عالمان میچسبانند.
او با بیان اینکه در جاهلیت یکسری احکام نجوم سادهای وجود داشت که در قرآن هم به برخی از آنها اشاره شده است، گفت: به تدریج تجارب شخصی به آن اضافه شد و بعدها نجوم هندی و یونانی و ... افزوده و به یک علم تبدیل و کتب نجوم به دریایی از مسائل مرتبط با احکام این علم تبدیل شد. البته کسی مانند سیدمرتضی گفته است که به یکسری حرفهایی که درباره موقعیتهای نجومی مطرح میشود اعتقادی ندارم و خلاف آن عمل میکنم، یعنی اگر روزی نحس است، همان روز بیرون میآیم و ابوریحان هم دونبش حرکت کرده است و مخالف احکام نجوم است.
جعفریان گفت: آنقدر کتاب نجومی دیدهام و برخی فوقالعاده شیفته احکام نجومی هستند، آب و هوا پیشبینی میکنند، سعادت مردم را پیشبینی میکنند و فال میگیرند و حتی شاه عباس صفوی که از عاقلترین شاهان ایران بود منتظر است با این احکام نجومی مسافرت کند، در حالی که از ۵ هزار سال پیش علم نجوم وجود داشت و نظریات متعددی را هم سراغ داریم، ولی از قرن نهم و دهم متون نجومی را تحت مطالب دینی و مذهبی مینویسند و علم هیئت شکل گرفت و علم نجوم مذهبی شد. سپس در دوره صفویه علمای ما آن را کاملا دینی کردند و فقط به سراغ روایات و داستانهایی که در متون دینی است میروند و متاسفانه مطالبی در مورد باران و رعد و برق گفته میشود که عجیب است؛ مثلا گفته شده رعد و برق تازیانه بر ابرهاست. حتی کسانی مانند آقاجمال که فلسفه خوانده است درمانده میشوند و به دنبال توجیه این موضوعات میروند.
به گفته او، در دوره کوپرنیک، دوربین آمد ولی باز اینها متوجه کارهایشان نشدند و حتی در دوره زندیه هم ما نفهمیدیم چه خبر است تا دوره قاجار که تفاوت مختصری کرد. از وضعیت نجوم که بگذریم این وضعیت در برخی علوم دیگر هم رخ داده است. شیخی به تلویزیون آمد و در مورد اینکه فلان سرزمین ولایت الهی را قبول کرده و سرزمین دیگری آن را رد کرده است و هر کدام یک مدلی شدهاند، حرف زد. متاسفانه برخی این نگاه را داشته و دارند که همه چیز دنیا برای ماست ولی این نگاه قابل پذیرش نیست. آقای سیدان تعریف میکرد که آقایی به بنده گفت من در پستوی خانه به دنبال تبدیل جیوه به طلا هستم و وقتی به خانه او رفتم و صحنه را دیدم به او گفتم برای من چند حدیث اخلاقی بس است. قرنها چنین افرادی همه را سر کار گذاشتند تا آخر قرن ۱۹ معلوم شد که تبدیل فلزات به همدیگر محال است. البته تا قرن ۱۶ غربیها هم چنین خیالی داشتند.
جعفریان با بیان اینکه ما مدتها در مورد اسب و بیماریهای آن و مدلهای مختلفش و باد و باران و... مباحث علمی خوبی داشتیم، ولی در دورهای این دانش را منحصر به چند روایت کردند، تأکید کرد: باید مدل نگاه خود را به علم تغییر دهیم، زیرا امروز ما همه علوم را در تمدن اسلامی آوردهایم و ما روحانیون تا جایی که دستمان برسد میخواهیم همان مفاهیم قبلی مرتبط با علم را حفظ کنیم و فکر میکنیم اینطور میتوان دین را حفظ کرد، در حالی که همین کار را معتزله کردند و حتی فیزیک اسلامی درست کردند و همه ملاحظاتشان حفظ دین بود و نتیجه نگرفتند. امروز بسیاری از دانشجویان علوم قرآن و حدیث در دانشگاهها و حوزه تحصیل میکنند، ولی با این نوع نگاه به علم قرار است چه چیزی را تولید کنیم؟ آیا با وجود این نگاه چشماندازی هست؟ البته مخالف تفکر نیستم و باید نوشت و تحقیق کرد، ولی باید به تجربه هزارساله هم توجه کنیم.
نظر شما