۱۶ خرداد ۱۳۸۷، سیزدهساله بودم؛ اما آنزمان نه نادر ابراهیمی را میشناختم و نه لابهلای ادبیات کودک و نوجوان چرخیدن و گشتن مداوم و هیجانانگیزی داشتم. من صرفا دانشآموزی بودم که کتابهای درسی را به دست میگرفتم و میخواندم و نمیدانستم در همینروزها نویسندهای از دنیا رفته است که چندینسال بعد، میشود یک ستاره درخشان در آسمان ادبی ذهن من. حالا که او نیست و من لابهلای کلماتش میچرخم و میگردم؛ میخواهم کتاب «قصه گلهای قالی»اش را به یاد او مرور و معرفی کنم.
نادر ابراهیمی از نویسندگانی است که به جزئیات فرهنگ ایران توجه بسیار داشته و دوست نداشته است عنصری از این فرهنگ بزرگ و قدیمی ناشناخته بماند. او در کتاب «قصه گلهای قالی» به سراغ صنایع دستیای مثل قالی رفته و نقش به نقش و رج به رج آن را برایمان تعریف و توصیف و روایت کرده است.
ابراهیمی کتابش را اینطور شروع میکند: «میخواهم قصهای دربارهی گلهای قالی برای تو بگویم. راستی تابهحال با مِهر و مهربانی به گلهای قالی نگاه کردهای؟»
شما چه جوابی به این سؤال میدهید؟ آخرینبار که به طرح قالی خانه خودتان یا مادروپدر و حتی مادربزرگ و پدربزرگ توجه کردهاید کی بوده است؟ قالیها وقتی به زیر پای اهالی خانه میروند کمکم فراموش میشوند؛ ولی آنها یکی از مهمترین و ارزشمندترین داشتههای فرهنگ و تمدن سرزمین ایران بوده و هستند.
نادر ابراهیمی در ابتدای این کتاب با آمادهسازی ذهن مخاطب برای توجه بیشتر به قالی و طرح و نقش آن، ما را به هزار سال پیش، شاید دو هزار سال پیش و شاید هم خیلی پیشتر میبرد. او روایتگر قصه چوپانی میشود که با همسر و دو دخترش به نامهای هلیا و اِلیکا در کرمان زندگی میکند و با فروش پشم و شیر گوسفندهایش زندگی میگذراند؛ اما خشکسالی میآید و زندگی همه را تحتتأثیر قرار میدهد. چوپان غمگین میشود و آسایش و رفاه زندگیاش را در خطر میبیند؛ به این دلیل تصمیم میگیرد هجرت و سفر کند و در جای دیگر به سراغ رزق و روزی خانوادهاش برود. او به شمال کشور میرود؛ چون بر این عقیده است که «سرزمین ما خیلی بزرگ است. من میدانم که ما دریاچههای بزرگ داریم و رودهای بزرگ. ایران، فقط کرمان نیست و کرمان همیشه خشک نمیماند. من بارم را میبندم و راه میافتم و بچهها را به تو میسپارم. شنیدهام که در شمال، چشمههای جوشان، رودهای خروشان و زمینهای پوشیده از علف، بسیار است. من گلّه را به شمال میبرم. شما در اینجا، به قدر چند ماه خوراک دارید: آرد، برنج، گندم و چشمهای کوچک و کمآب.». چوپان به سفر میرود و بالاخره هم کرمان سیرآب میشود و هم گله گوسفندانی که به شمال میروند. وقتی چوپان برمیگردد برای خانوادهاش از شمال و درختانش میگوید، از دریا و ماهیهایش، از گلها و پرندگانش. فرزندان او کنجکاو و کنجکاوتر میشوند تا شمال را ببینند؛ ولی سفر به آنجا برای کودکان سخت و طاقتفرساست. چوپان فکر میکند. حالا باید چه کند؟ او بالاخره بهترین تصمیم ممکن را میگیرد و نقش چیزهایی را که دیده است میبافد و به قالی تبدیل میکند. حالا بچهها در خانه بدون قایق توی دریا هستند، بدون بال و پر همراه پرندگان پرواز میکنند و زیر درختان جنگلهای شمال مینشینند.
زندهیاد نادر ابراهیمی در این داستان ۲۴صفحهای ما را با چند مفهوم مهم آشنا میکند: سرزمین ایران و داراییهای طبیعیاش مثل دریا و جنگل و پرندگان زیبا و شهرهای متنوع، صنایع دستی مهمی مثل قالی، سبک زندگی مردم در قدیم مثل چوپانها، کار کردن همه اعضای خانواده پا به پای هم برای امرار معاش، توجه زنان و دختران کوچک به کارهای هنری مثل قالیبافی، ضرورت نوشتن قصه ایرانی با روایتی ایرانی، جدیگرفتن مخاطب کودک و نوجوان و پرداختن به سوژههای فرهنگی برای آنها، همراه بودن با نقاش کتاب و لزوم توجه به تولید نقاشیها و تصاویر ایرانی و ملموس برای مخاطب همان روزگار و از همه مهمتر ارجاع دوباره مخاطبانش به مفهوم پشتکار و امید.
برای نادری که قلمش را در جهان ادبی کودکان و نوجوانان ایران از بالای کاغذ تا پایین آن به حرکت درآورده و دغدغه پرورش فرزندان ایران در فرهنگ ایرانی را داشته است، دیگر این یک عادت است که از پشتکار و امید بگوید؛ زیرا او خود سراسر پشتکار و امید بوده است. چه خوب میشود مادران و پدران امروز که کودکانشان را در فضای صنعتی و مدرن شهرها بزرگ میکنند یادشان نرود که قصههای کودک و نوجوان نادر ابراهیمی، همان وصلبودن به تاریخ و فرهنگ ایران است که نباید از خواندن آنها برای فرزندانشان غافل شوند. نادر بوی ایران میدهد، رنگی از طبیعت این سرزمین دارد و چهرهاش برایمان چهره همان قصهگویِ خوشبیان قصههای ایرانی است.
مرحوم نادر ابراهیمی لابهلای گفتن قصه گلهای قالی خانه چوپان کرمانی و خانوادهاش برای کودکان و نوجوانان ایران، حواس آنها را به سوی گلهای قالی خانه خودشان هم میکشاند. گلهای قالیمان چه شکلی است؟ راوی قصه کدام شهر و دیار است؟ از زندگی کدام شغل و حرفه در ایران میگوید؟ حاصل کار کدام دختران، پسران، زنان و مردان است؟ با چه شوق و هدفی آن را بافتهاند؟ به قالی خانهتان خوب نگاه کنید؛ شاید شما هم بتوانید مانند نادر ابراهیمی قصهای برای قالی ارزشمند ایرانی بنویسید.
کتاب «قصه گلهای قالی» اولینبار در سال ۱۳۵۲ به چاپ رسیده و به مناسبت پنجاهمین سال تأسیس کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان در سال ۱۳۹۵ با ویرایش جدید منتشر شده است.
نظر شما