احسان رضایی در این نشست گفت: دورانی که «اتاق شیشهای» به رشته تحریر درآمد، مرتضی امیری نویسنده آن، دانشآموز بود و این مسئله هر بار من را شگفتزده میکرد. نوشتن رمان، چیزی است که نیاز به تجربه زیسته دارد. بدین معنی که اگر بخواهیم حالت یا حسی را توصیف کنیم باید اول خودمان آن را تجربه کرده باشم. هر مرتبه که بخشی از داستان «اتاق شیشهای» را میخواندم تصورم این بود که یک آدم سیساله دارد این داستان را مینویسد.
وی افزود: جوانها معمولا در کارگاههای داستانکوتاه بهتر میتوانند خودشان را نشان دهند؛ زیرا داستانکوتاه تجربه زیسته زیادی نیاز ندارد و بیشتر برشی است از زندگی که همهمان در هر سنوسالی آن را تجربه کردیم.
رضایی درباره داستان «اتاق شیشهای» بیان کرد: زمانی که این اثر را میخواندم دائم شگفتزده میشدم. جایی هاتف، شخصیت اصلی، به مزار مادرش میرود و میگوید «غم از دست دادن مادر شبیه زخم عمیقی است که با چاقو روی تنه درخت حک شده» اینکه این جمله در ذهن نویسنده است و بهجا خرجش میکند به ما نوید میدهد که ما با فرد مشاهدهگری مواجه هستیم.
این منتقد ادبی گفت: اینروزها کلاسها و کارگاههای زیادی برای نویسندگی برگزار میشود؛ اما بهترینشان کلاسی است که هنرجویان را وادار به نوشتن میکند. نقلقول معروفی است که داستان در بازنویسی شکل میگیرد. اینکه در خودنویس آثار نویسندگان نوقلم، بازنویسی و منتشر میشوند، اتفاق بزرگی است. برای نویسندگان جوان، صاحبتألیف بودن انگیزه خوبی برای نوشتن میشود.
وی در پایان اضافه کرد: روزی که داشتیم از بین ۹۰۰ طرح، بهترینها را انتخاب میکردیم، هادی خورشاهیان قبل از من طرح «اتاق شیشهای» را خواند و گفت این همان خبر حادثه کنارک است. از همانجا ما این را فهمیدیم که این همان نویسندهای است که بهخوبی مشاهده میکند؛ زیرا نویسنده خوب، همیشه مشاهدهگر خوبی است. از هر اتفاقی یک برداشت در ذهنش نگه میدارد تا خرج داستانش کند.
سیدمرتضی امیری، نویسنده نوقلم این داستان درباره ماجرای ورودش به عرصه نویسندگی گفت: سالها قبل، از رمان خواندن بیزار بودم و در دوران نوجوانی هرگز کتاب غیردرسی نمیخواندم. دورانی که مدرسه به ما میگفت باید فلان کتاب را بخوانیم و آزمون دهیم، روز قبل از امتحان میرفتم و از دوستانم خلاصه داستان را میپرسیدم.
وی افزود: در ۱۴ سالگی به پیشنهاد عزیزی، برای اولینبار شروع به خواندن کتاب کردم. روزهای اول فقط پنج صفحه به اجبار میخواندم. یک کتاب ۳۰۰ صفحهای را دو ماه طول کشید تا تمامش کنم. در همان دوره که داشتم اولین رمانهای زندگیام را میخواندم مسابقه داستاننویسی برگزار شد به اسم «خودنویس» و من کمکم وارد عرصه نویسندگی شدم.
امیری درباره ایده اولیه «اتاق شیشهای» گفت: در اردیبهشت ماه ۱۳۹۹ زمانی که باید برای خودنویس طرح داستان مینوشتیم اتاقی افتاد؛ حادثه دریایی کنارک! در این حادثه ۱۹ نفر کشته و ۱۵ نفر مصدوم شدند. احساس کردم که به اندازه کافی به این حادثه پرداخته نمیشود. به همین خاطر از آن الهام گرفتم و ایده اولیه داستانم را نوشتم.
این نویسنده نوقلم در پاسخ به این سوال که «اتاق شیشهای» چه نیازی از مخاطب رفع میکند و چرا باید آن را خواند؟ اظهار کرد: یک دالِ مرکزی در تمام داستانهای من وجود دارد و آن رفاقت است. من هرگز آنقدر به خانواده و انواع روابط دنیای امروزی نپرداختم؛ اما همیشه رفاقت برایم اولویت داشته است و در «فراتر از جنون» و «اتاق شیشهای» به این مسئله توجه داشتم. رفاقتی که اینروزها بین بعضی از آدمها وجود دارد، هرچند که در ظاهر، رفاقت خوب و سالمی باشد؛ اما در باطن سست و بیارزش است. این داستان را نوشتم که بگویم باید بیشتر از آنچه فکر میکنیم به رفاقتهایمان توجه کنیم و اهمیت دهیم.
نظر شما