طبیعتا داستان کوتاه برای مخاطب کمحوصله و پرمشغله امروزی میتواند انتخاب خوبی باشد، البته باید این ژانر به طور مناسبی در ایران شناسانده شود؛ زیرا این گونه خواندنی بهدلیل ویژگیهای سبکی و زبانی که دارد، همچنان غریب باقی مانده است.
مهدی انصاری، نویسنده، مدرس کارگاه داستاننویسی «جنوب داستان» و ناشر بوشهری، دلیل بیمیلی مخاطب ایرانی به خواندن داستانهای کوتاه را پیچیدگیهای ذاتی و خاص بودن آن میداند؛ اما معتقد است که با آشنا کردن کودکان و نوجوانان میتوان این ژانر پیچیده را برای مخاطب ملموس و لذتبخش کرد.
او برای شروع داستانخوانی در ایام نوروز، مطالعه مجموعه داستانهای کوتاه صمد طاهری (زخم شیر، شکار ششبانه و...)، مجموعهداستانهای داریوش احمدی (خانه کوچک ما و به مگزی خوش آمدید) و همچنین مجموعهداستان اوهایو از دونالد ری پولاک با ترجمه معصومه عسکری را توصیه میکند. مهجوریت داستان کوتاه در میان بیشتر مخاطبان ایرانی موجب شد که در ادامه گپ و گفتی را پیرامون این ژانر با مهدی انصاری داشته باشیم.
*شما معتقدید که وضعیت داستان کوتاه در ایران رضایتبخش نیست! چرا؟
بله؛ استقبال از داستان کوتاه و مجموعهداستان کوتاه با وجود اینکه زمان زیاد و پیوستهای برای مطالعه نیاز ندارد؛ اما چندان رضایتبخش نیست. در واقع ذائقه مخاطب عام بیشتر به سمت رمان میل میکند. البته این امر متأثر از پیچیدگیهای ذاتی فرمی و ساختاری داستان کوتاه هم است، به این معنی که داستان کوتاه مخاطب خاص خود را دارد که بیشتر آن قشر حرفهای کتابخوان و فرهنگی جامعه هستند.
*به نکته درستی اشاره کردید، پیچیدگیهای فرمی و ساختاری این گونه ادبی موجب خاصپسند شدن آن شده، حال لزومی میبینید که این ژانر در میان مخاطبان عام هم محبوبیت پیدا کند؟
بیشک داستان کوتاه باید در میان مخاطبان عام محبوبیت پیدا کند؛ زیرا در این صورت هم به کیفیتر شدن ذائقه مخاطب و هم به حفظ سطح کیفی آثار کمک میشود. در دورههای خاصی مشاهده میکنیم بهسبب شرایط خاص اجتماعی، سیاسی و فرهنگی، داستانها و مجموعهداستانهای متنوع و مختلفی از نویسندگان ایرانی با اقبال مواجه میشوند.
این اقبال با وجود تغییرات عمده اجتماعی و فرهنگی تا هنوز ادامه دارد.
*چطور میتوان داستان کوتاه را ترویج داد در حالی که برخی از این آثار، حتی برای مخاطب کتابخوان حرفهای قابل فهم نیست؟
همیشه ترویج و جا انداختن یک موضوع از پایه باید شکل بگیرد. داستان کوتاه در گونههای مختلف هم دارای پیچیدگی و هم دارای ساختی ساده است.
مسلم است که داستان کوتاه در گروههای سنی کودک و نوجوان نمیتواند دارای پیچیدگیهای خاصِ مخاطبگریز باشد. طبیعی است وقتی دانشآموزان ما از همان دوران ابتدایی و راهنمایی با داستان کوتاه آشنا شوند، بیشک در بزرگسالی جزو مخاطبان جدی داستان کوتاه خواهند بود.
البته از تأثیر مهم و حیاتی شبکههای مجازی نیز نباید غافل بود. امروز به یُمن شبکههای مجازی و وفور انیمهها و سریالهای متنوع با ساختارهای تودرتو شاهد تغییر سریع ذائقه کودکان و نوجوانان هستیم. در اینجا شاید تهدید مهم، کتابها و آثار بهاصطلاح زرد باشند که در حجم عظیمی چاپ و منتشر میشوند و در این بین، بسیاری از آثار ارزشمند نادیده باقی میمانند.
*با این اوصاف، باید داستان کوتاه را از دوران مدرسه به کودکان و نوجوانان شناساند؛ طبیعتا این کار مشکلی است؛ چون تعدادی از معلمان و دبیران ادبیات ما، خود آشنایی چندانی با این ژانر ندارند، به نظر شما این نقیصه را چگونه میتوان برطرف کرد؟
بله؛ بهنظرم باید این اتفاق بیفتد و در کتابهای ادبیات دورههای مختلف داستانهای برگزیده فارسی با الگوهای متنوع وجود داشته باشد. البته شناساندن داستان کوتاه به کودکان و نوجوانان، کار مشکلی است؛ چون همانطور که اشاره کردید، تعداد زیادی از معلمان و دبیران ما آشنایی چندانی با داستاننویسان معاصر فارسی و حتی نویسندگان زنده حال حاضر شهر خود ندارند.
ممکن است اسامی آنها را شنیده باشند؛ اما بعید میبینم آثار آنها را خوانده باشند که اگر خوانده بودند، تيراژ کتاب ۵۰۰ نسخه نمیبود، این نقیصه صرفا و صرفا با ایجاد فرهنگ مطالعه برطرف میشود به هر شکلی؛ چه تشویقی و چه با ایجاد جذابیتهایی در معرفی آثار در تلویزیون و دیگر رسانهها. از دید من، راه دیگری ندارد.
*بهفرض، داستان کوتاه در برنامه روزانه و مطالعاتی نسل امروز جای داده شود، آیا آثار تولیدی نویسندگان ایرانی بهویژه نسل جدید، این پتانسیل را دارد که آنها را جذب این گونه ادبی کند؟ یعنی برای نوجوانان و جوانان از نظر فرمی و محتوایی قابل درک است؟
بله؛ این توانایی وجود دارد. اتفاقا نویسندگان نسل جدید خیلی جلوتر از نویسندگان قدیمی گام بر میدارند و دستکم گرفتن این نسل جوان با تمام حاشیههایش خطایی است گزاف.
هيچ وقت نباید این نسل را دستکم گرفت؛ اما این نکته را نباید فراموش کرد که بهخاطر تعریفنشدن و نبودن پدیده ژانر چه در ادبیات و چه در سینمای ایران، مخاطب برای انتخاب اثر سردرگم میشود و این آفتی جدی است. یک رمان مثل «حفره» اثر محمود رضاییراد که در قالب ژانر ماجرایی و کارآگاهی نوشته شده، میتواند پاسخگوی بخشی از ذائقه مخاطبان نوجوان باشد.
*به نکته خوبی اشاره کردید، به ویژه در شهرستانها استعدادهای بسیار خوبی در حوزه داستان کوتاه وجود دارد ولی بیشتر این نویسندهها بنا به دلایلی ناشناخته مانده و آثارشان شانس کمتری برای معرفی به مخاطب امروز پیدا کرده است؟ چرا؟
دو قطبی بودن مرکز_شهرستان یا تهران_شهرستان همیشه مسبب تبعیضهای زیادی بوده است؛ بهخصوص در معرفی و در بوق و کرنا کردن آثار برخی نویسندگان خاص! وقتی یک اثر برای معرفی هرچه بیشتر خود دست به دامان فوتبالیست و فیلمساز و... میشود، بوی باندبازی و دارودسته به مشام میرسد. در مقابل، اما آثاری هم وجود دارند که بر اساس کیفیت ادبی متن و قدرت داستانی راه خود را باز میکنند.
*باندبازیها چقدر به وجه داستان کوتاه در این سالها خدشه وارد کردهاند، متأسفانه از این طریق برخی آثار کممایه بولد شدند که از نظر ساختاری و محتوایی نیاز به چکشکاری بیشتری داشتند و معرفی آنها از سوی افرادی که توانستهاند نبض داستان کوتاه کشور را به دست بگیرند، در کاهش محبوبیت این ژانر در میان مخاطبان بیتاثیر نبوده! اینطور نیست؟
ببینید جلوی ادبیات قوی و راستین را نمیشود گرفت. ممکن است آثاری به کمک برخی رسانهها و گروههای مختلف به چاپهای چندم هم برسند؛ اما در سپهر هنر و ادبیات داستانی، این زمان است که داس به دست میآید. زمان مشخص میکند کدام اثر ماندگار خواهد شد و کدام اثر به بوته فراموشی خواهد رفت.
کمبود یا ازدیاد محبوبیت یک ژانر به کیفیت آثار تولیدی در آن ژانر بستگی تام و تمام دارد و نمیشود در طولانیمدت مخاطب را به اشکال مختلف گول زد.
*برخی دلیل گمنامی داستان کوتاه را در میان دیگر گونههای ادبی متأثر از نبود نظریهپردازی در حوزه داستان کوتاه و کمبود الگوهای مناسب در این ژانرمیدانند، آیا شما به این نظر اعتقادی دارید؟
نظریه هنری همیشه نسبت به اثر ماتأخر است. در واقع، ابتدا این اثر هنری است که از سوی هنرمند پدید میآید و پس از آن منتقد یا نظریهپرداز دست به قلم میشود و صورتبندی و دستهبندی میکند.
الگوسازی میتواند به پدید آمدن ژانر کمک کند؛ اما در طی زمان به کلیشه تبدیل خواهد شد. بهطور کلی هنر در روند رو به جلو و رشد خود از الگوهای پیشین فراتر رفته، آنها را شکسته، دگرگون کرده و میل به نوزایی دارد.
*قبول دارید در نقد و نظریهپردازی در ژانر داستان کوتاه همچنان اندر خم یک کوچه ماندهایم! چگونه میتوان از این وضعیت خارج شد تا داستان کوتاه را در رسانه نیز به شکل بهتری به مخاطب شناساند؟
نه؛ این حکم را قبول ندارم. در نقد و نظریه نماندهایم. در این سالها کتب بسیاری در نقد و نظریه داستان کوتاه تألیف و ترجمه شده، منتها کسی صرفا و تنها با اتکا به نظریه و کتاب آموزشی و کارگاههای داستاننویسی نویسنده نمیشود.
اینها کمک میکنند؛ اما کافی نیستند. چیزی که شاید بیشتر از همه نیاز است خواندن مستمر و دغدغه و دردمندی است؛ طبیعی است که نمیتوان شناگر شد وقتی حاضر نیستیم خیس شویم، این امکان ندارد.
* ما در استان بوشهر در این سالها شاهد وجود استعدادهایی در حوزه داستان کوتاه هستیم؛ اما اغلب این نویسندهها تجربی هستند و به نظریهها و نقدها در این ژانر توجه کمی دارند و همچنان گمنام ماندهاند!
استعداد شرط لازم است؛ ولی کافی نیست. استعداد تا جایی میتواند آدم را پیش ببرد؛ اما بدون مطالعه پیوسته و عمیق، پس از بروز استعداد در اولین مجموعهداستان یا رمان، دست نویسنده خالی میشود و بسیار سخت است که نویسنده بتواند در دام اثر اولش گیر نکند.
متأسفانه در این سالها شاهد وفور نویسندههای مجموعه اولی هستیم، بهطوری که یا از مجموعه دوم آنها خبری نیست یا درنهایت اثر بعدیشان تکرار ضعیفترِ مجموعه اول است. در بوشهر هم احتمالا بهجز احمد آرام که مرتب در تلاش برای تکرارنشدن خود است، این موضوع اتفاق افتاده است. حال موفق بودن یا نبودن طبعآزمایی در استفاده از فرمهای روایی جدید بحثی دیگر است.
*پس بهنوعی داستان کوتاه در بوشهر مدیون احمد آرام است که با انتشار آثار متنوع در تلاش است تا این ژانر دچار ایستایی نشود؟
احمد آرام یکی از نویسندگان حرفهای ماست و تنوع و تعداد آثارش شاهد این مدعاست؛ اما نویسنده حرفهای دیگری هم داریم که در سکوت مینویسد و منتشر میکند.
او کسی نیست جز علی صالحی. علی صالحی مجموعه به مجموعه رو به رشد است و مطمئن هستم به جایگاه درخوری در ادبیات ایران خواهد رسید. البته محمدرضا صفدری هم داریم که انتظار میرود بتواند موفقیت «نسیاسنبو» و «تیله آبی» را تکرار کند. ما به همه این نویسندگان بهواسطه آثارشان و تأثیری که گذاشتهاند، مدیون هستیم.
*احمد آرام نویسنده بزرگی است که در کنار نوشتن با رسانه هم تعامل دارد؛ اما علی صالحی، نویسندهای منزوی است، حال صفدری با معرفی شاملو، کمروییاش جبران شد و با سیاسنبو به جامعه داستان کشور شناساندهشد، آیا باید شاملویی دیگر هم پیدا شود تا علی صالحی را معرفی کند؟
در شرایط امروزی یکی از مهمترین راههای ارتباطی میان نویسنده و مخاطبان، رسانهها و فضای مجازی است؛ اما همه ماجرا فضای مجازی یا رسانهای نیست.
به نظرم فضای مجازی و رسانهای هاله رمز و رازگونه زندگی یک نویسنده را از بین میبرد. از دید من، بخشی از موفقیت صالحی به همین امساک در استفاده از شبکههای اجتماعی برمیگردد.
*ولی این امساک، موجب گمنام ماندن نویسندهای خلاق شده، اینگونه نیست؟ نویسنده از یک سطحی باید با مخاطب خود ارتباط بگیرد.
ببینید در جهانی زندگی میکنیم که همه چیز زیر سلطه فضای رسانهای و شبکههای اجتماعی قرار گرفته، به حدی که تارک دنیای مجازیبودن گویی خطایی است بزرگ! من به این تصمیم صالحی احترام میگذارم؛ چون معتقدم نویسنده کاربلد از طریق آثارش شناخته خواهد شد، هرچند دیر؛ اما راستین. بهیقین شناخت مخاطب از او و آثارش جعلی نخواهد بود.
*اینجاست که منتقدان داستان کوتاه میتوانند نویسندههایی که در انزوا، آثاری شاخص در فرم روایی مطلوب و ساختار و محتوایی خواندنی پدید میآورند، بشناسانند؛ اما در ایران بهخصوص در استان ما، باز هم منتقدان و یادداشتنویسان به سراغ نویسندگانی رفتهاند که یا با مافیای ادبی خود را بولد کردهاند یا از داستاننویسانی نوشتهاند که خود از شهرت کافی برخوردارند! نظر شما در این باره چیست؟
واقعیت این است که ما جریانی بهنام نقد ادبی نداریم؛ چه در کشور، چه در بوشهر. بهخصوص در حوزه داستان کوتاه و رمان؛ چون نقد باید مکتوب، مداوم و پیوسته باشد.
پیش از این، نشریاتی مثل سینما ادبیات یا سایتهایی همچون رمان ۵۱ و... به این امر مبادرت میورزدیدند؛ اما جریانی را که در این حوزه پیوسته باشد، نداریم. نقدها بیشتر فردی، توصیهای، ذوقی شده و پیوسته، پروژهمحور و آنتالوژیک نیست. ما دیگر حتی شاهد منتقدان و نویسندگانی همچون عبدالعلی دستغیب و فتحالله بینیاز نیستیم که مجموعه نقدهای خود را در یک یا چند مجلد چاپ کنند. در این مورد نیازمند منتقدانی در حوزه آنتولوژی داستان کوتاه و رمان در کشور هستیم.
*پس شما هم اعتراف میکنید که در حوزه نقد داستان کوتاه کمیتمان لنگ میزند؛ اما در حوزه آنتولوژی ادبیات داستانی چطور؟ این نوع نقد به تنهایی میتواند هستی و دارایی ما را در حوزه داستان به مخاطب بنمایاند؟
بیشک، درست میگویید. آنتولوژی داستان کوتاه ما را هستیشناسی میکند. نظریهپردازان ادبی ما در این سالها تنها چند مکتب معرفی کردهاند که اساسا مکتب بودن آنها زیر سوال است.
مثلا مکتب جنوب یا مکتب اصفهان. این مکاتب چه خصوصیات سبکی یا ژانری تکرار شوندهای دارند یا داشتهاند که بتوان به آنها مکتب اطلاق کرد؟ از دید من، صرفا مجموع چند نویسنده برآمده از یک اقلیم باعثشده که مثلا مکتبی با نام مکتب جنوب معرفی شود.
*اگر واقعبینانه بخواهیم به مباحث مکاتب ادبی نگاه کنیم، در حوزه داستان کوتاه مکتب جنوب وجود ندارد؛ چون به قول شما نمیتوان از نظر سبکی و ساختاری وجهی غالب در آثار نویسندگان این منطقه یافت؛ اما از نظر رنگآمیزی اقلیمی میتوان آثار اغلب نویسندگان جنوبی را خاص این خطه دانست که از بطن این جغرافیا برخاسته و از آن میگوید!
بله؛ از این منظر میتوان به نویسندگان و راویان قصهها و داستانهای جنوب اشاره کرد. جنوبی که کوچه به کوچهاش داستان دارد و نیازمند راویانی قصهپرداز، صناعتمند و نوآور است. به قول روبرتو بولانیو، ما نیازمند گذر از نویسندگان بوم به نویسندگان پسابوم هستیم. به یک معنا، گذر از نگاهی نوستالژیک و حسرتآلود به نگاهی انتقادی به جنوب در قالب داستان کوتاه و رمان.
نظر شما