شاید با اینکه همهچیز خوب پیش میرود موافق نباشید. اما ممکن است همچنان فکر کنید که خوشبینی نسبت به برخی چیزها منطقی است. این ممکن است مستلزم تعلیق موقت برخی از آن سرفصلهای بدبینی - در مورد تغییرات آب و هوا، حقوق زنان یا آینده دموکراسی- باشد: یا ضرورت شروعی کوچک در زمینه امور کوچک و جزئی. مطمئناً برای برخی افراد خوشبینانه زندگی کردن منطقی به نظر میرسد؛ مثلاً داشتن خانه، تدریس چند کلاس جالب و لذت بردن از معاشرت با دوستان خوب میتواند چنین احساسی را در برخی افراد ایجاد کند.
ممکن است فکر کنید مواردی از این دست فقط یک موضوع مرتبط باعقل سلیم است، نه خوشبینی: شواهد خوبی در دست دارید که نشان میدهد احتمالاً خانهتان از الان تا اول ژانویه خراب نخواهد شد. اما مجموعهای از موارد جالبتر وجود دارد، مواردی که ادله چندان قدرتمندی درباره آنها وجود ندارد.
فرض کنید شغل جدیدی مانند بازیگری را آغاز کردهاید. شما در نمایشنامههای مدرسه بازی کرده بودید و کارتان هم خوب بود، اما هرگز سعی نکردهاید در آن حرفهای شوید. آیا منطقی است که باور کنید قطعاً موفق خواهید شد؟ برخی ممکن است بگویند اگر خود را باور نداشته باشید هرگز موفق نخواهید شد، در این صورت البته منطقی است که خوشبین باشید. در عین حال، اگر شغل روزانه خود را برای تعقیب رویای هالیوود رها کنید، شانس موفقیت شما کم تا بینهایت کوچک خواهد بود و این خطر احتمالاً هزینهای جدی به همراه خواهد داشت. در واقع ممکن است هوشمندانهتر باشد که نسبت به آینده خود بدبین باشید.
اما شاید بازیگر شدن مثال بدی باشد، زیرا هر کاری که انجام میدهید بعید است موفق شوید. چند نمونه وجود دارد که در جهت دیگر بد هستند، که در آن شانس موفقیت شما به قدری خوب است که به هم ریختن آنها دشوار است. چیزی که واقعاً جالب است مجموعه مواردی است که در میانه این دو حد قرار دارند، که در آن شانس واقعی موفقیت دارید، اما فقط در صورتی که به خودتان ایمان داشته باشید. به جای تلاش برای بازی در فیلم بعدی جیمز باند، به سراغ نقش اصلی در تئاتر محلهتان بروید. این کار هم هنوز چالشبرانگیز است، اما احتمالاً میتوانید در صورت داشتن اعتماد به نفس کافی از پسش بربیایید.
خب، نتیجه چه شد: برای خود یک هدف قابلدستیابی تعیین کنید، به خود ایمان داشته باشید و آن را انجام دهید؟ این خیلی خوب به نظر میرسد، اما هنوز یک نقطه ضعف وجود دارد. اگر همه این کارها را انجام دهید و باز هم نقش را به دست نیاوردید، میتواند بسیار آسیبی جدی به روحیهتان وارد کند. جیمز باند بعدی نشدن یک چیز است، اما اگر در یک نمایشنامه محلی هم نتوانستید نقشی پیدا کنید چه؟
اگر بتوانید قبل از غوطهور شدن در جهانی رویا اطلاعات بیشتری کسب کنید، عالی خواهد بود. در این صورت، میتوانید انتخاب هوشمندانهتری داشته باشید. اما تنها راه برای دانستن اینکه چقدر توانایی دارید این است که آن را امتحان کنید. بنابراین شما با دو گزینه ناقص مواجهاید: کاری انجام ندهید و خطر پشیمانی را به جان بخرید، یا اینکه دست به عمل زده و خطر ناامیدی را در فهرست قرار دهید. این تقریباً کافی است که شما را در کنار ساموئل بکت قرار دهد، که شخصیتهایش مدام در مورد بیرحمانه بودن امید صحبت می کنند.
شاید بدبین بودن در مورد موفقیت خود در صحنه خوب باشد. اما در مورد مشکلات بزرگی که قبلاً به آن اشاره کردیم، چه میتوان گفت: تغییرات آب و هوا، حقوق زنان، آینده دموکراسی؟ اگر هیچ کس باور نداشته باشد که امکان ایجاد تفاوت وجود دارد، هیچ کس کاری انجام نخواهد داد و ما واقعاً محکوم به فنا خواهیم بود.
البته در موردی مانند تغییرات آب و هوایی، خوشبینی راهحل نبوده و مسلماً بخشی از مشکل است. مردم فکر میکنند که این مسئله روی آنها تأثیر نمیگذارد، یا اینکه شخص دیگری مسئله را حل میکند و بنابراین به خود زحمت نمیدهند کاری انجام دهند.اما آیا این خوشبینی است یا فقط از خود راضی بودن؟ آیا تفاوتی بین این دو وجود دارد؟
منبع:
https://www.philosophytalk.org/blog/humans-optimistic-animal
نظر شما