جمعه ۲۵ فروردین ۱۴۰۲ - ۱۲:۰۰
عطار به‌راستی قدوه عشاق و روح ادبیات عرفانی است

عطار نیشابوری آن قدر غرق در اسرار توحید و حقایق بود که مولانا در حق وی صفت قدوه عشاق را به کار برد و به منزله روحی در عرصه عرفان دانست.

خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، عطار از پیشگامان ادبیات تمثیلی در شعر و حکایات مبتنی بر عرفان بود که در سیروسلوک عرفانی به مخاطب اجازه داده تا بتواند در خلال داستان از آن نتیجه منطقی و درست بگیرد.

بیان زیبای عطار و افق‌هایی که با آموزه‌های عرفانی و اخلاقی راه مبارزه با بدی‌ها و دوری‌ از نابکاری را گشوده است به عنوان یک اندیشه پیشتاز در قرن ششم سیر تفکرات ناب و هدایتگر ایرانی را به ظهور رسانده است.

روحی که در عرفان عطار نیشابوری مواج است با همان سادگی و صفا فرصت بیشتری را برای تماشای عقاید و خواسته‌هایش قرارمی‌دهد. عطار توانسته با توان هنری خود پنجره‌های تازه‌ای به روی خواننده بگشاید که از آن جمله آوردن حکایات و تمثیل‌های عرفانی در آثار اوست.

عطار از بزرگ‌ترین عارفان شاعر قرن ششم و اوایل قرن هفتم است که مولانا جلال‌الدین بلخی وی را قدوه‌العشاق و به منزله روح دانسته «عطار روح بود و سنایی دو چشم او/ما از پی سنایی و عطار آمدیم» و جامی تاکید کرده، آن قدر اسرار توحید و حقایق اذواق و مواجید در مثنویات و غزلیات وی درج یافته در سخنان هیچ یک از این طایفه یافت نمی‌شود.

مثنوی‌های عطار گل‌های زیبای ادبیات فارسی به شمار می‌آیند و اسرارنامه، الهی‌نامه، منطق‌الطیر و مصیبت‌نامه دارای مضامین مشترک دینی و عرفانی‌اند.

عرفان حماسی و عاشقانه‌عطار، تجلی و بیان‌گر روح و روحیه‌ حاکم بر فضای فرهنگی زمانه‌‌اش است. عرفان، به باور عطار راهی است که با رفتن آغاز می‌شود:
گفت ما را هفت وادی در ره است
چون گذشتی هفت وادی درگه است
وانیامد در جهان زین راه کس
نیست از فرسنگ آن آگاه کس
چون نیامد باز کس زین راه دور
چون دهندت آگهی ای ناصبور
چون شدند آن‌ جایگه گم سربه سر

عطار در اشعارش بسیار به توصیف عشق پرداخته و به باور وی نه فقط رخدادی انسانی که اتفاقی کیهانی است:
جهان بر شحنه‌ سلطان عشق است
ز ماهی تا به ماه ایوان عشق است

عشق به زعم وی نیروی دگرگون‌کننده جهان است:
همه در عشق می‌گردند از حال
چه در وقت و چه در ماه و چه در سال

به اعتقاد وی معشوق را نه فقط در افلاک که در خاک نیز می‌توان یافت:
دید مجنون را به راهی مرد پاک
در میان رهگذر می‌بیخت خاک
گفت ای مجنون چه می‌جویی چنین
گفت لیلی را می‌جویم یقین
گفت لیلی را کجا یابی ز خاک
کی بود در خاک شارع دُرّ پاک
گفت من می‌جویمش هر جا که هست
بو که یک‌دم آرمش جایی به دست
این قلم‌رو عقل دود است و عشق آتش.
ماهی از دریا چو به صحرا فتد
می‌تپد تا بوک در دریا فتد
عشق این‌جا آتش است و عقل دود
عشق کامد در گریزد عقل زود

یا در جایی دیگر می‌گوید:
هیچ کس عشق چون تو معشوقی
به ترازوی عقل برنکشد
چون کشد کوه بی نهایت را
آن ترازو که بیش زر نکشد
وزن عشق تو عقل کی داند
عشق تو عقل مختصر نکشد
 
عطار در عرصه عرفان به وحدت شهودی نه وجودی معتقد بوده و به همین دلیل در منطق‌الطیر خدا برای وی در کسوت پرنده‌ای بزرگ تشخص یافته و اشاره کرده است:
ابتدای کار سیمرغ ای عجب
جلوه‌گر شد در چین نیم شب
درمیان چین فتاد از وی پری
زان سبب پُر شور شد هر کشوری
هر کسی نقشی از آن پَر بر گرفت
هر که دید آن نقش، کاری در گرفت
آن پر اکنون در نگارستان چین است
اطلبوالعلم ولو بالصین از این است
گر نگشتی نقش پر او عیان
این همه غوغا نبودی در جهان
این همه آثار صنع از فر اوست
جمله انمودار نقش پر اوست

از سوی دیگر وقتی به داستان‌های تمثیلی عطار نگاه می‌کنیم یکی از شخصیت‌های محوری آنان، دیوانه است:
زان که گر تو عاقل آیی سوی من
رنج بسیاری خوری در کوی من
لیک اگر دیوانه آیی در شمار
هیچ کس را با تو نبود هیچ کار

عطار در الهی‌نامه حکایتی دارد که دیوانه‌ی اهل رازی، روزی در حین نماز جماعت، به گاه حمد خواندن که همه‌ نمازگزاران خاموشند، از خود صدای گاو در می‌آورد:
کسی بعد از نماز از وی بپرسید
که جانت در نماز از حق تنرسید
که بانک گاو کردی بر سر جمع
سرت باید بریدن چون سر شمع

دیوانه‌ رازدان در پاسخ می‌گوید، امام جماعت در میانه نماز آن‌گاه که با حق سخن می‌گفت در اندیشه‌ خریدن گاو بود، من هم که به وی اقتدا می‌کردم صدای گاو از خود درآوردم.

در آثار عطار از عقل تا آنجا که بنده‌ حلقه به گوش دین باشد، ستایش می‌شود. اما آنجا که عقل بخواهد به طور مستقل در جست‌و‌جوی طرح و پاسخ‌گویی به مسائل بر‌آید، به سختی نکوهش می‌شود:
عقل اگر جاهل بود جانت برد
ور تکبر آرد ایمانت برد
عقل آن بهتر که فرمان بر شود
ورنه گر کامل شود کافر شود

در جای دیگر می‌گوید:
عین عقل خویش را کن محو امر
تا نگردد عین عقلت محو خمر
عقل اگر از خمر، ناپیدا شود
کی به سرّ امر قل بینا شود
عقل را قل باید و امر خدای
تا شود هم رهبر و هم رهنمای

و در جای دیگر گوید:
مرد دین شو محرم اسرار گرد
وز خیال فلسفی بیزار گرد
نیست از شرع نبی هاشمی
دورتر از فلسفی یک آدمی
شرع، فرمان پیمبر بردن است
فلسفی را خاک بر سر کردن است
علم جز بهر حیات خود مدان
وز شفا خواندن نجات خود مدان
علم دین، فقه است و تفسیر و حدیث
هر که خواند غیر این گردد خبیث

و در جای دیگر می‌گوید:
کیش و دین از عقل آمد مختلف
بر در او چون توان شد معتکف

تدبر در داستان‌های تمثیلی و عرفانی این شاعر بزرگ در هر زمان و دورانی می‌تواند راهگشای هدایت انسان به سوی حقیقت باشد. عرفان این شاعر بزرگ آمیختگی عمیقی با دین و شریعت دارد و عارف واقعی در نظر وی همان مسلمانی است که خود را به طور کامل از گناهان و رذایل اخلاقی دور کرده است.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها