جمعه ۲۵ فروردین ۱۴۰۲ - ۱۷:۴۹
گزارش خبرنگار خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)؛ سازمان هنری رسانهای اوج در سال 1400 یک مستند بلند هشت قسمتی با نام «آقامرتضی» را تولید کرد. این مستند از ارائه تصویر قبل از انقلاب آوینی و رابطهاش با غزاله علیزاده گرفته تا آشنایی با فرهاد مهراد و تأثیری که شخصیت امامخمینی(ره) روی آوینی گذاشت را بررسی میکند.
تاکنون 6 قسمت قبلی این مستند را بررسی کردیم و امروز نوبت یعنی قسمت هفتم این مستند است. جایی که آقا مرتضی به روایت بیشتر دوستان و اقوامش مردی است پر مشغله و خستگی ناپذیر. او در شبانهروز فقط ۳ تا ۴ ساعت میخوابد.
فعالیت در حوزه هنری، دفتر مطالعات دینی هنر، مجله سوره، واحد فیلمنامه حوزه هنری، فصلنامه نامه فرهنگ، تمام کارهای بیرون خانه و نیمی از کارهای خانه، مجموعههای مستند روایت فتح همه و همه کارهایی است که او انجام میدهد.
دوازدهم تا بیست و دوم بهمن ۱۳۷۱ یازدهمین جشنواره فیلم فجر اینبار تفاوتی با قبل دارد. وزیر ارشاد با سید مرتضی آوینی تماس میگیرد و از او میخواهد در جمع هیئت داوران این دوره از جشنواره فیلم فجر حضور داشته باشد. آقا مرتضی با تمام گرفتاریهایش قبول میکند.
هیئت داوران یازدهمین جشنواره فیلم فجر متشکل از عزت الله انتظامی، عزیزالله حمیدنژاد، سید مهدی شجاعی، سید مرتضی آوینی و اسفندیار شهیدی است.
سید مرتضی آوینی حکم سخنگوی هیئت داوران آن دوره را نیز دارد. او بیانیه پایانی هیئت داوران را در اختتامیه میخواند. سیمرغ بلورین بهترین فیلم به «از کرخه تا راین» ابراهیم حاتمی کیا تعلق میگیرد.
از کرخه تا راین حساسیت برانگیز میشود. بسیاری آن را توهین به رزمندگان دفاع مقدس میدانند اما آقا مرتضی از فیلم و کارگردانش دفاع میکند، حاتمی کیا از مظلومیت بچههای رزمنده گفته است. خود حاتمیکیا نیز معتقد است آقا مرتضی پای فیلم ایستاده بود.
در میان همه این مشغلهها وقتی پای مهماننوازی و مردمداری است آقا مرتضی از همه پیشی میگیرد. آخرین روزهای اسفند ۱۳۷۱ مصادف با آخرین روزهای ماه مبارک رمضان آن سال است. عنایت صحتی شکوه، جوان سبزهرو خرمشهری که در روایت فتح راوی دلاوری مردمان خرمشهر است مهمان او میشود.
مرتضی فارغ از تمام گرفتاریهایش دو روز از وقتش را میگذارد و او را در شهر میچرخاند. به درخواست عنایت بهمیدان آزادی میروند و با هم عکس میگیرند.
سوم فروردین ۱۳۷۲ شب عید فطر با چند تن از دوستان برای زیارت مزار بهروز فلاحت پور به روستایی در اطراف کرج میروند.
آقا مرتضی برای بهروز مینویسد: «عجب از ما واماندگان زمینگیر که در جستجوی شهدا به قبرستانها میرویم.» و در پایان مینویسد: «به یاد بهروز فلاحتپور که در کنارش بودم اما نمیشناختمش.»
نوروز ۱۳۷۲ سید مرتضی آوینی به همراه دو اتوبوس از لشکر حضرت رسول برای دیدن جبهههای جنوب با گروهش راهی میشود. آنها چند روزی در خرمشهر و کرخه میمانند و بعد به فکه میروند.
فکه قتلگاه رزمندگان والفجر مقدماتی است. سعید قاسمی و دوستانش در تفحص برای پیدا کردن پیکر شهید محمد راحت به فکه میروند. آنجا گودال قتلگاهی دارد که پیکر بچهها هنوز هم بر روی زمین است. گروه تفحص با دوربینی بیکیفیت صحنههای تفحص را ضبط میکنند، آقا مرتضی بعد از یکسال این فیلم را میبیند. پیکر شهدای زمینگیر شده هنوز بر روی رملها در سیم خاردارها مانده است. سید مرتضی تلنگر میخورد چرا هنوز روایت بچههای والفجر مقدماتی در این قتلگاه را به تصویر درنیاورده است؟ و چنین است که قدم به قتلگاه فکه میگذارد. گویی سروشی او را به جایگاه شهادتش فراخوانده است.
سیزدهم فروردین ۱۳۷۲ آخرین روزی است که بچهها در فکه میگردند و فیلم میگیرند، فردا صبح قرار است مرتضی در جلسهای در دفتر سوره باشد.
آنجا آخرین عکسهای دستهجمعیشان را در غروب سیزدهبهدر میگیرند مرتضی شعبانی فیلمبردار گروه به سید مرتضی می گوید: «بایست تا از تو یک عکس پرتره بگیرم.» مرتضی باخنده میگوید:« بگیر به شرطی که عکس حجلهای باشد.» و این عکس عکس حجله آقا مرتضی میشود.
در سفر اول فکه سیدمرتضی به موقع بر نمیگردد و به جلسه صبح روز چهاردهم فروردین ماه نمیرسد. آنها حدود ۴ بعد از ظهر ۱۴ فروردین به حرم امام خمینی میرسند و پشت سر آقا مرتضی نماز میخوانند. مرتضی که به همه چیز نقد دارد آنها آنجا مجسمه بسیجی را می بیند که دفرمه ساخته شده است.او به بچه ها می گوید می خواهم درباره این مجسمه نقدی بنویسم اما هرگز نمی تواند این کار را بکند.
سید مرتضی از شنبه چهاردهم فروردین تا ۱۸ فروردین چهارشنبه را در تهران می ماند. به سوره میرود به کارهایش میرسد، قصد خداحافظی از سوره را دارد. با زهرا زواریان همکارش در سوره از فکه صحبت می کند. سید مرتضی میگوید:«کار طوری پیش رفت که ما به فکه رسیدیم، ما قصد فکه نداشتیم. جای عجیبی است آنجا هنوز جنازه بسیجیها لای سیم خاردارها بود.»
حال و هوای آقا مرتضی عجیب است، گویا قصد رفتن دارد. به احمد عباسی مدیر تولید روایت فتح میگوید:« دنیا خسته ام کرده، به من خیلی سخت میگذرد. نمیدانم چرا خدا ما را نگه داشته که این شرایط را ببینیم.»
و به قول آقا مرتضی،« تو بگو کیست که زنده تر است شهید یا من و تو؟»
و چه کسی از سید مرتضی آوینی به رفتنش آگاهتر بود. او که به محمد رجبی گفت:« من از حوزه میروم و دیگر نمی آیم.» به هومایونفر تهیهکننده روایت فتح گفت:« فکر کردهاید بعد از من چطور میخواهید روایت فتح را ادامه دهید؟ و او جواب داد:« هرگز فکر نکردهام، بدون تو روایت فتح وجود ندارد.» و مرتضی گفت: «نمیخوای با من خداحافظی کنی؟» و همایونفر بدون آنکه بداند برای همیشه با او خداحافظی کرد.
سید مرتضی آوینی در روایت فتح پیشتر گفته بود:«هیچ راهی برای آنکه از آینده باخبر شویم و بدانیم که چه در انتظار ماست وجود ندارد. پس ای نفس بر خدا توکل کن و صبر داشته باش. همه چیز از جانب اوست.» و شهادت از جانب او به آقا مرتضی الهام شده بود.
نظر شما