شاعر مجموعه «نارنجی تند» تاکید دارد که شاعران از معانی موجود سود میجویند تا به وحدت جدیدی برسند و یکی از نقاط تلاقی شعر و فلسفه، جهان هستی و جنبههای وجودی و معرفتی انسان است.
در ادامه گفتوگوی ما را با خالق این اثر میخوانید:
از چه زمانی وارد عرصه شعر شدید و سرایش مجموعه «نارنجی تند» چند سال طول کشید؟
آشنایی من با هنر به زمانی برمیگردد که هشت ساله بودم و در کلاس نقاشی کودکان شرکت میکردم؛ پس از آن در نوجوانی در کلاسهای رنگ روغن و بعد از اتمام هنرستان و با قبولی در دانشگاه (رشته نقاشی) این مسیر تا به امروز ادامه پیدا کرد. علت اینکه از نقاشی به سمت شعر آمدم به دوره کارشناسی ارشد برمیگردد. وقتی مقابل سهپایه مینشستم، معانی متفاوتی از ذهنم میگذشت، گویی تداوم کشمکشهایم را در اطراف بوم میدیدم و با وجود علاقهام به نقاشی، احساس میکردم در یک قاب چهارگوش گیر افتادهام. این محدودیت و تنگنا برای من بسیار آزاردهنده بود. یاد جملهای از ناتالی ساروت افتادم که «سویه شاعرانه یک اثر، آشکار کننده عنصر نادیدنی آن است» و من مدام درگیر آن نادیدنیها بودم. یکسال اینگونه گذشت تا در واحد فلسفه غرب با آرای لسینگ آشنا شدم؛ فیلسوفی که شعر را والاترین هنر میدانست. لسینگ شعر و موسیقی را بهترین ابزار برای بیان موضوعات پیچیده میداند، چون گوهرشان زمان هست و شعر را به رقص کلام و اندیشه تشبیه کرده است. مدتی در آرای وی تامل کردم، به اینکه در نقاشی توالی وجود ندارد و این همان چیزی بود که از وجودش رنج میبردم. بعد از مدتی، تصمیم سختی گرفتم و به سمت شعر آمدم.
چرا برای شاعری از لفظ سخت استفاده میکنید؟
چرا که در رشته ادبیات هیچ تجربهای نداشتم و باید از منفی صفر شعر شروع میکردم. تدریس در دانشگاه را به یک روز محدود کردم و در کتابفروشیها به دنبال خرید مجموعههای شاعران متفاوتی رفتم تا بتوانم استادی را انتخاب کنم که فلسفه در آثارش پررنگ باشد. به نام گروس عبدالملکیان برخوردم و در کارگاههای شعر وی شرکت کردم. کسب آگاهی و ایده بر طبق استعدادهایمان مسیر روشنی را پیش رویمان میگذارد و سختگیری وی در این مسیر باعث شد، به مدت سه سال روزی 12 ساعت را به مطالعه شعر و سرایش آن اختصاص دهم و این گونه وارد فضای شعر شدم. سال 98 مجموعه «نارنجی تند» با همکاری نشر چشمه مجوز نشر دریافت کرد؛ اما به دلیل شیوع کرونا و شرایط نامساعد جامعه، سه سال چاپ آن به تعویق افتاد و امسال راهی بازار شد.
به لسینگ و فلسفه اشاره کردید، تا چه حد فلسفه را برای شعر لازم میدانید؟
اگر بخواهیم فلسفه را بر طبق تعاریف موجود معنا کنیم مطالعه پرسشهای عمومی و اساسی مربوط به عقل و خرد، وجود و چیستی، دانش، ارزشها وآرمانها، ذهن و زبان است. این پرسشها طرح میشوند تا مورد بررسی قرار بگیرند و در نهایت توسط فیلسوف حل شوند. فلسفه مدام کشف میکند و این کشف منجر به زایش معناهای جدید میشود. از سوی دیگر شاعران همانهایی هستند که از معانی موجود سود میجویند تا به وحدت جدیدی برسند و این وحدت به عقیده من، شعر است. شاید در نظر اول ساحت شعر و فلسفه با هم در تضاد باشند؛ اما پیوند گسستناپذیرشان را در تاریخ علم، هنر و فرهنگ انسانی میتوان به وضوح دید. شاعران از دیرباز تاکنون درگیر مباحث هستیشناسانه و معرفتشناسانه هستند و یکی از نقاط تلاقی شعر و فلسفه، جهان هستی و جنبههای وجودی و معرفتی انسان است. هرچه معناهای مستتر در یک شعر بیشتر باشد یا به عبارتی یک شعر، لایههای بیشتری داشته باشد، شاعر میتواند مخاطبان بیشتری را با شعرش همگام کند. هرجا که خرد، حضور داشته باشد، به مانایی اثر افزوده میشود. فردوسی در تمام شاهنامه بر خرد تاکید کرده و مولانا، رودکی، خیام و حافظ دست روی مباحث اصلی بشر و معرفتشناسی گذاشتهاند و راز آفرینش جهان هستی، اسرار ازل و وجود از جمله مواردی است که ذهن کاوشگر آنها را به خود مشغول میکرده است. اینها یکی از دهها نمونهای ست که میتوان در ادبیات ایران برشمرد و نشان میدهد فلسفه با شعر از دیرباز همراه هم بودهاند. حتی بسیاری از رسایل فلاسفه با زبانی نزدیک به شعر نوشته شده است. این پیوند مربوط به دوران معاصر نمیشود و فلسفه و شعر درهم و با هماند و نمیتوان آن دو را از هم جدا کرد.
شما به پیوند گسستناپذیر شعر و فلسفه اشاره کردید با این حساب مخاطب کتاب شما خاص است یا عام؟
از نظر من معیار دقیقی برای سنجش مخاطب خاص یا عام برای شعر وجود ندارد. طبیعی ست یک هنرمند انتظار دارد اثرش از زوایای مختلف درک و بررسی شود؛ اما اگر شاعران درگیر لفظ خاص و عام شوند، بعد از مدتی در ذهن خودشان، تبدیل به یک هنرمند خاص یا عام میشوند و این میتواند خطرناکترین برچسبی باشد که شاعری به خودش بزند. به عقیده من شعر، مخاطب جدی میخواهد و این عنوان مناسبی است. مخاطب جدی شعر در مواجهه با یک اثر، پیشفرضها و سلایقش را رها میکند؛ مشتاقانه در آن تفحص میکند و شاید بتواند مجموعهای به آثار مورد علاقهاش اضافه کند. انتظار میرود که هنرمند بتواند مخاطب را به درون اثر بکشد؛ اما من فکر میکنم مخاطب نیز باید بخواهد در جهان یک شاعر وارد شود و از تمام پیشفرضهای شعری خود فاصله بگیرد. بارها برای من اتفاق افتاده که با مجموعهای در خوانش اول نتوانستم ارتباط برقرار کنم؛ اما بعد از یک سال در زمره کتابهای موردپسندم به لحاظ معنا و زبان شده است! میبینید آن کتاب همان اثر سابق است اما من به عنوان مخاطب تغییر کردهام! هر مجموعه شعر به مخاطب جدی نیاز دارد؛ مخاطبی که بخواهد تفحصی پیشبرنده در متن داشته باشد.
بعد از مطالعه مجموعه «نارنجی تند» با شاعری مواجه میشویم که مباحث هستیشناسانه را با مفاهیم انسانی و عاشقانه درهم آمیخته است؛ ورود زیست شخصی یک شاعر را چقدر لازم میدانید و آیا این مقوله باعث ارتقای شعر خواهد شد؟
یک شاعر باید بداند برای چه شعر میگوید و هدفش از اینکه وارد این عرصه شده است، چیست و چرا وارد حوزه دیگر نشده؟ سوالی که باید هر شاعر، همیشه در ذهن داشته باشد و جوابش قضایای زیادی را برایش روشن خواهد کرد. من سوالی قبل سرایش مجموعه از خودم پرسیدم که برای بیان چه مفاهیمی کلمات را به عنوان ابزار بیان انتخاب کردی؟ این چیستی خود شامل مفاهیم گستردهای از معناهاست که هر انسان در خود جای داده است. پس خواسته یا ناخواسته پای زیستشخصی به میان میآید و اصلا همین زیست شخصی درنهایت منجر به شخصیسازی یک اثر میشود. یک شاعر اگر میخواهد حداقل 80 درصد مجموعهاش مال خودش باشد و متاثر از سایر شاعران نباشد؛ جز رجوع کردن به زیست شخصیاش راه دیگری ندارد. شاعران مانند نقاشان میدانند که حتی اشیای کنارشان، قسمتی از زندگی آنها هستند و نباید در دورها دنبال بیرون کشیدن معناهای گوناگون باشند. همه چیز در خودشان و اطرافشان وجود دارد و همین اطرافمان است که آرامآرام، فضای شعرمان را بسیط خواهد کرد. پس زیست شخصی یک شاعر برای شعرش کاملا ضروری است و باعث ارتقای شعرش میشود؛ زیرا این امکان برایش فراهم میشود که بر طبق اتفاقاتی که از سر گذرانده است، یا شرایطی که در آن هست اشعاری بسراید که پیشتر نسراییده و این ورود تازگی به شعر است. انسان هر زمان به درونش رجوع کند با مجموعهای از تضادها، تناقضات، کشمکشها و شکستها مواجه میشود که هر چند سال یکبار، تغییر ماهیت میدهند و همین روبهرو شدن با کشمکشهای جدیدمان جلوی تکرار را خواهد گرفت.
در اشعار شما کشمکشها و دغدغههای شخصیتان در مواجهه با جهان بیرون و درون معنا میشوند. آیا میشود گفت که شعر شما قدرت التیامبخشی هم دارد و آیا مجموعه «نارنجی تند» را التیامبخش میدانید؟
این روزها ناخودآگاه جمعی ما زخم شده است؛ و من بارها از خودم پرسیدهام آیا زخم با زخمی دیگر التیام پیدا خواهد کرد؟ شعر، زخم شاعر است و من خود به عنوان یک مخاطب جدی شعر، لابهلای سطرهایی که میخوانم زخمی میشوم و التیام پیدا میکنم. این ویژگی شعر است که آگاه میکند و در نهایت، همین خصیصه منجر به ترمیم و یکپارچهسازی اندیشه خواهد شد. وقتی در شعر میبینیم عواطف سرکوب شده، بدون ترس از قضاوت آشکار میشوند؛ همین امر تا حد زیادی باعث توازن بین خودآگاه و ناخودآگاهمان میشود. شعر از ما در برابر اضطراب و عوامل پرتنش بیرونی یا حتی درونی محافظت میکند. البته خود شعر نیز باید ظرفیتی را دارا باشد که بازگوکننده کنشها و واکنشهای واقعی باشد تا تعامل و هماندیشی لازم بین مجموعه و مخاطب برقرار شود. از آنجا که من همواره به دردهایم نگریستهام و در خلال تمام شکستها هیچ تسلیمی در شعرم دیده نمیشود؛ میتوان گفت مجموعه «نارنجی تند» از این منظر، التیامبخش است.
آیا انتخاب عنوان «نارنجی تند» با منع خشونت علیه زنان ارتباطی دارد؟
هنوز خشونت برای اکثریت با تجاوز جنسی و ضربوشتم معنا میشود و اگر فردی یکی از این موارد را تجربه نکرده باشد، مطمئن میشود که مورد خشونت قرار نگرفته است؛ اما درحقیقت این گونه نیست. ابعاد خشونت بسیار گسترده است و در تمام زندگیمان ریشه دوانده! تا جایی که آن را قسمتی از طبیعت محیطی-اجتماعی میدانیم. در بررسی ابعاد خشونت، موضوع مورد بحث تنها خشونت جنسی و روانی نیست؛ شاخههای دیگری نیز مانند خشونت اقتصادی وجود دارد که انسانی با دور نگهداشتن از حق کارکردن و تحصیل، دسترسی خود را به رفاه نسبی از دست میدهد. این ویژگی متاسفانه در غیرکلانشهرها و کلانشهرها برای زنان و کودکان کار دیده میشود. نام مجموعه شعرم را از آن جهت «نارنجی تند» گذاشتهام که همواره به خشونت در تمام ابعادش نگریستهام زیرا باور دارم انسان تا دقیق خیره نشود، نمیتواند چیزی را بشناسد و اگر نشناسد نیز هرگز تغییر نمیدهد. در یک جامعه وقتی نیمی از افراد در شرایط طبیعی زندگی نکنند، نیمی دیگر هم در آرامش نخواهند بود؛ زیرا از بینرفتن توازن و تعادل در هر جامعه، چالشهای فراوانی را به بستر آن تحمیل خواهد کرد. اینجاست که هنرمندان برای رفع این معضل، فراخور توانشان میتوانند قدمی بردارند.
یک شاعر چه زمانی این جسارت را پیدا میکند که شعر خود را چاپ کند؟
شاعر برای چاپ کتابش بیشتر به آگاهی نیاز دارد تا جسارت! زیرا باید بتواند هوشمندانه از مجموعهاش فاصله بگیرد و آن را مورد نقد و بررسی قرار دهد. ایجاد این فاصله بین اثر و خالق بسیار ضروری ست؛ زیرا یک هنرمند بر طبق معیارهای پذیرفته شدهاش به خلق میپردازد؛ اما گاهی این معیارها، کاملا در فضای حرفهای پذیرفته شده نیستند. بنابراین باید بتواند موارد را شناسایی و برطرف کند که این امر نیازمند آگاهی است و اگر در ابتدا، برایش غیرممکن و سخت بود؛ بهتر است از افراد صاحبنظر کمک بگیرد تا درنهایت مجموعهای را به چاپ برساند که به لحاظ محتوا، زبان، فرم و حتی نکات ویراستاری قابل قبول باشد.
نظر شما