خیلی از کسانی که صبح روز بعد به نمایشگاه میآیند کمتر احتمال میدهند که پشت این تر و تمیزی چشمگیر، یک تیم و مجموعه سازماندهی شده تمام قد ایستاده و تا پاسی از شب درس تمیزی را مشق کردهاند.
خیلی از کسانی که صبح روز بعد به نمایشگاه میآیند کمتر احتمال میدهند که پشت این تر و تمیزی چشمگیر، یک تیم و مجموعه سازماندهی شده تمام قد ایستاده و تا پاسی از شب درس تمیزی را مشق کردهاند. اگر یکی دو ساعت زودتر از ساعت آغازین نمایشگاه به مصلی بیایید گروهی از پاکبانها را می بینید که درست مثل یک گروهان نظامی یک جا ایستادهاند تا وسایلشان را از جارو و مشمعهای بزرگ را تحویل بگیرند. بعد همهشان به نمازخانه فراخوانده میشوند و جلسه توجیهیشان آغاز میشود. سرتیمشان بابت کارهای دیروز تذکرهایی میدهد و برای روز در پیش رو توصیههایی جدید میکند. بعد تکتک با جاروهایی که در دست دارند متفرق شده و هر کسی به محل مأموریت خود اعزام میشود و کمی بعد چنان در لابهلای شلوغیهای نمایشگاه گم می شوند که اصلا به چشم هم نمیآیند.
ولی خوب نامرئیهایی هستند این نازکشهای نمایشگاه کتاب، نمیگذارند خاک به تن صدر تا ذیل مصلی بنشیند، یکی چای نوش جان میکند و یادش میرود لیوان کاغذیاش را از لبه پله در راهرویی منتهی به کوشک بردارد، کارتون کتابهایی در راه جا مانده و حیاط، حیاط را نگویم برایتان! از پوست ساندویچهای رنگارنگ گرفته تا ظرفهای خالی و شیک بستنیهای معمولی و غذاهای جورواجور و بادکنکهای منفجر شده همه و همه دست در دست هم میدهند که دیگر دلتان نخواهد به روی نمایشگاه کتاب و هیچ رویداد فرهنگی مملکت نگاه کنید ولی رفتگران، این ماموران شبانه روزی نمایشگاه از صبح خیلی زود تا پاسی قرار ندارند تا همه چیز از تمیزی برق بزند و انگار نه انگار چند هزار نفر هر روز در ساعات مختلف مصلی را از جمعیت پر و خالی می کنند و خیلیهایشان هم اعتقادی به جمع کردن زبالههایشان ندارند.
چه بگوییم به این مأموران تمیزی جز اینکه، خدا قوت و سایهتان مستدام.
نظر شما